Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionروز از نو ، روزی از نو Emptyروز از نو ، روزی از نو

more_horiz
روزی از روزها که از خواب ناز بیدار شدم ، دیدم که به ! عجب تختخوابی این دیگه از کجا اومده ؟! داد زدم :مامان مامان !
بنده ی خدا مامان چها پله رو یکی کرد و اومد پایین و توی اتاق من و گفت : ها چیه باز چی شده ؟! صبحونه ش بد بود؟!
من با تعجب گفتم : چی ، صبحونه ؟! مامان هم مثل من داد زد : پری پری گیس بریده تو واسه چی اینقذه از ما پول می گیری ، هنوز پسرم که صبحونه نخورده که یهو یه دختر نسبتا" جوان چاقالو ، اما تر و تمیس اومد توی اتاق که از این لباسای مخصوص خدمتکارهای خونه پوشیده بود ، نیمچه تعظیمی کرد و گفت : بعله خانوم ، ببخشید تورو خدا داشتم تختخواب های طبقه ی سوم رو جمع و جور می کردم و من بیشتر تعجب کردم که این دختره چطوری صدای مامان منو هرچند بلند و مثل جیغ کشیدن هم که باشه از طیقه ی سوم - اونم توی اتاق خواب ها شنیده ؟! که مامانم فهمید و گفت پسرم ببین من همی الآن این زنگو فشار دادم که پری اومد پایین - این که کاری نداره که ، فقط کافیه یه انگشتتو طوری که اذیت نشه روی این دگمه ی خاکستری فشار بدی - اونوقته که پری خدمت برسه ، بعد مامانم چش غره ای به پری رفت و گفت : مگه نه و پری صورتش سرخ شد و سرشو انداخت پایین و گفت بعله خانوم ، چشم .
خب دیگه همین جور وانسا منو بروبر نیگا کن بروصبحونه رو بیار ، می دونی که پسرم چی می خوره ؟!
پری در حالی که داشت از اتاق خواب من بیرون می رفت ، گفت : بعله خانوم ، اول یه لیوان بزرگ آب پرتقال تازه به همراه کاهوی تازه و هندوانه ی سرد ، بعدش دو تا تخم مرغ عسلی با یه قالب 50 گرمی کره ، یه لیوان شیر داغ ده دقیقه ی بعدش ، بعدشم ....
صدای پری داشت کم رنگ و کم رنگ تر می شد که درد عجیبی رو روی کمرم حس کردم و یه ضربه ی دیگه باعث شد که از روی تخت فنری باسر پایین بیافتم ، وقتی که بیدار شدم دیدم مادرم با همون قیافه ی عبوس و وحشتناک همیشگی روی سرم واساده و با جارو ی دستش مثل همیشه داره به بدن و پاهای من می زنه :
پاشو دیگه لنگ ظهره ، نمیخوای بری سرکار ؟! فکر کردی زندگی همی جوره که تا لنگ ظهر بخوابی ؟!
جورابامو پوشیدم که بوی گندش دیگه نه تنها من و مادرمو که اتاق و درو دیوارشم از دستش عاصی شده بودن .
مادرم که مثلا" اتاق رو ترک کرده بود ، با غرولند من برگشت و یه ضربه ی دیگه با جارو توی سرم زد وگفت :
پسره ی تنبل نمی شه یه آبی بزنی به این جورابات که اینقذه بو نده ؟! خجالت نمی کشی ؟!
می خواستم از تخت پایین بیام که سرم به سقف زیر پله ها خورد . مادرم دوباره برگشت و حرف همیشگی ش رو تکرار کرد : بچه ، چند بار بهت بگم چرا تو گوشات فرو نمیره ، الآنه که این صفدر بی چش و رو بیات و دو باره جل و پلاسمونو بندازه توی کوچه ، اونوقت چی ؟!
اونوقت خر بیار و باقالی بار کن !
دو باره روز از نو ، روزی از نو ، حالا بایس برم سر خط مینی بوسا ی کرج که مردم سوار بشن و راننده اگه بخواد حال بکنه و دلش به رحم بیاد ، ثنار- سی شای بذاره کف دستم که مثلا" خیر سرم دارم کار می کنم و نان آور خو نه م !!
از راه پله که میامدم توی کوچه ، با خودم گفتم ولی حداقلش توی خواب هم که شده ، چند ثانیه ای حال کردیم ها ، کلفت و نوکر و آب پرتقال و هه هه .... مارو چه به این غلطا؟!

descriptionروز از نو ، روزی از نو EmptyRe: روز از نو ، روزی از نو

more_horiz
قدیمی ها بیخود نبود که به طنز میگفتند:
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لف لف خورد گه دانه دانه 10

descriptionروز از نو ، روزی از نو EmptyRe: روز از نو ، روزی از نو

more_horiz
yady wrote:
قدیمی ها بیخود نبود که به طنز میگفتند:
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لف لف خورد گه دانه دانه 10


سلام حاجی ببخشید ، لپ لپ درست تر تره !! البته ما مخلصیم ، قصد جسارت نداشتیم .
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply