محبت از درخت آموز که سايه از سر هيزم شکن هم بر نميدارد



خدايا! چگونه زيستن را به من بياموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت

بادها مي وزند، عده اي در مقابل آن ديوار مي سازند و تعدادي آسياب به پا مي كنند

زندگي همانند هنر نقاشي كردن است با مداد مشكي ولي بدون پاك كن
زندگي قصه مرد يخ فروشي است که ازاو پرسيدند:فروختي؟ گفت:نخريدند،تمام شد!

تاحقيقت کفش هاي خود را به پاکند ، دروغ نيمي از جهان را زير پا گذاشته است
وقتي برگهاي پاييز رو زير پاهات له ميکني يادت باشه روزي بهت نفس هديه مي کردن

وقتي به دنيا آمدم درون گوشم اذان گفتند وقتي مي ميرم برايم نماز مي خوانند. زندگي چقدر کوتاه است فاصله ي بين اذان تا نماز.

هرگز اميد را از کسي سلب نکن, شايد اين تنها چيزي باشد که دارد

امروز همان فردايي است كه ديروز در انتظارش بودي

دستم بوي گل ميداد مرا به جرم چيدن گل محکوم کردند اما هيچکس فکر نکرد که شايد من گلي کاشته باشم

آدمي كه پشت به خورشيد ميايستد تنها سايه خود را ميبيند.

آنقدر به تاريکي لعنت نفرستيد، شمعي روشن کنيد کنفوسيوس

اندکي درنگ کن تا زودتر به نتيجه برسي فرانکلين

وقتي با انگشت به كسي اشاره مي كنيم ، به ياد داشته باشيم كه سه انگشت ديگر به طرف خودمان بر گشته اند

عفو از كساني نيكوست كه توانائي انتقام دارند


افتادن برگ از درخت نشانه امدن زمستان نيست بلکه نشانه تمام شدن يک عمر است

انسان تنها مخلوقي ست كه نمي خواهد همان باشد كه هست

آنچه را كه نمي تواني فرموش كني ببخش و آنچه را كه نمي تواني ببخشي فراموش كن

نوميدي انسان را پيش از مرگ مي كشد
گاهي برخي از بركات خداوند با شكستن تمامي شيشه ها وارد مي گردند

تجربه هميشه به نفع انسان نيست چون هيچ حادثه اي دو بار به يک شکل رخ نمي دهد


مردان بزرگ اراده دارند و مردان کوچک آرزو

برگ در انتهاي زوال مي افتد و ميوه در ابتداي کمال … بنگر که چگونه مي افتي

چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست


زمانی که متولد شدم یکی تو گوشم گفت تا آخر عمر با تو هستم! خندیدم و گفتم:تو کی هستی؟ گفت: غم و تنهایی

هر گاه دیدی در اوج قدرت هستی به حباب فکر کن

هزاران راه به خوشبختی منتهی می شود،اگر یکی از آنها مسدود شد راه دیگر را انتخاب کنید > یورسن

هر اندیشه شایسته ای،به چهره انسان زیبایی می بخشد > راسکین

چه زندگی فوق العاده ای داشتم،کاش این را زودتر فهمیده بودم > کولت

اگر می خواهی هستی را بشناسی،خود را بشناس > سقراط



یا چنان باش که هستی،یا چنان باش که می نمایی > بسطامی



هدف ها، رویاهایی هستند که باید در زمان معینی عملی شوند > رابینز