Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionانواع عشق! Emptyانواع عشق!

more_horiz
1- عشق امیدوارانه یا عشقی که براساس خوش بینی زیاد بوجود آمده است: زمانیکه عاشق می شویم ،‌تصور می کنیم که آن فرد زندگی مان را متحول خواهد کرد ، ممکن است آن فرد به ما کمک کند تا ناراحتی و غصه های خود را فراموش کنیم و به ما آرامش هدیه کند ،‌اما بیشتر این نوع عشق ها در ظاهر آرام و منطقی به نظر می رسند.


2- عشق نجات دهنده : در این قسمت ما به خاطر این عاشق فردی می شویم که ما را از تنهایی نجات می دهد. به این نوع عشق ،‌عشق ناجی گفته می شود ؛ در این مرحله نیز مانند قسمت قبل فرد سعی می کند حقایق را نادیده گرفته و به خود امید واهی بدهد.

3- عشق به خاطر از خود متنفر بودن : در این مرحله ما به خاطر این عاشق می شویم که شخص مورد علاقه ما با مابدرفتاری می کند چرا که ما هم اعتقاد داریم که شایسته آن بدرفتاری ها هستیم. نمونه این آدم ها ، افراد بدزبان ، پرخاشگر و یا کسانی هستند که از طرف مقابل شان سوء استفاده جنسی می کنند. این دقیقا با عشق واقعی در تضاد است.

4- عشق خریدنی : در این قسمت ما برای این عاشق شخصی می شویم که فکر می کنیم این عشق باعث می شود زندگی ما دارای مفهوم و ارزش بیشتری شود . این عشق تقریبا مشابه عشق امیدوارانه است ، اما ممکن است این نوع عشق شدیدتر باشد ، شاید به خاطر این باشد که دیگر تحول و دگرگونی که در زندگی ما بوجود می آیدفقط ظاهری نیست.

5- عشق کاربردی : ما در این مرحله زمانی عاشق می شویم که متوجه می شویم علایق و آرزوها و هدف های فردی مشابه هدف های ماست. فکر می کنیم ممکن است این فرد به ما کمک کند تا سریع تر به هدف های مشترک مان برسیم.

6- عشق متضاد: این قسمت ما به خاطر این که فرد مورد نظر ما شخصیت مرموز و غیر قابل فهمی دارد عاشقش می شویم. او کارهای عجیبی انجام می دهد که ما را سرگرم می کند و برای ما جالب است. این فرد شخصیتی دارد که دقیقا متضاد با شخصیت خود ماست و ما به همین دلیل عاشقش می شویم. این عشق در نقطه مقابل عشق حقیقی قرار دارد.
7- عشق حقیقی: و در این قسمت ما زمانی عاشق فرد مقابل مان می شویم که شخصیت خودمان را در وی می بینیم. او فردی است که علایق و آرزوها و اخلاقی مانند ما دارد.

descriptionانواع عشق! Emptyاین جایگاه عشق نیست

more_horiz
سلام

مطالب فوق اگرچه درزندگی روزمره امروزی وجامعه شاید بشه گفت حقیقتی است محض
ولی انرا نباید باید با مقیاس عشق سنجید ودر دایره زیبای و شگفت انگیز عشق در مورد ان
صحبت شود زیرا که موارد یاده شده یکسری کنش و واکنش های رفتاری اخلاقی در روابظ
اشخصاص در اجتماع امروزی ما شکل میگیرد که در حیطه مسایل اخلاقی و روانی وخاطر خواهی
ویا به قول امروزی ها دوست داشتن میباید گنجانیده شوند زیرا که اینگونه رفتار ویا کشش ویا هرچیز دیگری که ان را بنامیم شآن وجایگاهی در گستره و بیان عشق ندارند

هرچه گویم عشق را شرح وبیان...چون به عشق ایم خجل گردم از ان
عرفا درباره پیدایش عشق گویند:
عشق را از عشقه گرفته اند!
و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت.
اول بیخ در زمین سخت کند،
سپس سر برآرد و خود را در درخت پیچد
و همچنان میرود تا جمله درخت را فرا گیرد.
و چنان در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند.
و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت میرسد، به تاراج میبرد،
تا آنگاه که درخت خشک شود.
همچنان است در عالم انسانیت، که خلاصه موجودات است!
"امانویل" عشق را در قالب های متفاوت میبیند و میسراید:
در اثر یک هنرمند
ایثار یک شهید
عزم یک رهبر
محبت والدین
گرفتن دست کودکی و عبور دادنش از خیابان
هر عملکرد مهربانانه و آمیخته با عشق
نور و قدرت بیشتری به حقیقت خدا در جهان میبخشد.
عمل کردن به عشق در واقعیت فیزیکی و با آن زیستن
پاسخ به ندای خدای درون است!
"خواجه شیراز" اساس جاودانگی را عشق میداند و میسراید:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
و پنداری صدای عشق را میبیند! که چنین میسراید:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
"جبران خلیل جبران" بر این باور است که:
ایمان بدون عشق شما را متعصب،
وظیفه بدون عشق شما را بداخلاق،
قدرت بدون عشق شما را خشن،
عدالت بدون عشق شما را سخت
و زندگی بدون عشق شما را بیمار میکند.
"رابرت برانینگ" فقدان عشق را چنین میسراید:
عشق را از زمین بگیرید!
چه میماند؟ به جز یک گور بزرگ
برای دفن کردن همه ما!
اما "رینهولد نیبور" بخشش را فرایند عشق میداند و میسراید:
"بخشودن هدف غایی عشق است!"
"بارب ایهام" عشق را یاری رساندن به دیگران میداند و میگوید:
عشق آن است که،
با همه توان خویش دیگران را یاری کنی
تا به رویای خود واقعیت بخشند.
عشق سفری بی انتهاست، در امتداد نیاز دیگران
و شایسته آنکه بکوشد، بنیوشد و دل را بگسترد
و عشق پیمانی است
که نان شادمانی و رویش و سرشاری را
میان تو و دیگران تقسیم کند!
اما "سهراب" سبز اندیش:
" عشق را صدای فاصله ها نامیده و بهترین چیز در عالم، رسیدن به نگاهی دانسته که از حادثه عشق تر شده باشد!"
اما "گوته" عشق را عامل شکلگیری دانسته و میسراید:
ما،
با آنچه که عاشقش هستیم
شکل میگیریم.
عرفا میگویند:
"عشق مرکب مقصد است نه مقصد مرکب!"
و "نورنتون وایلدر" عشق را پل زندگی و مرگ میداند و میسراید:
سرزمینی برای زندگان و سرزمینی برای مردگان،
که پل میان آنها
عشق است!
"ابوسعید" عشق و خانه آن را که "دل" باشد، اولین خلقت صبح ازل میداند و میسراید:
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخاست و فتنه ای حاصل شد
سرنشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره خون چکید و نامش دل شد
"امیلی دیکنسون"-شاعر آمریکایی- مانند ابوسعید می اندیشد، اما به نوعی دیگر عشق را سرآغاز آفرینش میپندارد و میسراید:
عشق پیشوند زندگی
و پسوند مرگ است.
سرآغاز آفرینش،
و تعریف هر نفس است.
"صایب تبریزی" در تشبیهی لطیف میسراید:
عشق را با هر دلی نسبت به قدر جوهر است
قطره بر گل، شبنم و در قعر دریا گوهر است
"آنتوان دوسنت هگزوپری" خالق شاهزاده کوچولو معتقد است:
عشق آن نیست که به هم خیره شویم
عشق آن است که هر دو به یک سو بنگریم!
"آشفته شیرازی" عمر بدون عشق را باطل میداند:
آشفته، پا ز سلسله زلف او مکش
عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
اما "ترزا. ام. ریچیز" عشق را والاترین موهبت زندگی میداند و میسراید:
عاشق بودن
فدا کردن خود به تمامی است
آماده تا بگویی:
"اینک من
و دوستت دارم بسیار و بسیار!
ندای تمام وجودم"
اما "دکتر شریعتی" درباره "کهنسالی عشق!" که همان "دوست داشتن" است میگوید:
آنچه دو روح خویشاوند را
-در غربت این آسمان و زمین بی درد-
دردمند میدارد
و نیازمند و بی تاب یکدیگر میسازد،
خدایا!
هر که را بیشتر دوست میداری،
به او بیاموز که:
دوست داشتن برتر از عشق است!
"ژان مورو" در تایید آن شاعر ایرانی که سروده است:
عشق باید پا در میانی کند
تا آدم احساس جوانی کند
میگوید:
پیری شما را از عاشقی دور نمیکند
ولی عشق، پیری را از شما دور میکند!
"دکتر شریعتی" میگوید:
آنجا که عشق فرمان میدهد، محال، سر تسلیم فرود می آورد!
"امیلی دیکنسون" میسراید:
کسی که بهشت را بر زمین نیافته است
آن را در آسمان نیز نخواهد یافت
خانه خدا نزدیک ماست
و تنها اثاث آن عشق است.
فرزانه ای بر این باور است:
"عشق چیزی نیست جز بارانی از غم، پشت یک لبخند!"
"جبران خلیل جبران" گوید:
"تنفر جنازه ایست. کدامیک از شما میخواهد قبری باشد!؟"
فرزانه ای سخن غریبی درباره عشق دارد:
"عشق، آهوی کوری است که در ته دریا،
پی چشمان گل نامعلومی میگردد!"
و "ریچارد برانیکان" با واژگانی شیرین –ولی شکمو!- درباره عشق خطاب به معشوق میسراید:
تو نسخه تمام شیرینی هایی هستی
که من در تمام طول عمرم خورده ام!

descriptionانواع عشق! EmptyRe: انواع عشق!

more_horiz
12
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply