Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionعلت عقب ماندگي Emptyعلت عقب ماندگي

more_horiz
علت عقب ماندگی

گاه کسانی که به اروپا میروند و یا به طریقی آثار و پدیده های شگرف آنجارا می بینند چنان شیفته تمدن و جلوه های فرهنگ آن سرزمین میشوند که خود را می بازند و بر اینهمه پیشرفت غبطه میخورند و به این فکر فرو می روند که عامل پیشرفت آنها و علت عقب ماندگی ما چیست .

به راستي وقت آن نرسیده که از خود بپرسیم . اینهمه پیشرفت علمی و اجتماعی و صنعتی چرا از تفکر کفار حاصل شده و ما علی رغم ادعای برتری مکتب اسلام از عرصه رقابت به دور مانده ايم .

وقتی به خود آییم و ببینیم که از کفش پا تا کلاه سر از ساعت تا عینک از برق و تلفن تا تراکتور و کومباین از کشف سلول و ویروس و اتم تا اختراع دوچرخه و ماشین و هواپیما وحتی شیوه رهائی از استبداد و انتخاب نوع حکومت همه را مدیون دست آورد های غرب هستبم . آنگاه معلوم میشود که فاصله عقب ماندگی ما به درازای خواب 200 ساله است .

كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
چه كني ره زكه پرسي چو روي چون باشي

این بحث جنجالی در قرن اخیر همواره پیش روی محققین و جامعه شناسان بوده و بزرگانی چون اقبال لاهوری و سید جمال الدین اسد آبادی و محمد عبده و دیگران هریک کوشیدند از این راز آگاه شوند و راهی برای برون رفت از این واماندگی نشان دهند .




بعضی نظرات به شرح زیراست .

ۭ1- ما از اسلام دورشدیم و دستورات قران را اجرا نکرده ایم.
2- ما به خواب طولانی فرو رفتیم چنانکه گوید :

تا نخوابد شرق کی مغرب برآید آفتاب
غرب را بیداری آنگه شد که شرقی شد به خواب

3- پیشرفت غرب وقتی شروع شد که از آئين مسیحی فاصله گرفت .
4- کشورهای استعماری نگذاشتند که ما پیشرفت کنیم .
5- راه نجات ما در باز گشت به خویشتن خویش است .

هركسي كو دور ماند از اصل خويش
بازجويد روزگار وصل خويش

و از این قبیل ... اما گذشت زمان نشان داد که این بزرگان نه درد را شناختند و نه درمان را . زیرا نسخه ای که پیچیدند شفا نبخشید . و راهی که نشان دادند به بن بست رسید .

شاید این فرضیه درست باشد که ملتهای مسلمان و بخصوص رهبران دینی مدت یک قرن یا بیشتر در خواب بودند و حال بیدار شده و فهمیده اند که از کاروان ترقی و پیشرفت جا مانده اند.

دنباله دارد ...

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
مقاله جالبی برای بحث و گفتگوست.
مشتاق ادامه مطالب هستیم .
موفق باشید. 16

descriptionعلت عقب ماندگي Emptyقسمت دوم

more_horiz
این است که عصیان کرده دیوانه وار سر بر سنگ می کوبند و انتحار میکنند. خود را منفجر میسازند وتروریست پرورش میدهند. تا با اینکار هم خود و هم دشمن را از پای درآورند . با این استدلال که اگر ما نیستیم بگذار دیگران هم نباشند.

معلوم است هنوز هم گیج و خواب آلوده راه را از بی راهه تشخیص نمیدهند . و مبانی فلسفی و فرهنگی غرب را که منجر به پیشرفت آنها شده مطالعه نمی کنند .

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است

شاید تعصبات کور وغلط چشم واقع بین را بسته ویا کج فهمی از دین باشد که واقعیت را درک نمیکنند . و شاید منشا عقب ماندگی همان باورهائی باشد که در دل عزیزش میدارند وهم در اذهان محترم ومقدس است .

روشنفکران دینی وقتی در مقابل پدیده های مدرن غرب قرار گرفتند . هریک به تناسب دیدگاه فکری خویش واکنش نشان دادند . برخی مجذوب شدند و برخی مرعوب . بعضی فرهنگ غرب را بالنده و بعضی فرهنگ مبتذل تعبیر کردند .

اگرچه ثمره اختراع و اکتشاف غرب برای سایر ملل منشا خیر و برکت بوده و از مواهب علم و تکنیک آن همه ملل بهره مند شده اند. با این وجود . ما دل خوشی از غرب نداریم . چرا که خوی استعماری نیز داشته و در این راه بر ملتهای جهان سوم ستم ها کرده .

اما تحقیق و پژوهش مسئله ای دیگر است . اگر از کینه و نفرت مبرا باشد مي تواند راه گشا باشد برای درک واقعیت ومقدمه ای بر جبران مافات .

عده ای براین باورند که علت پیشرفت دریک کشور و یا عقب ماندگی در کشوری دیگر معلول به عواملی است در درون خود آن کشور . بعبارت دیگر مربوط به فاکتورهائی است که در خصوصیات فکری . فرهنگی و اعتقادی هر ملت وجود دارد .

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

ما قادر نخواهیم بود عیب ها و ایرادات فرهنگی خود را از پشت عینک تعصب ملی و یا دینی ببینیم . و به اصطلاح خود را در ترازوئی وزن کنیم که در آن نشسته باشیم .

همانطور که هرکس عیب خود را نمی بیند. مگر از زبان دوست و دشمن و يا افراد بی طرف بشنود . در واقع دشوار است که انسان بخواهد در مورد خود عادلانه داوری کند.

برای کشف حقیقت و شناخت واقعیت . نه تعصب و احساس بلکه موضع بی طرفی و منش آزادگی لازم است . باید از دایره منیت خارج شویم . با سعه صدر قضاوت کنیم . و در صدد رفع عیب برآئیم و گرنه در نتیجه گیری اشتباه خواهیم کرد.

چون روي خويش زشت ببيند در آينه
مرد حكيم خرده نگيرد هر آينه

فارغ از هرگونه حب و بغض احساسي . سعی کنیم تاثیر و تبعات چند عامل از جمله : دین . نظام استبداد . خصوصیات ذاتی و نژادی و طبيعت جغرافیائی را در پدیده عقب ماندگی مطالعه و بررسی نمائيم .

1-عامل دین :
عده ای دین و مذهب را عامل تحميق و افيون جامعه میدانند و اینکه دین وسیله ای است برای مسخ و انجماد فكري و مهار توده محروم . به ویژه کمونیست ها . که در جهت تخریب و محو دين سعی بسیار کرده اند .

بعضي از دگرانديشان بر این باورند . همانگونه که انگل و آفت شیره و رمق گیاه را می مکد و آنرا از رشد و شادابی می اندازد . اعتقادات دینی نیز انسان را از پویائی و رشدفکری وکشف واقعیات باز میدارد .

می گویند دانش و بینش دین محدود و مربوط است به آنچه در قدیم می شناختند و منطبق است با واقعیات آنروزگار .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
قسمت سوم

دینداران سنت گرا با هرگونه نو آوری و تازه های علمی . بخصوص وقتی با اعتقادات دینی در تضاد باشد با دیده شک و تردید می نگرند و از سر مقابله و ستیز در میآیند .

در کشور خود ما نیز این ادعا صدق مي كند . یعنی دینداران در مقابل پدیده های نو بخصوص از نوع غربي آن . قدم به قدم ایستاده و مقاومت کرده اند. حالا از تحریم قاشق و چنگال گرفته تا نخوردن قند واستفاده نکردن از حمام نمره و برق و سینما و گوش نکردن به رادیو و تلویزیون و غیره .

بعضی فقها و مجتهدین سالیان دراز کودکان و جوانان را از رفتن به مدارس نوین به سبک غرب مثل دبستان و دبیرستان و دانشگاه باز میداشتند .

چرا که علوم نوین بخصوص فيزيك و شيمي را حرام دانسته میگفتند دراین مدارس درسهای لا مذهبی میدهند. ( توضیح اینکه قبلا برای کودکان مکتب خانه دایر بود و در آن قران توسط ملا باشی تدریس میشد که اکنون منسوخ شده . و برای بزرگسالان مدارس علمیه بود که همچنان دایر است ).

اخیرا هم با آمدن ماهواره مخالفت میکنند. كه البته برای خود دلایلی هم دارند. مثلا در مورد ماهواره می گویند ترویج فساد اخلاق و فرهنگ مبتذل غرب میشود . و ظاهرا برای عوام دلیل موجهی است .

سئوال این است که چرا فرهنگ اسلامي نمي تواند به طور طبیعی از خوددفاع کند و به مقابله با فرهنگ غرب برخیزد . آن دین که نتواند از تعالیم و قوانین خود به گونه ای منطقی و تبليغي دفاع کند به چه کار آید ؟

مگر نه اینست که کشورهای اسلامی نیز فرهنگ خود را از طریق همین ماهواره ترویج میکنند. از جمله خود ایران که بیش از 10 کانال با فرهنگ اسلامی پخش میکند.

چرا نگذاريم مردم خود قضاوت کنند و خوب را از بد تشخیص دهند . مگر خدای ناکرده صغیرند و یا بی عقل که به آنها تکلیف شود چه ببینند و چه نبینند.

از لقمان حکیم پرسیدند ادب از که آموختی . گفت از بی ادبان که هرچه را بد دانستم در انجام آن خودداری کردم .

اگرفرهنگ غرب عامل فساد اخلاق است . چرا تحریکات و تجاوزات جنسی بيشتر در کشورهای اسلامی رخ مي دهد . هرچند درپشت چادر و پوشیه و از ترس آبرو پنهان ماند .

شاید پاسخ این باشد که چون محیط غرب از سکس اشباع شده لذا مسئله بصورت عادی درآمده وفرهنگ اجتماعی و معا شرتی بگونه ای است که با دیدن زن هرچند بی حجاب تحریک نمیشوند .

نتیجه این شده که زن بی حجاب و عریان درکشورهای غربی امنیت و مصونیت بیشتری دارد . اما در کشور اسلامی زن با حجاب هم تحریک آمیز است و مورد طمع و چشم چرانی و مزاحمت قرار میگیرد . چرا ؟

وانگهی فساد اخلاق به تعدادی کانال معدود مربوط است که هرکس میتواند آن را حذف کند. اما چیزهای خوب و مفید علمی تاریخی و آداب و رسوم ملتها با فرهنگهای گوناگون نیز در ماهواره میتوان دید که سبب اطلاعات و آگاهی میشود.

مهمتر اینکه اطلاع رسانی و اخبار ماهواره حاوی اسناد و مدارک و مطالبی است که در داخل بر آن سرپوش می نهند و پخش نمیکنند مبادا پته ها بر آب افتد وکوس رسوائی به صدا درآید و خطا کاران ازجمله خودی ها رسوا شوند .

از طرفی محدودیت غریزه را راضی نمیکند. بلکه انسان را از هرچه نهی کنی حریص تر میشود . ( الانسان حریص علی ما منع ) . شاید اگر جائی و مکانی برای ارضای امور جنسی اختصاص می یافت بقیه در امان بودند .

ممکن است بتوان از ماهواره حسن استفاده کرد و یا سو استفاده . همانگونه که از چاقو . بهر حال فرهنگ هر ملت را خود آن ملت میسازد و حفظ میکند و یا تغییر میدهد و خداوند انسان را آزاد آفرید و بین خوب و بد مخیر گردانید.

در دنیای امروز نمیتوان ملتی را به زور به کاری وادار و یا از آن نهی کرد. مگر آنکه با دلیل و منطق همراه باشد تا انسان خود قبول کند و قانع شود .

روش اصلح آنست که تبلیغ فرهنگی را در تقابل با تبلیغ فرهنگی پاسخ داد که متناسب و درخورآن باشد . نه با تهدید و تنبیه و محدودیت که در دراز مدت بی اثر و زيان بار است .

