در سرابالایی های ناامیدی
شاید دورسو، کورسویی از نورامید
تورا به خویش بخواند،
نفس می زنی
پشت خم کرده ای و می روی
آن سوی بلندی های ناپیدا
جایی پیدا نیست
و تو باز به بالا می روی
به بالا می نگری
شاید پشت این بلندی ها
فرودی باشد
فرودی از راستی
از آسایش
از محبت
از خواهش
شاید.
شاید دورسو، کورسویی از نورامید
تورا به خویش بخواند،
نفس می زنی
پشت خم کرده ای و می روی
آن سوی بلندی های ناپیدا
جایی پیدا نیست
و تو باز به بالا می روی
به بالا می نگری
شاید پشت این بلندی ها
فرودی باشد
فرودی از راستی
از آسایش
از محبت
از خواهش
شاید.