Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionای عزیز بر باد رفته ی من .. Emptyای عزیز بر باد رفته ی من ..

more_horiz
ای عزیز بر باد رفته ی من.تو رفته ای و خاطرت مانده است هنوز.اگر هنوز به یاد من،من و تنهایی من، قطره ی اشکی گوشه چشمانت می سرد؛اگر هنوز هم در خوابهایت دستان مرا در دست می گیری و می روی و می کشانی به باغ های شکوفه های بهاری و کنار جویبار جوان و روشن عاشقانه مان، پیشانیم را بوسه می زنی؛ اگر هنوز هم گوشه ی دفترت می نویسی : " با شوق این محال پرواز می کنم"؛ آرام و آسوده باش که تنها نیستم.گلهای قالی کوچکم با من حرف می زنند.با هم اشک می ریزیم.ما در آغوش هم به خواب می رویم. یا حتی گاهی من بدرون نقش فرشها می روم و با گلهای کوچک و رنگارنگ قالی نقش آرزو های تورا بازی می کنیم. هرروز حوالی بامداد،گنجشکهای لرزان، کنار پنجره اتاقم،برایم آواز می خوانند.آنها همیشه می دانند باید کجا باشند.نه به خاطر چند تکه نان خشک.آنها به دلهای شکسته پناه می برند. دلهای شکسته امنترین سایه بانهای آرامش و پناهند.ای عزیز بر باد رفته من.گنجشکها آیا لب پنجره ی تو هم می آیند؟
آری.آری.آری من می دانم آنجا که تو هستی همیشه باران می بارد.می دانم که گنجشکها زیر باران کنار پنجره ها نمی آیند.من می دانم جایی که باران می بارد برای گنجشکان امن نیست.گرفته و منتهیست.زیر باران آنجایی که تو نگاه می کنی هرگز خیال من و گنجشکهایم را نخواهی دید...
ای عزیز بر باد رفته ی من.بر اشک های من بخند.بر من دریغ و حسرت و افسوس مخور.من دریغ و حسرت وافسوس خورده ی هزاران بعد و پیشم.منم آنکه ایستاد تا تو بنشینی.آنکه نشست تا تو بخوابی.و آنکه خویش را به خواب زد تا تو بیدار شوی. آنکه هنوز هم پس از گذشت ماه ها ز رفتنت، پلک-مرده، دیده به دیدگان در دوخته.خوش می روی. اگر به سرت هوای من بود، اشک مریز.آه مکش. که وجود من دیگر همان اشک و آهیست که شاید، روزی از رسم وفای ناممکن روزگار، از چشمان تو جاری شود...


[You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionای عزیز بر باد رفته ی من .. EmptyRe: ای عزیز بر باد رفته ی من ..

more_horiz
گویی همین دیروز بود ، سایه ات از پیچ ِ کوچه ، در انحنای تابش آفتاب نیمروز تابستان به دلم دلهره افکند . دلهره شاید و شاید اضطراب ، نه نه هیچ کدام از این ها نبود ، شوق دیدنت بود و
غنچه ی لبی که باز می کردی و چشم های مهربانی که به من می دوختی - که یعنی تا
همه ی لحظات ِ بودن ، مرا دوست خواهی داشت و حالا که ، باز به رویم می خندیدی ، مثل هر روزی که می دیدمت - دلم ، رگ ها یم ، اعضایم ، همه ی وجودم انگار خدارا سپاسی عمیق و معنادار
می گفت که عزیزی چون تو را برایم از آسمان فرستاده تا مرهم زخم های تنهایی و آوارگی قلبم باشد .
هیچ کس ، نمی تواند شوق دیدار ترا ، و اشکی که بر گوشه ی چشمم می نشست ، به باور بنشیند ! و وقتی که می خواستم آهسته و بی آن که تو بدانی ، اشکم را پاک کنم ، با دستان مهربانت ، آن را از روی گو نه هایم می ربودی ، برای لحظه ای دستم را می گرفتی ، به قلبم آرامش می دادی و می گفتی چرا گریه می کنی ؟! من که آمده ام ...
و من آهی از ته دل می کشیدم و به تو یک جمله می گفتم ؛ جمله ای که همیشه در پاسخ به این پرسش تو می گفتم و تکرار می کردم :
- از اینکه ترا از دست بدهم ، می ترسم
و تو باز می خندیدی ، دوباره دستم را می فشردی ، مکث کوتاهی می کردی و می گفتی : من همیشه هستم !
از تو گلایه دارم ؛ حالا که نیستی با خودم می گویم - همین که به من می گفتی هر چه با خود می گویی ، فکر کن که با من می گویی ، شانه هایم رامی لرزاند و اشک هایی که بی اختیار از دیده فرو می ریزم .
تو کجایی ؟!
چند شب پیش همین حال و روز را داشتم ، تو را در پیچ همان کوچه می دیدم ، که داشتی می آمدی ، من هم مثل همیشه از دیدن تو قطره ی اشکی از گوشه ی چشمانم جاری شد و وقتی که خواستی آن را از روی گونه هایم پاک کنی ، به خود آمدم ، مادرم در کنارم نشسته بود و من آمدنش را احساس نکرده بودم ، با گوشه ی چادر نمازش اشکم را پاک کرد ، دستم را گرفت و بلند کرد و چیزی نگفت .
کار همیشگی ام این شده است که هر روز ، در همان ساعت ، روی سکوی مقابل در ِ خانه بنشینم و به کوچه چشم بدوزم که شاید خنده های ترا ببینم ، شاید تپش قلبم را دوباره احساس کنم ، شاید گرمای وجودت را که از آفتاب نیمروز تابستان گرم تر است ، بشناسم و سایه ات را که از پیچ کوچه می آیی ، اما....
می دانم که هرگز نمی آیی ،
هرگز نمی آیی ....!!

descriptionای عزیز بر باد رفته ی من .. EmptyRe: ای عزیز بر باد رفته ی من ..

more_horiz
بازآي که تا به خود نيازم بيني
بيداري شبهاي فراقم بيني
ني‌ني‌ غلطم که خود فراق تو مرا
کي زنده رها کند که بازم بيني؟!

هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بی رحم تو بيزارتر است
بگذاشتيم غم تو مگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است

بر من در وصل بسته مي‌دارد دوست
دل را به عطا شکسته مي‌دارد دوست
زين پس منو دل‌شکستگی بر در اوست
چون دوست دل شکسته می‌دارد دوست ..

descriptionای عزیز بر باد رفته ی من .. EmptyRe: ای عزیز بر باد رفته ی من ..

more_horiz
19

descriptionای عزیز بر باد رفته ی من .. EmptyRe: ای عزیز بر باد رفته ی من ..

more_horiz
وقت رفتن نمیخوام ببینمت
می دونم ببینمت کم میارم
اگه یک لحظه فقط نگام کنی
دلمو پشت سرم جا می ذارم

اگه خونسرده نگام به دل نگیر
دل تو یه روز ازم خسته میشه
اگه اسممو فقط صدا کنی
راه رفتن واسه من بسته میشه

وقت رفتن نباید گریه کنی
این جوری دلم برات تنگ نمی شه
می دونم هر جای دنیا که باشم
تو دلم عشق تو کم رنگ نمیشه

descriptionای عزیز بر باد رفته ی من .. EmptyRe: ای عزیز بر باد رفته ی من ..

more_horiz
پس اقا حمید شعراشو از نیلوفر خانم میگیره!!!!!! قشنگ بود 3 61
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply