تو اگر می خواهی عاشقی کنی بر انسان و بر آفریدگاری که عشق و انسان را آفریده است ، بدان که باید در وجود خود آمری داری سخت کوش به پلشتی ها ، همچون حسادت ، بخل و کینه ، خودرایی و خودآرایی ، خود بینی و خود خواهی و این عامل آمر همان است که تورا به سوی نابخردی و نادانی و نا آگاهی از خود و از پیرامون خود می کشاند و راه و سیاق هدایتش نیز چنان زیبا و فریباست که نمی دانی در چه گردابی فرو افتاده ای و چگونه از آن می بایست رهایی یابی . همه فرمانده است به آلایش- نه پالایش . تصور می کنی هر چه که می بینی و هر کار که می کنی همه زیباست و ورا و والا و متین و جز آن سلوک که داری ، کسی غیر آن تعبیر نمی کند و غیر آن نمی بیند ، اما هنگامی که خالقت می فرماید:
الم یعلم بان الله یری؟!
یعنی آنکه چه غافلی از خویش و از آن چه که در درون خویش تعبیه ساخته ای و نهادینه کرده ای.
اینها که می بینی و می شنوی همه اعتباریاتی است که به معیار سنجش حق در نمی آیند و با حق قرین نمی شوند ، الا آنکه خود چنین می خواهی و خود چنین می بینی . باید این آمر به نابخردی و غرور و غفلت را به فروتنی و فروخواهی و خودآگاهی و اتکال به حق و اتصال به عشق ماوراء از درونت برانی و بدانی که اگر چنین نکنی تا فرود ابدی بر لحد ، نمی دانی که چه بوده ای ، که بوده ای ، چه خواسته ای ، چه گفته ای ، چه کرده ای و از کجا به کجا رسیده ای؟!باشد که چنین کنی
الم یعلم بان الله یری؟!
یعنی آنکه چه غافلی از خویش و از آن چه که در درون خویش تعبیه ساخته ای و نهادینه کرده ای.
اینها که می بینی و می شنوی همه اعتباریاتی است که به معیار سنجش حق در نمی آیند و با حق قرین نمی شوند ، الا آنکه خود چنین می خواهی و خود چنین می بینی . باید این آمر به نابخردی و غرور و غفلت را به فروتنی و فروخواهی و خودآگاهی و اتکال به حق و اتصال به عشق ماوراء از درونت برانی و بدانی که اگر چنین نکنی تا فرود ابدی بر لحد ، نمی دانی که چه بوده ای ، که بوده ای ، چه خواسته ای ، چه گفته ای ، چه کرده ای و از کجا به کجا رسیده ای؟!باشد که چنین کنی