این سئوال سالهاست بی پاسخ مانده که چرا اولا : تمام کشورهای اسلامی جزو کشورهای عقب مانده دنیا هستند . ثانیا : حتی یک کشور پیشرفته نمی توان یافت که در آن قوانین اسلام حاکم باشد .

اجازه دهيد پاسخ را در سه بخش الف – اعتقادات دینی . ب - رهبران دینی پ - کج فهمی از دین . جستجو و بررسی کنیم .


ادامه ....

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
قسمت چهارم

الف – اعتقادات دینی الزاما نمی تواند مشكل اصلي باشد . زیرا ما خود میدانیم بشر فطرتا به دین محتاج است .

انسان ازهمان دوران كودكي که ضمیر او پاک و ذلال است باورهائی را در ذهن خویش می پرورد . به اسرار ماورا الطبیعه كنجكاو است . از جهان هستی پرسشهائی دارد که بی جواب میماند .

بدين جهت از ابتداي خلفت سر سوي آسمان داشته و به انگيزه كنكاش در احوال كائنات نظاره كرده . هيبت و عظمت عالم بالا چندان ژرف و شگرف كه انسان را در طول تاريخ مات و مبهوت به خود مشغول داشته . تا انگشت حيرت بدندان گزد و به عجز و ناتواني اقرار كند .

آدمي گاه نقش پراكنده اختران را با سرنوشت خويش گره زده . و گاه تقصير وقايع را به گردن اوضاع كواكب انداخته .

شعرا . ادبا . فلاسفه . اخترشناسان و حتي پيامبران هريك براي نشر افكار خود از جلوه هاي فضاي نيلگون و عملكرد چرخ گردون الهام گرفته اند .

آنان سعي بر اين داشتند تا دستي در پرده اسرار زنند و رمزي از رموز عالم بالا برگشايند . قانون و قاعده اي بيابند تا چگونگي حركت كواكب را كشف و اسرار آفرينش را دريابند .

اين تلاشها همه به خاطر آن بوده كه انسان از نظر روحی پشتوانه ومامن میخواهد تا دربرخورد با نا ملایمات زندگی به آن پناه برد . مونس و همدمی میخواهد تا با او درد دل و راز و نیاز کند . در تصمیم گیری و انجام کارهای سخت. مرجع قدرتمندی میخواهد که به او تكيه و توكل كند .

انسان در لحظه خطر بی اختیارناجی و نجات دهنده ای طلب میکند . هنگامی که مورد تعرض و ستم قرار گیرد فریادرس میخواهد .

حسابرسی میخواهد که به حساب ستمکاران برسد و به کار نیک پاداش دهد . اگر اعتقادی به عقوبت ومجازات اخروی نباشد مستبدين نیز در ستمگری حد و مرزی نخواهند شناخت .

زندگی ابدی از تمایلات نفساني بشر بوده و هست . در افسانه ها میخوانیم اسکندر به اميد یافتن آب حیات درجستجوی شهر ظلمات بوده تا با خوردن آن زندگی جاوید یابد . و گفته اند خضر نبی از آن آب خورده و عمر ابدی یافته .

اين افسانه ها بيانگر آن است كه انسان از پديده مرگ همواره در هراس و نگران بوده . به ويژه كه پيش بيني فرآيند بعد از مرگ نيز تاريك است و مبهم . آدمي چندان حريص و تشنه زندگاني است كه انتظار دارد در عالم باقي نيز مرحله اي دیگر از زندگی را شروع کند و در رفاه و آسایش باشد .

حال چه عاملي میتواند اين نیازهای روحي رواني بشر را برآورده سازد . این پشتوانه مطمئن و یارضعیفان وانتقام گیرنده قهار و حسابرس عا دل چه کسی میتواند باشد . و مکانی مرفه برای زندگی جاوید در کجا میتوان یافت .

باورهاي ديني و اعتقاد به خداي يگانه مي تواند اين مسائل را توجيه كند . وجود بهشت و دوزخ اگرچه ساخته ذهن بشر اما برای آرامش روح و روان و تسکین خاطر او لازم است . بهمين جهت در اغلب اديان موضوع معاد از اهميت خاصي برخوردار است .

افزون بر آنچه گفته شد . اصولا معنویات و اعتقادات دینی به مومن روحيه مي بخشد . قدرت . جرات و جسارت میدهد . و به قوت قلب . اطمينان خاطر و اعتماد بنفس مجهز مي سازد .

انسان به طور غريزي نيازمند است به اين که چیزی را دوست بدارد از او کمک بگیرد و اطاعت کند و گاه از او بترسد . وتامین این نیاز در بهترین شکل آن همان باورهای دینی است .

حال اگر به هر دلیل اعتقادات معنوی فرد از بین برود . چه چیزی می تواند جای آن را پرکند ؟ به خصوص که دانش و خرد و آگاهی هم در کار نباشد .

اگر پیامبری نمی آمد . انسان برای پر کردن خلا روحی ناچار به سوی خرافه پرستی جادوگری و بت پرستی روی میآورد .

کما اینکه در قرون وسطی متداول بود ومیدانیم این اعمال هیچ توجیه علمی عقلی و منطقی هم ندارد. بلکه سقوط است در عمق جهالت .

هستند افرادی که با منطق خرد آداب مذهبی را کنار میگذارند . اما همآن ها نیز در لحظات حساس و دربزنگاه زمان بطور ناگهان به طبیعت فطری خویش روی میآورند و در دل خدا را می جویند اما بروز نمی دهند .



ادامه .....

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
اين آدرس يه پسره خوب

[You must be registered and logged in to see this link.]

سلام
امروز ميخواستم از شما دوستان خواهشي كنم
يه بازي اينترنتي هست به نام دنياي جديد كه ميتوني تو اون عضو شي به عنوان شهروند بعد بايد كارپيدا كني و روزانه كاركني تا پول داشته باشي خونه و غذا بگيري
بعد بايد در كنارش تو ارتش تمرين كني تا سرباز شي و در جنگ شركت كني در آخر فيلدمارشال ميشي
ميتوني عضو احزاب بشي و نماينده مجلس يا رئيس جمهور بشي
الان ايران تو اين بازي كمبود نيروي فعال داره و داره استان از دست ميده
دوستاي كه تمايل دارن ميتونن بيان عضو بشن و بعد از فعال شدن اكانتشون كمك كنن به ايران
با تشكر
اينم لينك منه واسه ثبت نام كه اگه ازين طريق بياين به منم كمك ميكنين تا پيشرفت كنم

[You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
قسمت پنجم

مشكل بتوان روح مردم عامي را از دين تهي و خالي نمود مگر آنكه يك ايدئولوژي ديگر جاي آن را پر كند . و لذا تنها با آمدن يك دين جدید حذف دين قدیم امکان پذیراست .

با توجه به واقعيت هاي فوق بايد قبول كنيم عالم ماورالطبیعه نیاز روحی بشر است . و به همين دليل به اعتقادات دینی روي مي آورد . تا بعنوان مرجع و مامن به آن اتكا نمايد .

صرفنظر از اینکه آفريدگاري باشد يا نباشد . بیش از هرچیز این خود بشر است که نیاز به پرستش مرجعی مثل خدا دارد .

اين سئوال در حاشيه مطرح مي شود كه منظور ما كدام خدا است ؟ خداي محمد . خداي عيسي . خداي موسي . خداي زردشت . خداي مزدك . خداي ماني . خداي سيدعلي محمد . خداي بودا . و يا دهها خداي ديگر كه در هندوستان و ساير نقاط پرستنده دارد ؟

اگر بپرسند آفريدگار جهان هستی کیست ؟ هر فرد به اقتضاي آئين خود نامي مي آورد . از جمله الله . یا هو وه . روح القدس . اهورامزدا . .يا چيزي نظير اين ها . و مراد از اين همه عناوين همان خداي يگانه است ؟ اما تصور و ذهنيت پيروان هر آئين از آفريدگار خود يكسان نيست .

و اينكه آيا دين ما بايد انتخابي باشد يا تحميلي ؟ وراثتي باشد يا تحقيقي . سازنده باشد يا مخرب . شاد و عاطفي باشد يا خشك و خشن . مجال نقد باشد يا پيروي كوركورانه . در اكثريت باشد يا اقليت . سلطه گر باشد يا زير سلطه .

مشوق فرزانگي باشد يا فرومايگي . مروج آزادي باشد يا استبداد . مبتني بر خرد باشد يا احساسات . عقل و منطق حاكم باشد يا اسطوره و خرافات . مترقي باشد يا عقب مانده . درانحصار سنت باشد يا در تائيد حقوق بشر .

و آيا اصولا در جامعه اي كه آزادي نباشد دين مي تواند معنا و مفهوم پيدا كند ؟ پاسخ به اين پرشها خود مثنوي هفتاد من كاغذ است و از حوصله بحث ما خارج . بنابراين فضاوت را به عهده خواننده مي گذارم .

قدر مسلم اين است كه تخيل و تجسم و شناخت پيامبران از خداي يگانه يكسان نبوده . و تفاوتي عظيم در تعاليم و احكام آنان ملاحظه مي گردد .

احكام و تعاليم هردين خود ريشه در دو عامل دارد . يكي شرايط زمان مكان و عامل جغرافيائي منطقه وحي . بويژه فاكتورهاي شخصيتي شخص پيامبر .

آنچه در احكام شرع اسلام زير عنوان الله مي بينيم . در احكام دين يهود . ميسح و يا زردشت نمي بينيم . از جمله مسئله پوشش حجاب . پرداخت ديه . نوشيدن باده و دهها مورد ديگر .

ديگر زاويه نگرش پيروان در ديگر مناطق است كه به اقتضاي خلق و خوي نژادي و ذائقه فكري خود از محتواي احكام برداشت متفاوت مي كنند . بهمين دليل نظر علماي دين در نحوه اجراي احكام در همه كشورها يكسان نيست .

هركسي از ظن خود شد يار من
وز درون من نجست اسرار من

مي دانيم ایرانیان باستان یکتا پرست بودند . خدائی داشتند که به آن اهورامزدا می گفتند . ما بر سر لفظ دعوا نداریم . اما اهورامزداي ايراني در تبلور معنا وصفات و كمالات با الله عرب تفاوتهای اساسی دارد .

شخصيت اهورامزدا با نیکی . صداقت و صميميت سرشته است . گفتار نیک . رفتار نیک . کردار نیک جزو اصول دين زردشت است كه با دروغ . ريا . تزوير و خدعه ميانه خوبي ندارد .

اما الله خصوصياتي ديگر دارد . هرچند هر سوره قرآن با جمله رحمان و رحيم شروع مي شود . اما بيش از 500 آيه قرآن در تائيد . تشويق . و تحريك به خشونت است . همچنين وعده عذاب الیم و آتش جهیم و شکنجه روحی و جسمی فراوان است . بنابراين در مجموع خشك و خشن است .

دروغ را در لباس مصلحت و مکر و خدعه را در جنگ جایز می داند . و مکرو و مکرالله . والله و خیرا ماکرین . صفاتی چون قهار . جبار . و متکبر که در خور فرهنگ عرب بوده به او منتسب است . لذا با خصلتهای ایرانی هم خوانی ندارد .

خدای ایرانی بر مبنای عشق و علاقه و ستایش است و خدای عرب بر مبنای ترس و تسلیم و تعبد . خدای ایرانی آزادگی دارد و خدای عرب استبداد مطلق است بدون چون و چرا .

تعاليم دين زردشت مشوق و مروج شادي و نشاط است . در حاليكه تعاليم اسلام با يوبوست اجين است . ابزارهاي شادي را نيز حرام و مكروه مي داند .

خصومت و ستيز سنتي اسلام با اديان ديگر و تحقير و توهين به آنان قابل انكار نيست . شقاوت سرداران اسلام را در قتل عام ها و داستان چرخاندن آسياب با خون اسيران ايراني در اطراف تيسفون و ساختن سكوي با انباشتن اجساد كشتگان در جبهه سيستان را خوانده و شنيده ايم .

براي رعايت بي طرفي ناچاريم به سركوب خونين مزدكيان و مانويان كه به تحريك روحانيت زردشتي صورت گرفت نيز اشاره و اعتراف كنيم .

به طور كلي مي توان گفت دين سه آفت بزرگ به همراه دارد . الف- تعصب ب- خرافات پ- كاربرد ابزاري از آن .


ادامه .....

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
سلام آزاده عزیز
تحقیق جالبی است و بسیار نغز .
نقش ژئوپلیتیک جهان اسلام و منافع ملی کشورهای سلطه گر که حریمش تا قلب
جهان اسلام است و نقش سرویسهای جاسوسی این کشورها نباید فراموش شود.
بعنوان مثال لشکر طیبه که در هند و منطقه کشمیر که یکی از بزرگترین و پر جمعیت ترین
مناطق مسلمان نشین دنیاست فعالیت مسلحانه و ترور دارد بدست سرویس اطلاعات پاکستان
ایجاد شد و همین طور طالبان .
کتاب دوقرن سکوت استاد زرین کوب و پاسخ شهید مطهری به استاد که در ویرایشهای بعدی
توسط خود استاد زرین کوب در کتاب اعمال گردید و مطالب آن ویرایش شد پاسخگوی بسیاری
از ابهامات مطروحه در متن مقاله شما راجع به اسلام هست و همینطور نوشته های استاد شریعتی و محمدرضا حکیمی .
موفق باشید. 16

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
درود خدمت جناب يادي (اميدوارم نام شما را به فارسي درست نوشته باشم )

ضمن سپاس از جنابعالي به خاطر نظر ارزشمندتان . درباب نقش كشورهاي سلطه گر بايد عرض كنم . منافع اين كشورها و نقش سرويس هاي جاسوسي مربوطه . علت نمي تواند باشد . بلكه معلول است . علت بايد چيزهاي ديگري باشد .

در بدو پيدايش وخيزش اسلام دو كشور قدرتمند و سلطه گر وجود داشت . كه يكي ايران بود و ديگري روم . و مي دانيم اين دو كشور نه تنها مجال سلطه بر حكومت نو ظهور اسلام نيافتند . كه با ذلت سر تسليم فرود آوردند .

سرداران اسلام تا اسپانيا و اروپاي شرقي پيش رفتند . و اروپائيان عاجز و مستاصل شدند و از قدرت اسلام در هراس دائم .

اينكه چرا در طول مدت هزارسال ملتهاي مسلمان در دنياي خود دست برتر را داشتند و همواره سلطه گر بودند ولي اكنون حرفي براي گفتن ندارند . مورد سئوال است .

ما بدنبال يافتن پاسخي هستيم كه چرا سيستم جاسوسي غرب در آن روزگار كارآئي نداشت . و امروز دارد . چرا در يك فاصله زماني محدود كه دوره رنسانس گفته مي شود بتدريج ورق برگشت . كفار قدرت گرفتند . و مسلمين ضعيف شدند و درماندند .

ما نبايد متوقع باشيم كفار سيستم جاسوسي خود را بر ما گسيل ندارند . و يا به كمك كشورهاي اسلامي بيايند كه در مقابل خود رقيب بتراشند . و يا منافع مسلمين را در اولويت قرار دهند . چنانكه حكومتهاي اسلامي هم با كفار مهرباني نكردند . و با خفت از آنان جزيه گرفتند .

امروزجهان عرصه رقابت است بين ملت ها . و دولتها حافظ منافع مردم خويشند . و در اين راه از انواع امكانات مادي و معنوي و قدرت فكري و گاه از توان نظامي خويش بهره مي گيرند . از اين روي ملتهاي غفلت زده و خواب آلوده از سايرين عقب مي مانند .

اگر منصفانه قضاوت كنيم رفتار امروز حاكمان كفر نسبت به مسلمانان به مراتب بهتر و انساني تر است . تا رفتار حاكمان مسلمان نسبت به كفار در روزگار پيشين .
چه خوب بود نكته هائي از كتاب دو قرن سكوت و نيز پاسخ شهيد مطهري را كه مورد استناد است به جهت غناي بحث مي آورديد .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
آزاده عزیز
یاداشت پاسخگونه شما ملاحظه اما بدلیل ضیغ وقت فعلا قادر به تایپ پاسخ نیستم .
این سخن بگذار تا وقتی دگر
قربانت - یدی

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
بالاتر از دیپلم بود 22

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
اما راجع به دوقرن سکوت :
دو قرن سکوت کتابی نوشته عبدالحسین زرین‌کوب درباره سرگذشت ایران در دو سدهٔ نخست پس از سلطهٔ اعراب است. نام کتاب به خفقان و سکوت حاکم بر ایران در آن دو قرن اشاره دارد. «دو قرن سکوت»، تاریخ حوادث سیاسی و اجتماعی ایران است در دو قرن آغازین اسلام. آنچه در آن دو قرنی که از سقوط دولت ساسانی تا روی کار آمدن دودمان طاهریان (نخستین دودمان ایرانی پس از اسلام) بر ایران گذشت.
تاریخ این دو قرن ایران را، پیش از این نویسندگان و تاریخ‌نویسان به اجمال و اختصار بیان کردند و فقط به ذکر این مطلب اکتفا کردند که در تمام مدت این دو قرن، ایران در زیر سلطه تازیان بود و چنان تحت استیلای اعراب قرار داشت که مردم ایران حتی خط و زبان خود را فراموش کردند.
در صورتیکه که این دو قرن روزگار انقلاب‌ها و کشمکش‌های مهم بوده‌است. قیام‌های بزرگ در طی آن پدید آمده‌است و حوادث مهم و شگرف بی‌نظیری مانند جریانات ابومسلم و مقنع و بابک و مازیار و افشین در این روزگار به صحنه حوادث تاریخ ایران پای نهاده‌است. عقاید و افکار تازه مانند آیین شیعه و زیدیه و نهضت‌های مهم مانند نهضت شعوبیه و سیاه جامگان و سپید جامگان و سرخ جامگان در این روزگاران روی نموده‌است.

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
«دو قرن سکوت» ابتدا به صورت پاورقی در نشریه «مهرگان» ارگان «جامعه لیسانسیه‌های دانشسرای عالی» منتشر شد. و بعد در سال۱۳۳۰ برای نخستین بار به صورت کتاب توسط «جامعه لیسانسیه‌های..» منتشر شد.

پس از نخستین انتشار در زمان پهلوی دوم، به سرعت چاپ اول «دو قرن سکوت» نایاب می‌شود. دکتر زرین‌کوب به تجدید چاپ رضایت نمی‌دهد تا در فرصت مناسب به تجدید نظر دربارهٔ کتاب بپردازد. زرین‌کوب جوان، پنج سال وقت و انرژی صرف می‌کند و منابع متعدد را از دیده می‌گذارند تا در اردیبهشت ۱۳۳۶ متن گسترش یافته و تجدید نظر شده اثر از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر می‌شود. او در مقدمهٔ ویرایش دوم، برخی از انتقادات ویرایش اول کتاب را ناشی از جوانی و تعصب خود در آن هنگام می‌داند.

از فروردین ۱۳۳۶ متن «دو قرن سکوت» از چاپ دوم به بعد تغییر نکرد و چاپ‌های بعدی بر پایهٔ همین متن انجام شده‌است. «دو قرن سکوت» پس از انقلاب بطور رسمی توسط انتشارات جاویدان منتشر شد که هفته بعد از انتشار جمع‌آوری شد. سرانجام پس از گذشت بیست سال از پیروزی انقلاب، کتاب «دو قرن سکوت» مجوز چاپ گرفت و انتشارات سخن، چاپ نهم آن را منتشر کرد. در ابتدای این کتاب نقد مطهری بر این کتاب که بخشی از کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» بوده‌است عیناً آورده می‌شود که به تحلیل‌های زرین کوب (برای قابل چاپ شدن كتاب و اخذ مجوز وزارت ارشاد) پاسخ داده شده‌است.

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
درود خدمت جناب يدي . در پيگيري نظرات شما كتاب دوقرن سكوت استاد زرين كوب را نگاه كردم . و استفاده بردم.

کیست که نداند تهاجم تازیان تا چه اندازه تازیانه جهل بر پیکر قوم ایرانی وارد آورده . و تا چه ميزان بر تحریف انديشه . و تخریب تمدن اين ملت اثر گذاشته . و صدمات جاني و مالي آن تا چه پايه بوده .

اگر قرار باشد فقط يك روز تعطيل براي عزا ي ملي تعين شود . بي شك آن روز شكست قادسيه است . كه كمر تاريخ ايران را شكست . و شوم ترين روز براي قوم آريا رقم خورد .

از آن پس تمدن ايران سير زوال پيمود . در حاليكه فرهنگ اجنبي براي ايراني افتخار نيآفريد . كه وبال گردن نيز شد .

آئيني كه به زور شمشير و اخذ جزيه بر ملتي تحميل شود و در قبول آن رضا و رغبت نباشد تاثير آن مطلوب نخواهد بود .

این همه دروغ و دغل . تزویر و ریا . حيله و نيرنگ .. پنهان كاري و دوروئي . که در کار خلق می بنینید نتيجه شكست قادسيه است .

با اين همه تهاجم تازيان هم معلول استيلاي روحانيت زردشتي است بر اركان نظام ساساني . چرا كه قدرت در غياب ضابطه مفسده انگيز است . حتي اگر بنام دين باشد .

در پايان روزگار ساساني استفاده ابزاري از دين زردشت بن مايه همه فتنه ها . و سبب نفاق و پريشاني اوضاع مملكت شده بود .

اكنون غم و حسرت . بخاطر فر و شکوه از دست رفته . چیزی را عوض نخواهد کرد . نبايد منتظر قهرمان نشست . هر کس به سهم خود باید قدمی بردارد . تا ايران بتواند دوباره به عنوان يك كشور بزرگ سرزنده و سرافراز در صحنه جهاني ابراز وجود نمايد .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
آزاده عزیز
ایکاش کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام استاد مطهری را هم مطالعه و اظهار نظر میفرمودین.
با تشکر

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
با درود خدمت آقاي يدي

نگاهي سطحي به كتاب خدمات متقابل انداختم . اما روح صداقت و صميميت نيافتم . متاسفانه اين كتاب را به غبار مغلطه آلوده مي بينم . تجزيه و تحليل و نتيجه گيري آن مغرضانه و گمراه كننده به نظر مي آيد .

در جائي از كتاب . مطلبي از آقاي تقي زاده نقل شده كه وي زبان عربي را غني . پرمايه . و وسيع مي داند . و زبان پارسي را وام دار آن . و مدعي است زبان پارسي به اعتبار و پشتوانه زبان عرب بارور شده و سكه فصاحت خورده .

اين نوع مغلطه را مصادره به مطلوب گويند . چرا كه مي دانيم غناي زبان هر قوم ريشه در فرهنگ و تمدن آن قوم دارد . و مربوط است به ذوق و سليقه و ذائقه فكري و كيفيت بيولوژيكي و ساختمان حنجره و توان تلفظ و اداي كلامي لهجه .

اصطلاحات استعارات و فرهنگ ادبي توسط اديبان سخنوران و حتي خود مردم به تدريج ساخته و پرداخته و رايج مي شود .

چنانكه همين امروز هم ادبستان زبان فارسي به اقتضاي نياز روز واژه جديد ابداع مي كند . مثل فرآيند . راه كار . ساختار . بازخورد و از اين قبيل و گاه خود مردم واژه اي را خلق مي كنند مثل خالي بندي . بد بياري و غيره .

از آقاي تقي زاده بايد پرسيد. آيا اگر زبان عربي نمي آمد زبان آريائي عقيم مي ماند و سكه فصاحت نمي خورد ؟ آيا زبان انگليسي كه با عربي تركيب نشد از فصاحت برخوردار نگرديد ؟

آقاي تقي زاده نمي داند و يا نمي خواهد بداند كه اگر زبان عربي صاحب قانون و قاعده صرف و نحو شد . دانشمندان ايراني مثل سيبويه فارسي و ابن مقفع در تنظيم آن تا چه اندازه سهم داشته اند .

سئوال اين است كه اگربه ادعاي ايشان سعدي و حافظ و ناصرخسرو پديده هائي متاثراز زبان عربي هستند چرا اين بزرگان در منطقه عرب نشين حجاز رشد نكردند .

آيا قبل از آمدن اسلام ما كتابخانه و دانشكده جندي شاپور را نداشتيم ؟ برزويه طبيب و بزرگمهر حكيم نداشتيم ؟ مهندس و معمار و موسيقي دان نداشتيم ؟ ابداع قنات و اختراع آسياب بادي و صنايع فلزي و هنر سفالگري و قالي بافي در تخصص ايرانيان نبوده ؟

آيا هيچ كتاب يوناني و هندي در ايران قبل از اسلام ترجمه نشده ؟ آيا هزاران جلد كتاب كه به دستور عمر سوزانده شد از عربستان آورده بودند ؟

شايد به نظر ايشان نسخه تاريخ ايران باستان كه به زيور اشعار فردوسي بزرگ آراسته شد و كتاب كليله و دمنه كه با همت برزويه طبيب به پهلوي ترجمه شد . آثار ادبي تازيان بوده باشد .

اگر اعراب اقيانوس بيكران علم را داشتند چرا براي خودشان بر نداشتند . شما سرتاسر عربستان بگرديد . چه قبل و چه بعد از اسلام و يك دانشمند يا معمار نشان دهيد .

يك اثر باستاني در رديف تخت جمشيد يا تيسفون نشان دهيد كه ارزش هنري داشته باشد . يك مورد از هنر دستي و يا صنعت نشان دهيد كه ساخته دست عرب باشد .

عرب شتر چران سوسمار خور چه مدنيتي مي توانست به ديگران بدهد . اگر مدنيت مي داشت بايد نشانه هاي بارز آن در سرزمين حجاز باشد . آنچه از شواهد و قرائن بر مي آيد اين قوم جز قتل و غارت و تخريب و سوزاندن هنري نداشته .

وآنچه از سازندگي در ايران پس از اسلام مي بينيد همه از هوش و ذكاوت و ذوق و هنر ذات ايراني مايه مي گيرد . و نه چيز ديگر .

مگر نه اينست كه بوعلي سينا و ذكرياي رازي زاده و پرورش يافته ايران زمين بودند ؟ مگر نه اينكه اين بزرگان خرد گرا بودند ؟ و از جانب علماي دين تكفير شدند . چرا شهرت و افتخار آنان را به حساب عرب و اسلام بگذاريم ؟

آقای تقی زاده در اين گفتار خود می‏گويند اسلام به ايران روح‏ تازه بخشيد ، شايد اين روح تازه را در فرهنگ تبعيض و تحقير آميز آن بتوان ديد.

شايدواژه هاي ضد انساني از قبيل ملحد . محارب . معاند . مفسد . منافق . مشرک . مرتد . کافر . زندیق . دهری . طاغی . یاغی . باقی . فاسق . فاجر . مهدورالدم . محارب با خدا . مفسد فی الارض . نشانه هائي باشد از روح تازه اي كه در تن ملتهاي مظلوم و مغلوب مي دميدند .

برچسب هاي توهين آميزي كه با حقوق بشر امروز در تضاد است . و هم وجدان هر انسان آزاده را مي آزارد . معذالك ناچاريم به رعايت قداست حساب اسلام و پيامبرش را از مدنيت عرب جدا كنيم .

آيا وقت آن نرسيده كه از خود بپرسيم امثال تقي زاده ها با تحقير نياكان خود چه هدفي دنبال مي كنند وچه سودي مي برند ؟ بركشيدن اجنبي تا اوج قله عزت و نشاندن نياكان خود برخاك خفت نشانه عزت نفس است يا خودباختگي ؟

فرهنگ و تمدن ملي را زير سئوال بردن و برآن تاختن چه افتخاري مي آفريند ؟ اين ناسپاسي را چگونه توجيه كنيم ؟ خوش خدمتي به اجنبي يا خودزني ملي .

اگر هدف رونق دادن به بازار دين فروشان باشد به مراد نخواهند رسيد ؟ چرا كه مادر ايران از مرد زائيدن عقيم نمانده و همواره يعقوب ليث ها . ابومسلم ها . بابك خرمدين ها داشته كه در مقابل احنبي ايستاده و از كيان ملي ايران دفاع كرده اند .

