Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionحاجی آقا - صادق هدایت Emptyحاجی آقا - صادق هدایت

more_horiz
حاجی آقا، نوشته صادق هدایت.


--------------------------------------------------------------------------------

«آقا بی‌خود متوحش نباشید. به‌ما چه؟ زهر طرف که کشته شود سود اسلامست. هرکسی میان این معرکه باید کلاه خودشو دودستی نگه‌داره. ما باید یک نان بخوریم و صدتا خیر بکنیم؛ چون خوشبختانه در چنین موقع باریکی سرنوشت مملکت در کف با کفایت قائد عظیم‌الشأنمان سپرده شده.»
«آقا من در این شهر خیلی دشمن دارم همهٔ تازه‌بدوران‌رسیده‌ها، همهٔ دزدها و نوکیسه‌ها، همهٔ این عرب‌ها و نصرانی‌های سوریه و عراق که به‌طور مرموزی در مقامات حساس اقتصادی مملکت رخنه کرده‌اند، همهٔ آن‌هائی که باباشان را نمی‌شناسند به‌من حسد می‌برند - من دانم و پینه‌دوز در انبان چیست!»
«آن‌چه که بشر جستجو می‌کند دزد و گردنه‌گیر و کلاش نیست، چون بشر برای زندگی خودش معنی لازم دارد. یک فردوسی کافی است که وجود ملیون‌ها از امثال شما را تبرئه بکند و شما خواهی نخواهی معنی زندگی خودتان را از او می‌گیرید و به او افتخار می‌کنید. اما حال که علم و هنر و فرهنگ از این سرزمین رخت بربسته، معلوم می‌شود فقط دزدی و جاسوسی و پستی به‌این زندگی معنی و ارزش می‌دهد.»
«از راه‌های پول‌درآری تازه‌ای که پیدا شده بود حاجی اظهار خرسندی می‌کرد و می‌گفت: بر پدرشان لعنت که بی‌خود ما را از دموکراسی می‌ترساندند! اگر دموکراسی اینه که من همهٔ عمرم دموکرات بودم.»
«اشتباه نکنید، ما نمی‌خواهیم که شما بروید و نماز و روزه مردم را درست بکنید. برعکس ما می‌خواهیم که به‌اسم مذهب آداب و رسوم قدیم را رواج بدیم. ما به‌اشخاص متعصب سینه‌زن و شاخ‌حسینی و خوش‌باور احتیاج داریم نه دیندار مسلمان. باید کاری کنیم که برزگر و دهقان خودش را محتاج من و شما بدانه و شکرگذار باشه. برای این که ما به‌مقصود برسیم باید او ناخوش و گشنه و بی‌سواد و کر و کور بمانه و حق خودش را از ما گدائی بکنه.»
«این قائد عظیم‌الشأن که همه هستی مملکت را بالا کشید، جواهرات سلطنتی را دزدید و عتیقه‌ها را با خودش برد، حالا یک‌مشت عکس رنگین خودش را توی دست مردم به‌یادگار گذاشته که به‌لعنت شیطان نمی‌ارزه. یکی نبود ازش بپرسه مرتیکه پول ملت را کجا می‌بری؟ برای این که همه آن‌هائی که ماندند شریک دزد و رفیق قافله هستند.»
«پسر اولش آقاکوچک که سر پیری بعد از هشتا دختر پیدا کرده بود عرق‌خور و سفلیسی و قمارباز از آب درآمد. حاجی به‌استناد فرمایش حضرت امیر که: «بچه‌هایتان را متناسب با دوران بپرورانید.» آقاکوچک را به فرنگستان فرستاد. اما آقاکوچک ذوق و استعداد زیادی در تحصیل نشان نداد.»
«توی دستمال فین پرصدائی کرد:- آنوقت بوقلمون یکی سه‌عباسی بود. زمان شاه شهید خدابیامرز! مثل دیروزه، هزار سال پیش که نیست زمان کیکاوس و افراسیاب که نیست.»
«حاجی آقا آب دهنش را فرو داد و به‌طرز علاقمندی حرفش را دنبال کرد:- جای شما خالی. توی سفارت آلمان فیلم شکست فرانسه را نشان می‌دادند، من‌هم دعوت داشتم. سرباز آلمانی نگو یک پارچه آهن بگو. دیگر تو دنیا قشونی نیست که بتونه جلو آن‌ها را بگیره. یک چیزی می‌گم، یک چیزی می‌شنوید! آقا مرام اشتراکی یعنی چی؟ اگر خوبه مال خودشان، اگر بده با دیگران چکار دارند؟»
«حاجی معتقد بود که: «هزار دوست کم و یک دشمن زیاد است.» به‌همین جهت با هرکس گرم می‌گرفت و دل همه را به‌دست می‌آورد و با محیط خودش سازش پیدا کرده بود.»
«در این محیط پست و احمق‌نواز ِ سفله‌پرور و رجاله‌پسند که شما رجل برجسته آن هستید و زندگی را مطابق حرص و طمع و پستی‌ها و حماقت خودتان درست کرده‌اید و از آن حمایت می‌کنید، من در این جامعه که به‌فراخور زندگی امثال شما درست شده نمی‌توانم منشأ اثر باشم.»
«دولت خودش دزده و ملت را می‌چاپه، آن‌وقت دوقرت و نیمش هم باقیه! یکمشت عاجز گداگشنه اسمش را ملت گذاشتند! کو دلسوز؟ چرا فقط از تجار توقع دارند؟ آیا قشونه ما قشونه، مالیه ما مالیه‌است، معارفمان معارفه و یا عدلیه و چیزهای دیگرمان مثل جاهای دیگره؟ به شتر گفتند: چرا شاشت پسه؟ گفت چه چیزم مثل همه کسه؟»
«طرفداری از دموکراسی می‌کنی برای این‌که دوا و غذای مردم را احتکار بکنی، حتی از احتکار واجبی هم رویگردان نیستی. میدانی، توبه گرگ مرگست. آسوده باش! من دیگر حرفه شاعری را طلاق دادم. بزرگترین و عالی‌ترین شعر در زندگی من از بین بردن تو و امثال تست که صدها هزار نفر را محکوم به‌مرگ و بدبختی می‌کنید و رجز می‌خوانید. گورکن‌های بی‌شرف!»
«مرتیکه قرمساق! کی به‌تو اجازه داد؟ پنجاه ساله که در خونه منی، هنوز نمیدونی باید از من اجازه بگیری؟ الان من از پیش زبیده خانم میام، از هرروز حالش بهتر بود، چرا به من نگفت سرش درد می‌کنه؟»
«مخصوصأ بعد از پیش‌آمد شهریور حاجی آقا طرفدار جدی دموکراسی و یکی از آزادی‌خواهان دوآتشه و مخالف دیکتاتوری رضاخانی شده بود. در سفارت خانه‌های متفقین و انجمن‌های فرهنگی آن‌ها عرض اندام می‌کرد و در مجالس شب‌نشینی با فراک گشاد گشاد راه می‌رفت و به‌سلامتی پیروزی متفقین مشروب می‌نوشید و دستگاه سابق را به‌رایگان زیر فحش و دشنام می‌گرفت.»
«مقصودتان شعرای گدای پست مثل خودتان است. اما قضاوت شعر و شاعری به‌تو نیامده. شما و امثالتان موجودات احمقی هستید که می‌خورید و آروق می‌زنید و می‌دزدید و می‌خوابید و بچه پس می‌اندازید. بعد هم می‌میرید و فراموش می‌شوید.»

descriptionحاجی آقا - صادق هدایت EmptyRe: حاجی آقا - صادق هدایت

more_horiz
حاجی آقا نام داستانی از صادق هدایت است. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. نحو بیان داستان از دیدگاه سوم شخص است.

این داستان به پلشتی‌ها و نحوه سلوک و چگونگی رفتارهای قشر خاصی از جامعه آن زمان می‌پردازد.

descriptionحاجی آقا - صادق هدایت EmptyRe: حاجی آقا - صادق هدایت

more_horiz
یکی از بهترین آثار صادق هدایت به نظر من. یک داستان که در ورای آن نگاهی ست جامعه شناختی از از جامعه ایران. با وجودیکه این کتاب در سال 1324 منتشر شده ولی همچنان در مورد جامعه ها صدق می کند. در پایان این کتاب و قبل از عمل که حاج آقا با حجه الشریفه صحبت می کند، می توان دیدگاه صادق هدایت را درباره ی نقش مذهب و خرافات و ..... در استفاده ی سیاسیون و دزدان و ریاکاران از آن دید. خلاصه اینکه، خواندن این کتاب را به کسانی که می خواهند بخشی از پشت پرده هر حکومتی را در استفاده از مذهب و دین به منظور سوء استفاده و بهره کشی از مردم دریابند، توصیه می کنم .

