سلام عرض مي كنم خدمت همه بچه هاي گل ايران فروم
اميدوارم كه همگي شما دوستان شاد و سلامت باشيد
گفتم آخر ساله قبل از اينكه سال تمام بشه از همه دوستان تشكر كرده باشم به خاطر اينكه كه توي اين مدت من رو با همه بديها و تندي ها و شايد بي احترامي و جسارتهايي كه به بعضي از دوستان كردم
و از شما عزيزان هم كه من رو تحمل كردين كمال تشكر رو دارم ضمناً سال نو رو پيشاپيش به همتون تبريك مي گم و اميدوارم در كنار خانواده ها تون به خوبي و خوشي زندگي پر از بركت و شادي رو داشته باشين
با تشكر از همه شما عزيزان
حاج رضا
26/12/88 ساعت9صبح
بوي باران، بوي سبزه، بوي خاك،
شاخههاي شسته، باران خورده، پاك
آسمان آبي و ابر سپيد،
برگهاي سبز بيد،
عطر نرگس ، رقص باد،
نغمة شوق پرستوهاي شاد،
خلوت گرم كبوترهاي مست ...
نرم نرمك ميرسد اينك بهار
خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمهها و دشتها،
خوش به حال دانهها و سبزهها،
خوش به حال غنچههاي نيمه باز،
خوش به حال دختر ميخك ـ كه ميخندد به ناز ـ ،
خوش به حال جام لبريز از شراب،
خوش به حال آفتاب.
اي دل من، گرچه ـ در اين روزگار ـ
جامة رنگين نميپوشي به كام،
بادة رنگين نميبيني به جام،
نقل و سبزه در ميان سفره نيست،
جامت ـ از آن مي كه ميبايد ـ تهي است،
اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم!
اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار.
گر نكوبي شيشة غم را به سنگ؛
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ!
اميدوارم كه همگي شما دوستان شاد و سلامت باشيد
گفتم آخر ساله قبل از اينكه سال تمام بشه از همه دوستان تشكر كرده باشم به خاطر اينكه كه توي اين مدت من رو با همه بديها و تندي ها و شايد بي احترامي و جسارتهايي كه به بعضي از دوستان كردم
و از شما عزيزان هم كه من رو تحمل كردين كمال تشكر رو دارم ضمناً سال نو رو پيشاپيش به همتون تبريك مي گم و اميدوارم در كنار خانواده ها تون به خوبي و خوشي زندگي پر از بركت و شادي رو داشته باشين
با تشكر از همه شما عزيزان
حاج رضا
26/12/88 ساعت9صبح
بوي باران، بوي سبزه، بوي خاك،
شاخههاي شسته، باران خورده، پاك
آسمان آبي و ابر سپيد،
برگهاي سبز بيد،
عطر نرگس ، رقص باد،
نغمة شوق پرستوهاي شاد،
خلوت گرم كبوترهاي مست ...
نرم نرمك ميرسد اينك بهار
خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمهها و دشتها،
خوش به حال دانهها و سبزهها،
خوش به حال غنچههاي نيمه باز،
خوش به حال دختر ميخك ـ كه ميخندد به ناز ـ ،
خوش به حال جام لبريز از شراب،
خوش به حال آفتاب.
اي دل من، گرچه ـ در اين روزگار ـ
جامة رنگين نميپوشي به كام،
بادة رنگين نميبيني به جام،
نقل و سبزه در ميان سفره نيست،
جامت ـ از آن مي كه ميبايد ـ تهي است،
اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم!
اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار.
گر نكوبي شيشة غم را به سنگ؛
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ!