بهترین ابزار ارتباط من و شما ، امروز سخن گفتن است ، اما در پشت هر سخنی بی گمان فکری نهفته و شاید با احساسی آمیخته است . بسیاری از مردم این چنین تصور نمی کنند که سخنان در خود زمینه هایی دارند و در عمل ما را چه بخواهیم و چه نخواهیم زمینه ی مفاهیم خود قرار می دهند. فکری را که در پشت سخن پنهان است می توان به عنوان پس زمینه های اندیشه دانست و اینکه ما نیز به نوبه ی خود پس زمینه های فکری سخنان خود قرار می گیریم ، در واقع پیش زمینه های دگرگونی اندیشه در تبادلات کلامی اند . به بیان ساده تر ما و فکری که می کنیم ، ما و سخنی که می گویییم با یکدیگر ارتباطات معنا دار و تنگاتنگی داریم . این گو نه است که بزرگان و سخن شناسان می گویند : کم گوی و گزیده گوی چون در . و این بدان معناست که هر سخنی که به ذهن ما بیاید نمی بایستی ابتدا به ساکن و بی تفکر و تحلیل به زبان برانیم . قدر مسلم آن است که سخن تقدم و تاخر دارد و به ترتیب اولی ، در آغاز سخنی باید گفت که بتواند حق مطلب را برای ادامه ی آن تا حدودی ادا کند و از دیگر سو بافت سخن طوری باشد که شنونده را در حالت سماعی و نه تحلیلی ، به منظور گوینده راهنمایی کند و جنبه ی دیگر آن عملی بودن سخن است . و این نیز خود دو جنبه دارد .نخست خود سخن عملی باشد ، دیگر آنکه سخن گو خود عامل به مدعای خویش . دانا ، وقتی که نمی داند سکوت می کند و آنگاه که پی به کنه مطلبی می برد ، بر دانسته ی خودش صبر می ورزد و بالصراحه و بی تعمق آن را بیان نمی کند . مردمان عموما" بر دانایان رشک می برند و برای آنان دام ها و ترفندها می گذارند . مولانا رومی بلخی سخنان جالبی در این خصوص دارند:
ایشان در جایی چنین فرموده اند :
ای بسا ترک و هندو همزبان
وی بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان همدلی خود دیگر است
همدلی از هم زبانی بهتر است
مولانا در فرازی دیگر می فرمایند:
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
وانکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
قرآن کریم می فرماید : یا ایهالذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون:
ای کسانی که ایمان آورده اید ، نگویید چیزی را که بدان عمل نمی کنید. این سخن برای امور پراکتیک و یا تئوریک صرف نیست و نمی توان از آیات و روایات و یا سخنان بزرگان و مفاخر و اعاظم ، بی تدبیر ومطالعه استفاده نمود ، بلکه ( هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ) ! رمز عشاق جهان وحدت بر رمز حق است و محق زمانی مستحق حق می نماید که از حق چیزی ولو اندگ بداند و اسباب فهم آن را داشته باشد.
مولانا در جای دیگری می فرمایند:
ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
و این یعنی گام به گام حرکت کردن و مرحله به مرحله پیش رفتن ، به آرامی و با طمانینه و صد البته با همرهی خضر و مراد از خضر همان مرشد و مراد مرید و رهرو است ، چه در عالم زر باشد ، چه در ناسوت ، چه در لاهوت ، چه در جبروت و چه در آسمان هفتم و این حقیر نیز بر این معنا طلیعه ی شعری از خود می افزایم که :
به نام خالق سبع المثانی
نمی دانم تو از بودن چه دانی؟!
پس دانایی دانا در حقیقت عین نادانی اوست اگر به دانایی اش حتی به اشارتی اقرار کند و آنکس که عملا" بگوید نمی دانم و نادان خلایقم ، چه بسا سرآمد دانایان باشد . می گویند که به سقراط گفتند : چگونه است که به تو دانای دانایان و حکیم می گویند و ایشان در پاسخ گفت :
برای اینکه من می دانم که هیچ نمی دانم ، اما شما مردم به این دانسته ی من واقف نه اید !!
از خوانندگان ارجمند این مطالب صمیمانه عذر می خواهم ، چراکه همان گونه که با صفحه کلید می نویسم در همان لحظه نیز فکر می کنم وفرصت باز خوانی و ویراش علمی مطالبم را ندارم . پس اگر اشتباه و کم و کسری در عرایض و نوشته هایم دیدند ، قلم عفو بر گناهانم بکشند و مرا رهنمون به اصح کلام در زمینه های مفروضه باشند .