Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionبخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد Emptyبخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد

more_horiz
گفت امیر المؤمنین با آن جوان
که به هنگام نبرد ای پهلوان
چون خدو انداختی در روی من
نفس جنبید و تبه شد خوی من
نیم بهر حق شد و نیمی هوا
شرکت اندر کار حق نبود روا
تو نگاریدهٔ کف مولیستی
آن حقی کردهٔ من نیستی
نقش حق را هم به امر حق شکن
بر زجاجهٔ دوست سنگ دوست زن
گبر این بشنید و نوری شد پدید
در دل او تا که زناری برید
گفت من تخم جفا می‌کاشتم
من ترا نوعی دگر پنداشتم
تو ترازوی احدخو بوده‌ای
بل زبانهٔ هر ترازو بوده‌ای
تو تبار و اصل و خویشم بوده‌ای
تو فروغ شمع کیشم بوده‌ای
من غلام آن چراغ چشم‌جو
که چراغت روشنی پذرفت ازو
من غلام موج آن دریای نور
که چنین گوهر بر آرد در ظهور
عرضه کن بر من شهادت را که من
مر ترا دیدم سرافراز زمن
قرب پنجه کس ز خویش و قوم او
عاشقانه سوی دین کردند رو
او به تیغ حلم چندین حلق را
وا خرید از تیغ و چندین خلق را
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
ای دریغا لقمه‌ای دو خورده شد
جوشش فکرت از آن افسرده شد
گندمی خورشید آدم را کسوف
چون ذنب شعشاع بدری را خسوف
اینت لطف دل که از یک مشت گل
ماه او چون می‌شود پروین‌گسل
نان چو معنی بود خوردش سود بود
چونک صورت گشت انگیزد جحود
همچو خار سبز کاشتر می‌خورد
زان خورش صد نفع و لذت می‌برد
چونک آن سبزیش رفت و خشک گشت
چون همان را می‌خورد اشتر ز دشت
می‌دراند کام و لنجش ای دریغ
کانچنان ورد مربی گشت تیغ
نان چو معنی بود بود آن خار سبز
چونک صورت شد کنون خشکست و گبز
تو بدان عادت که او را پیش ازین
خورده بودی ای وجود نازنین
بر همان بو می‌خوری این خشک را
بعد از آن کامیخت معنی با ثری
گشت خاک‌آمیز و خشک و گوشت‌بر
زان گیاه اکنون بپرهیز ای شتر
سخت خاک‌آلود می‌آید سخن
آب تیره شد سر چه بند کن
تا خدایش باز صاف و خوش کند
او که تیره کرد هم صافش کند
صبر آرد آرزو را نه شتاب
صبر کن والله اعلم بالصواب

descriptionبخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد EmptyRe: بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد

more_horiz
سلام معین
این شعر رو از مثنوی معنوی جناب مولانا انتخاب کرده ای ، شعر قشنگیه و موضوعشم خوبه
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو انداخت بر رویی چو ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه
و منظور ؛ انتقال یک مفهوم اخلاقی و اجتماعی است که حضرت علی ابن ابی طالب علیه السلام ابتدا که عمروبن عبدود این کار را کرد ، امام اور ا نکشت و از روی سینه اش بلند شد و یک دور - دور میدان نبرد را ذوالفقار به دست زد و سپس برگشت و او را کشت برای اینکه کاری نکند که از روی خشم و غضب بوده و برای خدا نبوده باشد.
احسنت معین جان

descriptionبخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد EmptyRe: بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد

more_horiz
36
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply