من نه آن بودم که در هُرم ِ نفس هایت ، سرودی
نه به آن گرمی که بر پلک دو چشمم ، بغنودی

جوانه بودی ، گرهی از سبزی ِ سرو مغرور صحاری
بالا ، تازه از رَستن ، به رقص و کرشمه ای که نمودی

بر سر این راه موهوم و خیالی ، چه امیدها که نکا شتی
چه سرد و بی ترحم که پرده ها ز خیالم نگشودی

هزار سال اگر به راه آیم از این ستم وارگی دهر
راه نجویم به کلامی که دل از عابد و عامی بربودی

من ندانم تو چه بودی ، که چه کردی و مرا با چه سرودی
تو که بودی که حریم دلم از عشق به آفاق زدودی