خواست همگانی ، نظریه ای است در باره ی رابطه ی فرد و دولت و بنیانِ دولت در برابر نظریه ی سنتی کهن که منشاء قدرتر دولت را " حق الاهی " می داند . به موجب این نظریه ، مبنای قدرت دولت خواست ِ همگانی ِ مردم است و در هر نطم سیاسی خواست همه ی شهروندان می باید در بنیان گذاری آن دخالت داشته و بر آن ناظر باشد . خواست همگانی ( که در فارسی - اراده ی عمومی - نیز نامیده شده است ) کلیتی است تجزیه ناپذیر که تصمیمات آن درست ، عقلانی ، و مطابق مصالح همگان و مقدم و مسلط بر خواست یکایک ِ شهروندان است .
این نظریه اهمیت فراوان دارد، زیرا در جهان امروز کم و بیش همه ی نظام های سیاسی خود را مظهر و نماینده ی خواست همگانی و فرمان گزار آن می دانند و آن را با مفاهیمی مانند "خواست ملت" ، " خواست توده ها " ، و جز آن بیان می کنند .
پایه گذار این نظریه ژان ژاک روسو ، فیلسوف فرانسوی است که آن را در کتاب " قرارداد اجتماعی " بسط داده است . روسو در این کتاب ، پرسش از مساله ی دولت را با این نکته آغاز می کند که دولت چگونه بنیان گذارده می شود و بنیان گذار آن
کیست ؟ و پاسخ می دهد که بنیان گذاری ِ ذولت نتیجه ی گرد هم آمدن کسانی است که به خواست خویش حالت ِ آزادی ِ
" طبیعی " را رها می کنند و به قید و بند ِ نظم سیاسی و قانون های آن گردن می گذارند ، زیرا " پس از آن که انسان حالت زندگی طبیعی و وحشیانه را ترک کرد و وارد زندگانی اجتماعی شد ، دگرگونی های بزرگی در وی پدید می آید . در رفتار او عدالت ، جانشین ظلم و پرخاشگری غریزی می شود و کردار او ، برخلاف گذشته ، از قوانین اخلاقی پیروی می کند..." پس ؛ بنیان گذار دولت ، " خواست همگانی " است و هم اوست که " فرمانفرما " و قانون گذار است و به همین دلیل پیروی از قانون ناگزیر و بی چون و چراست ، زیرا قانون امکان ِ آزادی ِ یکایک ِ افراد را در بر دارد و هرگاه کسی از قانون سر - باز زند باید به زور او را وادار به پیروی از قانون کرد و این زور است که آزادی او را به او باز می گرداند . فرد با حضور در جامعه ی سیاسی و در زیر فرمان قانون است که هویت اخلاقی می یابد ، زیرا رفتارش از بی بند و باری طبیعی رها شد ه و پیرو نظم حقوقی و اخلاقی ( که با هم یکی هستند ) می شود و خود داور رفتار و سنجش گر خود می شود و هرچه نظم سیاسی بهتر و با خواست همگانی همساز تر باشد ، فرد شرایط رشد آزادی حقیقی و حرکت خویش به سوی کمال را بهتر در
می یابد و نیکی های ذاتی او پدیدار تر می شود .
بدین ترتیب ، از دیدگاه روسو ، جامعه ی سیاسی دارای خواستی است مطلق و خطا نا پذیر و جانشین ناپذیر ، چنان که خود در دانش نامه ی فرانسه می گوید :
" هیئت سیاسی هم چنین موجودیتی است اخلاقی و صاحب اراده ، و این خواست همگانی ، که همواره گرایش به
نگاه داشت تمام یا جزئی از خود و بهبود بخشیدن به آن را دارد ، سرچشمه ی قانون است و سنجه ای است برای سنجش آن که چه چیز دادگرانه است و چه چیز بیدادگرانه . "
روسو می گوید : " خواست همگانی همواره در جهت خیر همگان است " و در " قرارداد اجتماعی " میان خواست " خاص " و خواست " عام " او در مقام شهروند فرق می گذارد و می گوید وقتی فرد را به پیروی از خواست همگانی واداریم ، اورا به " آزاد بودن " واداشته ایم .
پس از روسو ؛ مفهوم خواست همگانی ( گاه با نام های دیگر ) موضوع اصلی چند فلسفه ی سیاسی بوده است ، اگر چه همه ی این فلسفه ها هوادار دموکراسی و حکومت عامه نبوده اند . چنان که هگل ، فیلسوف بزرگ آلمانی در کتاب
" فلسفه ی حق " روسو را از جهت آن که " خواست " یا " اراده " را " اصل دولت " انگاشته ، می ستاید ، اما اورا از جهت آن که آن را به نام " خواست همگانی " طرح کرده که زبان ِ بیان ِ خود را در تصمیمات " مجمع عمومی " می یابد ، سرزنش می کند و می گوید :
" چه بسا گمان می کنند که آن چه دولت را نگاه می دارد ، زور است ، اما در حقیقت نگهدار آن ، همان حس نظمی است که همگان دارند ." دولت هگل ، روح یا خواستی است والاتر از روح و خواست شهروندانش ، و نهادهای دولت است که زندگی ِ اجتماعی ِ شهروندان را دوام می بخشد . آن چه شهروندان را به سوی دولت می کشاند عنصر ِ " عقلی " یا
" کلی " درخواست ( اراده ) های آنان است .
بدین ترتیب ، مفهوم خواست همگانی که روسو آن را مطلق و بی قید و شرط و مستقل از افراد انگاشته ، از روسو به هگل می رسد که دولت را موجودیتی پیرو ِ سیر ِ حرکت ِ تاریخی ِ " روح مطلق " می انگارد و بسیار برتر از حد درک و فهم افراد ، و در نتیجه ، این نظریه هم چنان که در سده های هجدهم و نوزدهم اساس ِ نظری ِ پدید آمدن ِدموکراسی ها می شود ، در قرن بیستم مایه ی پدید آمدن رژیم های فراگیر ( توتالیتر ) را فراهم می آورد .
روسو ؛ جامعه ی سیاسی ِآرمانی ِ خویش را جامعه ای کوچک می دانست که در آن همه مردم با مشارکت مستقیم ، خواست همگانی را به عمل در می آورند ، اما در انقلاب کبیر فرانسه - که روسو از نظر فکری در رهبران آن نفوذ بی اندازه داشت - اجرای مفهوم خواست همگانی صورت ِ پارلمانتاریستی به خود گرفت و اندک اندک مفهوم خواست همگانی ، با
" خواست ملت " و " خواست ملی " یکی انگاشته شد و با رشد ناسیونالیسم و سوسیالیسم جدید ، خواست همگانی به نام " خواست ملی " یا " خواست توده ها " مفهومی مقدس شد ، تا جایی که امروز در سراسر جهان قدرت دولت ها به این نام به کار برده می شود و توجیه اکثر کشاکش ها و جنگ ها و ستیز های سیاسی با این نام هاست .