چه بی تابانه میخواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری! چه بی تابانه تورا طلب میکنم! بر پشت سمندی گویی نوزین که قرارش نیست. وفاصله تجربه ای بیهوده است. بوی پیرهنت، اینجا ، و اکنون. کوه ها در فاصله سردند. دست در کوچه و بستر حضور مأنوس دست تورا میجویند، و به راه اندیشیدن یأس را رج میزنند. بی نجوای انگشتانت فقط. و جهان از هر سلامی خالیست...