descriptionحاجی آقا - صادق هدایت EmptyRe: حاجی آقا - صادق هدایت

more_horiz
بخشی از رمان حاجی آقا؛..ا

....مجالس ... افکار و فرهنگستان مرتب به قدوم حاجی مفتخر می شد که عضویت رسمی آنجا را داشت و در همه جا ... اشتباهات مضحک می کرد . فقط سر حساب پول موی را از ماست می کشید ... بعد از پیش آمد شهریور ، حاجی آقا طرفدار جدی دمکراسی و یکی از آزادیخواهان دو آتشه و مخالف دیکتاتوری رضاخانی شده بود . در سفارتخانه های متفقین و انجمن های فرهنگی آنها عرض اندام می کرد و دستگاه سابق را به رایگان زیر فحش و دشنام می گرفت : " ببینید چه خر تو خری بود که وزارت معارف حق التالیف کتاب اخلاق را به من داد اما یک بار از من نپرسیدند پس کتابت کو ؟ این دستگاه محکوم به زوال بود ... " نزدیک انتخابات دوره چهاردهم به فعالیت سیاسی و اقتصادی حاجی افزوده شد و غریب این که کسی که کباده ریاست وزرایی می کشید ، حال سودای وکالت به سرش زده بود . از صبح تا شام مشغول تبانی و دستور و ملاقات با روزنامه چی و کاسب کار و بازاری و آخوند های قدیمی و آخوند های نوظهور دمکراسی و گاب بندی شده بود
...

آقای مزلقانی سردبیر روزنامه کثیرالانتشار " دب اکبر " پیروز مندانه دستش را بلند کرد : حاجی آقا بنده
پیشنهاد می کنم که عکس حضرتعالی در روزنامه دب اکبر چاپ بشود و شرح حالی هم از شما به مناسبت انتخابات زیر عنوان : " پدر دمکراسی " در صفحه اول روزنامه درج کنیم

آنها از در بیرون رفتند و حاجی نیم بلند شد و نشست . در حالتی که خسته و عصبانی به نظر می آمد رو کرد به منادی الحق و گفت : آقا خیلی ببخشید خودتان که ملاحظه کردید ، این همه دردسر ... اگر اجازه می دید با شما مشورتی بکنم . شنیدم که شما قصیده های عالی می سازید

-منادی الحق : بنده در تمام عمرم قصیده نگفته ام

حاجی آقا : خوب مقصود شعره ، قصیده یا تصنیف فرقی نمی کنه ... می دانید که من عضو تمام محافل ادبی هستم ... حالا با داشتن این همه گرفتاری و بعد نا خوشی اوخ اوخ ... گمان می کنم که فرصت نداشته باشم شعری بگم . از طرف دیگر چون قول دادم در یکی از مجالس ادبی قصیده ای راجع به دمکراسی بخوانم اینه که از شما خواهشمندم اگر ممکنه شعری چیزی راجع به دمکراسی بگید . البته این خدمت را فراموش نخواهم کرد . می دانید حالا دمکراسی مد شده مخصوصا که دوره انتخاباته تأثیر داره . این که خواستم با شما خلوت بکنم . البته اجرتان پامال نمی شه

-گمان می کنم که سوء تفاهمی رخ داده . به آن معنی که شما شعر می خواهید از عهده بنده خارجست

شکسته نفسی می فرمایید برای شما کاری نداره . من خیلی از شعرای معاصر را می شناسم اگر لب تر کرده بودم حالا سر و دست می شکستند . اما از تعریف هایی که مقام ادبی شما شنیدم و می دانستم آدم گوشه نشینی و محتاج به معرفی و پشتبانی هستید ، این بود که شما را در نظر گرفتم

شما اشتباه می کنید . من احتیاجی به معرفی و عرض اندام ندارم از کسی هم تا حالا صدقه نخواسته ام . برای شما شعر بی معنی ، بلکه مضر است و شاعر گداست . فقط دزدها و سردمداران و گردنه گیرها و قاچاق چی ها عاقل و با هوشند و کار آنها در جامعه ارزش دارد

حاجی که منتظر این جواب نبود از جا در رفت و زبانش به لکنت افتاد : شما هم ... عضو همین جامعه ... هستید ... گیرم دزد بی عرضه ...

منادی الحق حرفش را برید : حق با شماست درین محیط پست احمق نواز سفله پرور و رجاله پسند که شما رجل برجسته آن هستید و زندگی را مطابق حرص و طمع و پستی ها و حماقت خودتان درست کرده اید و از آن حمایت می کنید ، من در این جامعه که به فراخور زندگی امثال شما درست شده نمی توانم منشأ اثر باشم . وجودم عاطل و باطل است ، چون شاعرهای شما هم باید مثل خودتان باشدند . اما افتخار می کنم درین چاهک خلاء که بقول خودتان درست کرده اید و همه چیز با سنگ دزدها و طرارها و جاسوس ها سنجیده می شود و لغات مفهوم و معانی خود را گم کرده ، درین چاهک هیچ کاره ام . توی این چاهک فقط شماها حق دارید که بخورید و کلفت بشوید . این چاهک به شما ارزانی ! اما من محکومم که از گند شماها خفه بشوم ... طرفداری از دمکراسی می کنی برای این که دوا و غذای مردم را احتکار بکنی ، حتی از احتکار واجبی هم روبرگردان نیستی . می دانی توبه گرگ مرگست . آسوده باش ! من دیگر حرفه شاعری را طلاق دادم . بزرگترین و عالی ترین شعر در زندگی من از بین بردن تو و امثال تست که صدها هزار نفر را محکوم به مرگ و بدبختی می کنید و رجز می خوانید . گورکنهای بی شرف

حاجی رنگش کبود شده بود و ماتش زده بود ، بطوری که درد نا خوشی خود را حس نمی کرد

منادی الحق بلند شد در کوچه را بهم زد و رفت
...

descriptionحاجی آقا - صادق هدایت EmptyRe: حاجی آقا - صادق هدایت

more_horiz
صادق هدایت به نظر من بیش و پیش از آن که یک روشن فکر باشد ، یک روشن گر بود که با مهارت تمام ، پرده از روی ریب و ریای افرادی بر می داشت که با بهره گیری از مذهب و افکار عوام گرایانه ای که ابزار بسیار خوبی برای افراد مقتصد بازاری بود ، بر می داشت . علاوه بر آن ؛ نقطه نظرات اجتماعی این فرد بسیار آگاه به مسایل سیاسی - اجتماعی روز ، که غالبا" در قالب داستان های کوتاه و طنز ها و مطایبه ها ی مشحون از تفکر و تدبر می آمد ، در بیدار سازی جامعه آن روز ، بسیار موءثر بود . افسوس که تن به خود کشی داد و دوام نیاورد ، زیراکه فشار زیادی از دو سوی مردم عوام و حکومتیان عوام فریب تحمل می کرد .

descriptionحاجی آقا - صادق هدایت EmptyRe: حاجی آقا - صادق هدایت

more_horiz
آری این چنین است برادر .

descriptionحاجی آقا - صادق هدایت EmptyRe: حاجی آقا - صادق هدایت

more_horiz
خاطره جهانگیر هدایت ، پس از خودکشی صادق هدایت
اختصاصی
در روز 19 فروردین 1330 صادق هدایت به گاز پناه برد و از زندگی گریخت. او را در کف آشپزخانه آپارتمانش یافتند که رفته بود و دل همه را شکسته بود.
حال 57 سال از مرگ زنده یاد صادق هدایت می گذرد. از لحظه ای که صادق خان به زندگی خود خاتمه داد. زندگی دیگری برای او آغاز گشت که در بسیاری از نقاط جهان هنوز با جوشش و تحرک بسیار ملاحظه می شود. شاید بی مناسب نباشد خاطرات خود را از آنچه که پس از خودکشی صادق هدایت در خانواده او رخ داد، بازگو کنم.
هدایت قلی خان هدایت(اعتضاد الملک)پدر صادق در دفتری با جلد سیاه که اتفاقات مهم خانوادگی را می نوشته درباره ی صادق خان هدایت چنین نوشته است:"تولد صادق خان سه شنبه 28 دلو 1281 مطابق 17 فوریه 1930 سفر اول صادق خان روز سه شنبه شهریور 1305 مطابق 15 صفر 1345 دو ساعت و ربع کم از ظهر گذشته، صادق خان به طرف اروپا برای تحصیا به اتفاق آقای "شقاقی" و سایر شاگردان حرکت نمود"
"مراجعت صادق خان 19 صفر 1348 یک ساعت از نصفه شبه گذشته مطابق 25 تیرماه 1309 مطابق 14 ژوئیه 1930" "یک شنبه 12 آذر 1329" قرار است امروز صادق خان برود پاریس به اتفاق عیسا خان و محمود خان رفتیم به فرودگاه و ساعت چهار و نیم بعدازظهر حرکت کرد."
درباره ی چگونگی اعلام خبر خودکشی پسرش، می نویسد:
"قبل از ظهر پنج شنبه 22 فروردین 1330 آقایان سید جلال تهرانی(1) و دکتر کریم خان(2) و عیسا خان(3) و محمود خان(4) آمدند منزل من و من از ورود آنها خیلی وحشت کردم همان طور هم بود و حقیقت داشت. به من گفتند مطابق خبری که از پاریس میهن دخت(5) یازدهم آوریل داده فرزند بدبخت از جان عزیزتر من خود را با گاز مسموم کرده است."
به این ترتیب بود که برادر و پسرهای هدایت قلی خان هدایت به اتفاق سید جلال تهرانی آمدند و خبر مرگ پسر را به پدر دادند.
به قول خیام بزرگ:
"اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفت و گوی من و تو
چون پرده بر افتاد نه تو مانی و نه من!"



دلایل خودکشی صادق هدایت از زبان استاد مطهری



درباره خودکشی صادق هدایت وعلل وانگیزه های او،حرف وسخن های بسیارزده شده ومقالات ومطالب بسیاری انتشار یافته است.عالمانه ترین تحلیل دراین موردرا استادشهیدمرتضی مطهری

ارائه کرده ودلایل رویکرد هدایت به«پوچ گرایی»و«نیهلیسم»رابرشمرده است.استادمطهری،اشراف

زادگی ورفاه وتنعم بیش ازحد وعدم درک درست ازهستی وزندگی راازمهمترین عوامل مؤثردراین امرمعرفی می کندومی نویسد:«...صادق هدایت چراخودکشی کرد؟یکی ازعلل خودکشی اواین بود که

اشراف زاده بود.اوپول توجیبی بیش ازحدکفایت داشت،اما فکر صحیح ومنظم نداشت.اوازموهبت ایمان بی بهره بود،جهان رامانندخودبوالهوس وگزافه کاروابله می دانست.لذت هایی که اومی شناخت وباانها اشنابود،کثیف ترین لذتها بودوازان نوع لذتها دیگرچیزجالبی باقی نمانده بودکه هستی وزندگی ارزش

انتظارانها راداشته باشد.اودیگرنمی توانست ازجهان لذت ببرد...امثال هدایت اگرازدنیاشکایت می کنندو

دنیارازشت می بینند،غیرازاین راهی ندارند.نازپروردگی انها چنین ایجاب می کند.انها نمی توانندطعم مطبوع مواهب الهی رااحساس کنند...»(1)

شهیدمطهری سپس به نقدوبرسی نظرات کسانی که خودکشی صادق هدایت راناشی ازطبع لطیف وحساسیت هنرمندانه اومی گذارند،می پردازدومی نویسد:«...کسانی که خودکشی را به حساب حساسیت می گذارندباید بدانند که این«حساسیت»چه نوع حساسیتی است؟حساسیت انها حساسیت ذوق وادراک نیست.به این معنی نیست که فهم لطیف تری دارندوچیزهایی رادرک می کنند که دیگران درک نمی کنند،حساسیت انها به این معنی است که درمقابل زیبایی های جهان،بی احساس وکرخ ودرمقابل سختی هازودرنج وکم مقاومت اند.چنین ادمهایی باید هم خودکشی کنند...»(2)

صادق هدایت به هنگام مرگ 48 سال داشت.جسداو در روز 27 فروردین درگورستان«پرلاشز»پاریس به خاک سپرده شد.

descriptionحاجی آقا - صادق هدایت EmptyRe: حاجی آقا - صادق هدایت

more_horiz
ممنون آقا سزار از اهتمامی که جهت تتمیم این موضوع فرمودین.تشکر
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply