روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
آن سنگ بکوفت برسرما ازچپ وازراست!
چشم برای دیدن است ، اما...؟
اما ، هر دیدنی که دیدن نیست . اگر با چشم سر ببینی ، نگاهی بی خیالی است ، اگر تماشا بکنی - نگاهی تفریحی است و اگر نظاره بکنی ، نگاهی برای بیکاری است ، اگر زل بزنی و خیره بشوی - چند امکان برایت پیش می آید : اول اینکه ممکن است چشم حضرتعالی را از حدقه بیرون بیاورند که خوب کمی درد می کند و توصیه می کنم طوری نگاه نکنید که چشمتان را درآورند ! و دوم اینکه امکان دارد ا نگ خل و چل بودن به شما بزنند و روانه ی دارالمجانینت کنند و اما نگاهی هست که خیلی خطرناک می نماید . به این نگاه - سیر در هپروت می گویند به لهجه ی آسمانی ! و نگاه مثلا" عاشقانه است به لسان زمینی !
این نگاه که گاهی با رشحاتی از قلب ، یعنی تراوشات قلبی همراه می شود ، ممکن است علاوه بر اینکه بیچاره تان کند ، ایضا" چشم و چال برایتان نگذارد.
نگاه آدم گرسنه : این نگاه عارفانه است و نه عاشقانه ! چرا که هر چقدر گرسنه تر باشی صد البته که شناساتر خواهی بود بر عوالم دهر . نگاه گرسنه بی رمق است ، اما چون با شکم ارتباط دارد - نظر به مادون می کند تا به ماورا برسد!
و اما آدم گرسنه ، عادت به پرواز دارد و همیشه در عالم خیال سیر می کند . گرسنگی اگر چه خوبست و آدم را روشن می کند به هر آن چه که دیگران نمی توانند دید ، اما با خود معضلاتی را نیز به همراه دارد، و از آن جمله است که هر چیزی را به جای چیز دیگری می بینی و این خودش خطرناک است و خطیر ! عقاب ، خیلی تیز بین است و گرسنه تیز بین تر از آن ! عقابی اگر از سر سنگی بر خیزد ، نیک نظر می کند که موشی را ببیند و بر روی آن شیرجه رود و گرسنه نیز البته همین طور است ، اما گرسنه در استخر بدون آب به خیال سراب شیرجه می رود و امکان دارد سرو دستش بشکند . حال مشخص می شود که وجه اشتراک عاشق و گرسنه ، و عقاب و گرسنه و استخر و گرسنه در چیست ؟ و یا شاید وجه افتراق ؟! عقاب اگر می پرد بی گمان ، گرسنه است و روح عاشق اگر پرواز می کند او هم گرسنه است و یا شاید تشنه !
گرسنه اگر درون استخر بدون آب می پرد از فشار گرسنگی و زایل شدن عقل و هوش وی بر اثر این فشار است و عاشق اگر عاشق می شود و در عالم خیال با یارش در زیر آبشار نیاگارا ، تن به آب و فشار آب می سپارد - ایشان نیز از فشار بی عقلی است که با گرسنگی هیچ تفاوتی نمی کند ! حالا که همه ی اینهارا به نیکویی فرا گرفتیم بهتر است با خود این شعر را تکرار کنیم تا خدای ناکرده گرفتار این نوع از هذیان گویی که این هم بر اثر گرسنگی است ، نشویم :
روزی زسر سنگ عقابی به هوا خاست
آن سنگ بکوفت بر سر ما از چپ واز راست !