الهی

الهی سخن از وصف تو چه گویم و ره با که پویم تا طریق تو جویم

الهی چه کثرت جمالی وچه یکتا خدایی.

الهی به خود شرم دارم سخن از توگویم ،با چه زبانی وچه بیانی

چه گویم که شایسته خداییت و لایق الهیت.

الهی حیران مانده در صنع توایم ،ومخوف کبرییایت،ومدهوش خداییت

الهی به هرسوی روم ملکت توست وبه هرانچه دلبندم در ید توست.

الهی

....

اغاز دلبری توکردی

وفسون عاشقی تو به دل ما نمودی

الهی ..

الهی این حیران عاشق جلوه های جمالت

رهی بنما به ماوای وصالت

الهی ای که میدانم مجمر وصالت دنیاست

این دل از دنیا بگیر و لایق وصالت بنما

(حیران)