این بحث ، ظاهرا" مذهبی است ، اما قبل از هر چیز ریشه در مسایل اجتماعی دارد. فقر، هم معنای اقتصادی دارد ، هم عرفانی و اخلاقی . فقر با فرهنگ و اقتصاد ازچند سو مرتبط است . در بستر عرفان ، فقر ، درک قلبی و معنوی عجز انسان عارف در مقابل خدای خویش است . فقیر الی الله ، فقیر الی الخلق نیز هست . یعنی کسی که خودش را در مقام مقایسه با خلایق نمی بیند ، به ترتیب اولی خویشتن را نیز در مقام قیاس با خالق خویش به هیچ روی نمی بیند بلکه پیوسته همه ی وجودش را طفیلی خلقت خالق به شمار می آورد . این گونه فقر ، البته عین استغناست و انسان عارف در عین احساس عجز و فقر در مقابل خلق و خدا - به بارقه ی قلبی حضور ، مقام زهد و ورع و تقرب به آستان ربوبی می یابد . اما فقر در بحث ما ، منشاء اقتصادی دارد و نه عرفانی و مثل آن . این توضیح برای آن بود که بدانیم بین انسان تا انسان ، زمان تا زمان و حتی مکان تامکان چه فواصلی هست و این تعابیر چه تفاوت های معنایی با هم دارند . فقر ، از بیکاری است و بیکاری از نداشتن مهارت . مهارت چگونه به دست می آید ؟ برای ماهر شدن عواملی مانند هوش و فراست ، درک موقعیت اجتماعی ، هزینه های جانبی ، فرصت یابی و بسترهای آموزشی دخالت دارند . همچنین ، نیاز بازار کار به نوع مهارت ضرورتی تام است . بازارکار به سرمایه نیروی انسانی قبل از هر چیز توجهی نمی کند و عامل کار برای تولید آنی و فروش آنی و بازگشت سرمایه در فرصت اندک را مد نظر قرار می گیرد . در فرهنگ و ادبیات ما واژگان و مفاهیمی هست که در فرهنگ های دیگر دارای معانی و تعابیر و برداشت های دیگری است . ما در فرهنگ خود به این عبارت یا شعر برخورد می کنیم که :
آن که شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج
اما همین مساله احتیاج در فرهنگ غرب به صورت دیگری است . آنها هر نوع احتیاج را پدر اختراع می دانند و به این ترتیب احتیاج را موتور محرک برای رفتن به سمت ابداعات و اختراعات جدید می دانند . چگونه است که اگر ما محتاج و نیازمند مساله ای بشویم ازحالت شیر بودن و شجاعت و تهور و تحرک بالا به حالت روباه صفتی و حیله گری و زبونی ظاهری و ضعف و ناتوانی و بی تحرکی در می آورد ؟! تعبیر ما از فقر ، بی چیزی است . بی چیزی یعنی فاقد صفات و ویژگی ها وامکانات و اعتبارات اجتماعی و اقتصادی است . شرایط کلی از نظر سیستم اقتصادی و سیاست های دولت برای اقتصاد و روابط اقتصادی ، بر لایه های اخلاقی و اجتماعی و حتی تعابیر و مفاهیم اخلاقی و فرهنگی تاثیر می گذارد و رسوم وسنن را نیز دستخوش تغییرات می کند . این حالت البته مربوط به کشورهایی است که دولت های آنها اقتصادی بر مبنای تبادل یک محصول استراتژیک دارند و به این محصول از هر حیث وابسته اند . این تسلط دولت بر منابع تک محصولی باعث می شود تا در بین عموم مردم و اصناف و گروه ها ، اندیشه های سندیکایی وصنفی شکل نگیر د و یا اگر هم شکل بگیرد، در عمل کاملا"بی اثر بوده و نتواند انسجام صنفی و خواسته های واقعی خودراحفظ و پیگیری نماید . در چنین سیستمی ، عامه ی مردم که در شرایط بحرانی و تورم های کمر شکن راه به جایی ندارند ، بیشتر به سمت استیصال و انفصال خواهند رفت تا پویایی تفکر و چاره جویی هایی با خرد جمعی . در واقع با این شرایط خرد فردی برخرد جمعی و منافع فردی برمنافع گروهی عملا" رجحان می یابد و رفتارهای فردی نیز به سمت تملق و چاپلوسی ، منافع محدود و اندک فردی ، بی توجهی به آینده و در حال فکر کردن کشیده می شود . این گونه فقر ، بدترین نوع آن است که زمینه های فرهنگی آن محکم تر و گسترده تراز زمینه های اقتصادی آن است . اینکه پیامبر عظیم الشاءن اسلام (ص) و یا بنا به قولی امیرموءمنان ، علی علیه السلام می فرمایند که وقتی که فقر از دری وارد می شود - ایمان از در دیگر خارج می شود دقیقا" به همین معناست و ایمان به اخلاق ، رفتار ، روابط اجتماعی ، اعتماد به نفس ، توانایی های فردی و ویژگی های انسانی تعبیر می شود . وقتی که انسان از اخلاقیات عدول کرد ، در برابر سرمایه و امکانات مالی تعظیم کرد ، به انسان های نامناسب و کم ارزش - بهایی بسیار بیشتر از ارزش واقعی آنان داد و ... این ها همه نشانگر بی ایمانی و یا ضعف ایمان است که بر اثر فقر فرهنگی و سپس فقر اقتصادی شکل واقعی به خود می گیرد .