Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionروز تبلیغات Emptyروز تبلیغات

more_horiz
يکي از سناتورهاي معروف آمريکا، درست هنگامي که از درب سنا خارج شد، با يک اتومبيل تصادف کرد و در دم کشته شد.

روح او در بالا به دروازه هاي بهشت رسيد و سن پيتر از او استقبال کرد. «خيلي خوش آمديد. اين خيلي جالبه. چون ما به ندرت سياستمداران بلند پايه و مقامات رو دم دروازه هاي بهشت ملاقات مي کنيم. به هر شما هم درک مي کنيد که راه دادن شما به بهشت تصميم ساده اي نيست»

سناتور گفت «مشکلي نيست. شما من را راه بده، من خودم بقيه اش رو حل مي کنم»

سن پيتر گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور ديگري ثبت شده، شما بايستي ابتدا يک روز در جهنم و سپس يک روز در بهشت زندگي کنيد. آنگاه خودتان بين بهشت و جهنم يکي را انتخاب کنيد»

سناتور گفت «اشکال نداره. من همين الان تصميمم را گرفته ام. ميخواهم به جهنم بروم»

سن پيتر گفت «مي فهمم.. به هر حال ما دستور داريم. ماموريم و معذور»

و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پايين رفتند. پايين ... پايين... پايين... تا اينکه به جهنم رسيدند.

در آسانسور که باز شد، سناتور با منظرهء جالبي روبرو شد. زمين چمن بسيار سرسبزي که وسط آن يک زمين بازي گلف بود و در کنار آن يک ساختمان بسيار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسياري از دوستان قديمي سناتور منتظر او بودند و براي استفبال به سوي او دويدند. آنها او را دوره کردند و با شادي و خنده فراوان از خاطرات روزهاي زندگي قبلي تعريف کردند. سپس براي بازي بسيار مهيجي به زمين گلف رفتند و حسابي سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگي به کافهء کنار زمين گلف رفتند و شام بسيار مجللي از اردک و بره کباب شده و نوشيدني هاي گرانبها صرف کردند. شيطان هم در
جمع آنها حاضر شد و همراه با دختران زيبا رقص گرم و لذت بخشي داشتند.
به سناتور آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهميد يک روز او چطور گذشت. راس بيست و چهار ساعت، سن پيتر به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سناتور با جمعي از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت هاي موسيقي رفتند و ديدارهاي زيادي هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهميد که روز دوم هم چگونه گذشت.

بعد از پايان روز دوم، سن پيتر به دنبال او آمد و از او پرسيد که آيا تصميمش را گرفته؟
سناتور گفت «خوب راستش من در اين مورد خيلي فکر کردم. حالا که فکر مي کنم مي بينم بين بهشت و جهنم من جهنم را ترجيح مي دهم»

بدون هيچ کلامي، سن پيتر او را سوار آسانسور کرد و آن پايين تحويل شيطان داد. وقتي وارد جهنم شدند، اينبار سناتور بياباني خشک و بي آب و علف را ديد، پر از آتش و سختي هاي فراوان. دوستاني که ديروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس هاي بسيار مندرس و کثيف بودند. سناتور با تعجب از شيطان پرسيد «انگار آن روز من اينجا منظرهء ديگري ديدم؟ آن سرسبزي ها کو؟ ما شام بسيار خوشمزه اي خورديم؟ زمين گلف؟ ...»

شيطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز تبليغات بود...
امروز ديگر تو راي دادي

descriptionروز تبلیغات EmptyRe: روز تبلیغات

more_horiz
جالب بود
چقدر به این دنیا و ظواهرش شبیه و فریبکارانه بود


كنار تنگ ماهيا گربه رو نازش مي كنن

سنگ سياه حقه رو، مُهر نمازش مي كنن

آخر خط كه مي رسيم، خط و درازش مي كنن ...

descriptionروز تبلیغات EmptyRe: روز تبلیغات

more_horiz
جالب بود آقا سزار . دقیقا" مثل سناتورها که دردنیاسر همه را شیره می مالند تا رای بیاورند ، در آخرت هم سر این بنده ی خدارو شیره مالیده اند و خودش هم نفهمیده که از کجا خورده
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply