[b]سالها می گذرد

من در این آینه ی بی تقصیر

پی یک رنگ سفید

در میان شکن موی خودم میگردم

آه یک چین اینجاست

آه یک خط آنجا

چشم من اینهمه خط

اینهمه رد و گذشت ایام

اینهمه حادثه و تجربه را

اینهمه رنگ حماقت که زدم بر دوران

همه را می بیند

دست تو

آینه را،

به کناری افکند

و مرا دعوت کرد

که تماشا بکنم

بودن خویش در آن

چشمهایی که مرا

سوی ادراک غزلواره ی عشق

رهنمون میسازد

آه ، این دیگر کیست ؟

وه !! چه زیبا شده ام