دربار رضاشاه، روز پنجم خرداد ۱۳۱۷ به طور رسمى نامزدى وليعهد (محمدرضا پهلوى) را با فوزيه، خواهر پادشاه مصر، اعلام كرد. در آن هنگام محمدرضا كمتر از بيست سال سن داشت و فوزيه ۱۷ ساله بود. رضاشاه شخصاً در مورد ازدواج جانشين اش تصميم گرفت و حتى در اين مورد با او مشورت نكرد. شيوه رضاشاه چنين بود.

محمدرضا، شش ساله بود كه در مراسم تاجگذارى پدرش به عنوان وليعهد تعيين شد. او دوره دبستان را در مدرسه ويژه اى كه در محوطه كاخ سلطنتى احداث شده و در كنار همكلاسى هاى انتخاب شده گذراند. هنگامى كه تحصيلات ابتدايى را تمام كرد، همراه عده اى ديگر به مدرسه اى شبانه روزى در سوئيس فرستاده شد. او دبيرستان را در مدرسه «له روزه» گذراند و با زبان و آداب اروپايى آشنا شد. در بازگشت به ايران به دانشكده افسرى رفت و يك سال آنجا فنون نظامى، استراتژى و تاكتيك آموخت.

• نامزدى
شيوه مستبدانه رفتار رضاشاه، ترس عميقى از او در دل اطرافيانش ايجاد مى كرد كه وليعهد هم از آن مستثنى نبود. او خود در كتاب «مأموريت براى وطنم» در مورد رفتار خشن پدرش نوشته است: «اصولاً كليه مأمورين دولت و مسئولين امور كشور در هنگام صحبت، به قدرى مرعوب وى (رضاشاه) واقع شده و جانب تكريم و ادب را نگاه مى داشتند كه مجال مذاكره به معناى واقعى كلمه باقى نمى ماند. من هم اغلب با اشاره و اختصار عقايد و نظريات خود را بدون اينكه جنبه مذاكره و مباحثه داشته باشد به سمع او مى رساندم».

محمدرضا در بخش ديگرى از همان كتاب ماجراى نامزدى خود را با فوزيه چنين روايت كرده است: «ظاهراً پدرم در آن ايام عكس شاهزاده خانم فوزيه را ديده و با آن صراحت و استقامت رأيى كه داشت (و شايد اين خصيصه براى حل و عقد امور فنى و مهندسى از حل مسائلى كه با قلب و احساسات مربوط است، مناسب تر بود) به تفحص و تجسس حال اين شاهزاده خانم زيبا پرداخته بود. نخست در نسب و دودمان وى تحقيقاتى به عمل آورده و سپس به سفير خود در قاهره دستور داده بود كه با مقامات دولتى مصر در اين مورد تماس بگيرد و دولت مصر نيز با خاندان سلطنتى مصر وارد مذاكره گردد و رسماً استفسار كند كه آيا همسرى شاهزاده خانم فوزيه با فرزند وى ميسر است.

اين امر سريعاً به موفقيت انجاميد ولى اولين اطلاعى كه از اين جريانات به من داده شد، خبر نامزدى من بود.» پيشنهاد خانواده سلطنتى مصر براى ازدواج وليعهد، از سوى جم، نخست وزير مطرح شده بود و روشن است كه رضاشاه با اين اقدام، درصدد بود خانواده پهلوى را به يك خانواده سلطنتى قديمى پيوند زند و به اين ترتيب نقطه ضعف ناشى از بى ريشه بودن خاندان خود را ترميم كند. تحقيق در «نسب و دودمان» فوزيه از همين رو بوده است.

•تلخكامى
محمدرضا اوايل اسفند ۱۳۱۷ به همراه گروهى از رجال كشور از جمله رئيس مجلس و وزراى دادگسترى و خارجه، عازم مصر شد و در كاخ ملك فاروق، فوزيه را عقد كرد و به ايران آورد. مادر و خواهران فوزيه نيز عروس جوان را در اين سفر همراهى كردند. دربار رضاشاه حتى با قرض گرفتن جواهرات و اشياى عتيقه از ثروتمندان، كوشيد موقعيت خانواده سلطنتى ايران را براى مهمانان خود، باشكوه جلوه دهد اما گويا موفق نشد. ملكه نازلى (مادر فوزيه) و همراهانش به اين نتيجه رسيدند كه خانواده پهلوى تازه به دوران رسيده و موقعيت دربار ايران شايسته ريشخند است. گفته مى شود رضاشاه كه اين وضعيت را دريافت، با به كار بردن تعبيرى بسيار تند درباره ولنگارى اخلاقى ملكه نازلى به آن واكنش نشان داد.

زندگى زوج جوان در چنين شرايطى نمى توانست مطبوع باشد. فوزيه فارسى نمى دانست، از خانواده و دوستانش دورافتاده بود و با خواهران همسرش، به ويژه اشرف اختلاف داشت. فضاى پر دسيسه دربار ايران نيز لحظه اى او را آرام نمى گذاشت. محمدرضا درباره اين شرايط نوشته است: «تنها نقطه روشن و پرمسرتى كه در اثر آن ازدواج پديدار گرديد، تولد دختر عزيزم شاهدخت شهناز بود.» گفته مى شود آنچه تلخكامى فوزيه و وليعهد را بيشتر كرد، ادامه يافتن روابط عاشقانه محمدرضا با زنان ديگر بود. حتى گروهى از تاريخ پژوهان عقيده دارند فوزيه نيز پس از مدتى، شايد در تلافى رفتار محمدرضا، با مردى رابطه برقرار كرده است. آنچه مسلم است، ريشه به وجود آمدن شايعات فراوان در مورد روابط سرد فوزيه و محمدرضا، به پيش از سقوط رضاشاه باز مى گشت.

• ملكه ايران
با اشغال ايران به دست نيروهاى متفقين، رضاشاه مجبور به كناره گيرى شد. ذكاءالملك فروغى، سياستمدارى كه در سال هاى پايانى سلطنت رضاشاه مغضوب و منزوى بود، با آغاز بحران شهريور ۲۰ به نخست وزيرى فراخوانده شد. او توانست موافقت دولت هاى اشغالگر را در مورد حفظ سلطنت در خانواده پهلوى جلب كند و با كناره گيرى رضاشاه، محمدرضا را به عنوان پادشاه ايران معرفى نمايد. فوزيه به اين ترتيب ملكه ايران شد. البته در شرايط پر آشوبى كه ايران اشغال شده با آن روبه رو بود و با توجه به روابط سرد او با همسرش، اين عنوان او را چندان خوشحال نمى كرد.

فوزيه در سال ۱۳۲۳ براى ديدن خانواده اش به مصر رفت و ديگر باز نگشت. دربار ايران علت غيبت او را بيمارى اعلام كرد. اين جدايى بسيار طولانى شد و سرانجام به طلاق انجاميد. در سال ۱۳۲۷ در اعلاميه رسمى دربار كه طلاق فوزيه را اعلام مى كرد، علت جدايى «ناسازگارى آب و هواى تهران» براى او عنوان شد. كسى البته اين را باور نكرد، اما طعنه نهفته در آن را همه دريافتند. به راستى كه «آب و هواى تهران» به فوزيه نمى ساخت.
اميد پارسانژاد؛ روزنامه شرق