یه آقایی مطلبی نوشت درباره خر و اسب بیشمار و از این حرفها .
واقعا از خوندنش یه تحول اساسی به من دست داد که مسلمان نشنود کافر نبیند !
خیلی بده که آدم خر باشه و ندونه که خره ! من تا قبل از این مطلب واقعا از خر بودن بودم خبر نداشتم . خدا رو شکر که امثال این موهبت های فراوان مثل چهار میخ جهان گهگداری پیدا می شن و ما اسبان و خران رو به ماهیت خودمون آشنا می کنن. بگذریم حالا میخوام دلایل خر بودن خودم رو عرض کنم :

من خرم ( این من خرم رو مثل ابیاتی که تو مداحی استفاده میشه تحمل کنید ) برای اینکه متعلق به نژادی هستم که زمانیکه اروپا و آمریکا روی درخت زندگی میکردن و از اون بالا زمین رو ذوزنقه می دیدن، ادعا میکنه قدمت چندهزار ساله داره و خط و ادبیات و زبان و تمدنش کمیابه ولی چند هزار ساله نتونسته مردمش افسار حکومت خودش رو پشت خودش بندازه و همیشه فردیت حاکم میشه و جمعیت باید پابوس فردیت باشه .

من خرم که در کشوری زندگی میکنم که به دنیال عدالت مسلمون شدم و قرار بود خلیفه و زارع روی یه سفره بشینن ولی خلیفه عدالت رو در تقسیم غنایم جستجو میکرد .
من خرم که در کشوری زندگی میکنم که قیمت خون زن ( از خانوما معذرت میخوام ) در قوانین اسلامی به قدر یکی از بیضه های مرد محاسبه میشه و قیمت خون انسان با خون شتر
من خرم که در کشور من پیران ریش سفید برای تست ادرار و اوره به سفرهای لندن و پاریس میرن و برای حفظ موقعیت خودشون جوونها رو در خیابونها ذبح میکنن

من خرم در کشوری زیست میکنم که اثر گلوله های عراقیها در خانه های خرمشهر باقی مونده ولی بعد از جنگ سی و چند روزه لبنان، کشور من کل خرابیهای اون رو بازسازی کرده مثل هلو
فعلا وقت ندارم از خریت های دیگه خودم بگم ولی خداوکیلی میشه از این خربازیها دیوانها نوشت و آخرین خریت :
من خرم که می دونم اگه برم تو خیابون می میرم ولی میرم ، چون خریت من اجازه نمیده بیشتر از این تحمل کنم