اما اگر نقد منصفانه تاريخ به هدف برطرف كردن نقطه ضعف ها و تهذيب نفس باشد كمال مطلوب است .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
سلام
ای عزیز باید تحلیل کرد و منصفانه هم این موضوع را نقد کرد بدور از حب و بغض ، باید علل را جستجو کرد ، چگونه است ایران در زمان حمله اعراب و با آن همه فر و شکوه و سجایایی که برشمردی و قابل احصاء هم نمی باشد ، یکدفعه بدین گونه متحول و تسلیم همان عرب شترچران بیابانی سوسمارخوار میشود و
برای عرب سید ویا مسید (سید نظیر امامزادگان و مسید نظیر عبدالعظیم حسنی ) گنبد و بارگاه میسازد و به قصد قربت و بعنوان نذر دخترجوانش را به او پیشکش می نماید.
همان ایرانی می آید فرهنگ آن عرب را درخویش هضم می نماید و مقابله فرهنگی نمی کند بلکه ارتباط برقرار میکند .
مگر در زمان سلوکیان یعنی فتح ایران بدست سرداران یونانی ایران یونانی شد و از مغز تهی در حالی که حکومت سلوکیان سالهای متمادی ادامه داشت . آیا برای یونانیان مقبره ائی و یا بارگاهی ساختند ؟ و یا فرهنگ غالب یونانی را قالبی ایرانی پوشاندن و ارتباط فرهنگی برقرار کردند و آئین یونانی را بجای آئین جدید پذیرفتن ؟ یا اینکه در تمامی دوران اشغال ایران آنان را بعنوان دشمن وبیگانه نگریستند و مقابله کردند.
اما موضوع حمله اعراب چیز دیگری است و ایران آئین جدید را می پذیرد و مقابله نمیکند بلکه تبادل فرهنگی
مینماید.
علت چیست ؟ چرا؟
بنظر من علت را باید در سیستم کاست و یا همان سیستم طبقاتی حکومتهای ایران قبل از اسلام جستجو کرد .
سیستمی که به هیچ وجه قابل دفاع نیست و بعنوان یک لکه ننگ بر تارک تمدن با فر و شکوه ایران نشسته
و در واقع همان علت العلل سقوط ایران بدست همان اعراب با همان مشخصات که برشمردید می باشد .
آن تمدن باشکوه بر پایه های پوسیده و ظالمانه و گندیده سیستم کاست طبقاتی بنا شده بود و نه با شمشیر و سرنیزه اعراب بیابان گرد بلکه با تسیم اسلام متلاشی شد .
چرا در استیلای یونانیان تمدن ایران متلاشی نشد ؟ برای اینکه سیستم طبقاتی یونان آن کاست ایرانی را پذیرفت و هضمش کرد . اما اسلام کاست نداشت ، و طبقه نجس و نجیب نداشت . همه بنده بودند و آزاد .
فیروز بعنوان سردار ایرانی در مدینه اسیر بود اما در زمان اسارت برای خودش کسب و کار داشت ،
آسیاب داشت و آسیابان بود و گندم آرد میکرد و همین اسیر مثل سایرین به خلیفه مسلمین دسترسی داشت .
خلیفه ائی که نه خدمی داشت و نه حشمی و سپاهی بعنوان محافظ . فیروز به راحتی خلیفه مسلمین را ترور
کرد و از پا در آورد . آیا اعراب یمن که در زمان خسرو پرویز جزو حدود و ثغور ایران بودند به خسرو
دسترسی داشتند ؟ مردم پایتخت به خسرو دسترسی نداشتند تا چه رسد به مردمان خراج بده اطراف و اکناف
حکومت ساسانی .
در حمله مغول به ایران و استیلای شان بر تمام قلمرو ایران و با آن همه کشتار و غارت و خونریزی آنان نتوانستند آئین ایرانیان را تغییر بدهند بلکه ایرانیان حاکمان مغول را مسلمان و بدست پادشاهان مغول طومار هشتصد ساله خلفای عباسی را جمع کردند و میبینیم زور و شمشیر و قتل و غارت موجب استیلای فرهنگی نیست و علت اسلم آوردن ایران را باید در نظام پوسیده ساسانی جست .
نظامی که الان فاقد هرگونه توجیه برای دفاع میباشد و دفاع کردنی نیست بلکه باید با تأمل و تعمق آنرا واکاوی و تجزیه وتحلیل نمود .
این تجزیه و تحلیل تحقیر نیاکان نیست بلکه تحقیر سیستم کاست است که قسمت اعظم جمعیت
یک کشور را نجس میدانست و عده ایی قلیل را نجیب و حاکم بر مال و جان و ناموس اکثریت.

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
درودي ديگر به يدي عزيز

عقده دل گشودي و از فساد دستگاه ساساني گفتي . و تا اندازه اي هم درست بود . بعضي به واقعيت و بعضي به انحراف .

شما واقعيت ها را دور زدي و بر سابقه ذهني خود پاي فشردي . بنده در نوشتار قبلي به فساد دستگاه ساساني اشاره كردم . كه اگر آنطور نبود اين طور نمي شد .

در عين حال بر اين باورم كه دايه مهربان تر از مادر نخواهد شد . چرا كه خونخوار ترين پادشاه ساساني با خون مردم آسياب به گردش در نيآورد . و زنان و كودكان را به بازار برده فروشان نفرستاد . كاري كه سرداران عرب كردند .

دوست خوبم اگر در احوال تاريخ بيشتردقت كني . آن عده اندك كه بر جان و مال و ناموس مردم ايران حاكم شدند و اكثريت را نجس مي دانستند همان اعراب مهاجم بودند . واژه نجس عربي است كه در احكام شرع آمده و به زردشتيان ايران اطلاق مي شده .

من صرفا نظرات خود را در نوشتار مي آورم . طبيعي است اگر با نظر شما يكسان نباشد . اميدوارم دست يابي به حقيقت در تنوع نظرات حاصل آيد .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
قسمت ششم-

تعصب – چشم واقع بين را كور مي كند . عقل و انصاف و وجدان آدمي در مقابل ايمان او عاجز است . انسان متدين از ايده و آئين خود چشم بسته پيروي مي كند . و افراد مومن گاه در راه عقيده از هيچگونه شقاوت و بي رحمي روي گردان نيستند .

اين همه جنگهاي عقيدتي و فتواهاي ديني كه در طي سالها راه را بر گسترش آزادي انديشه بسته تنها ريشه در كوته بيني . تنگ نظري و تعصب ديني داشته است .

اينهمه جنگ و جدل حاصل كوته نظري است
گر نظر پاك كني كعبه و بت خانه يكي است

خرافات- نیز از طریق تصورات واهی وارد باورهای دینی شده با آن مخلوط میشود بقسمی که تشخیص آن دشوار و آدمی را به اشتباه می اندازد . در این حال یکی از معیارهای تشخیص و تمیز آنها عقل است .

اصولا دین آدمی را بي واسطه به خدا متصل میکند.که خدا به بندگانش نزدیکتر و مهربانتر است از مادر به فرزند . در حالیکه خرافات واسطه می سازد . من نخواهم لطف حق با واسطه كه هلاك خلق شد اين رابطه .

باورهای دینی با منطق سازگاري بيشتري دارد . لاكن باورهای خرافی فرسنگها از خرد به دور است و در ترازوی عقل نمی گنجد.

استفاده ابزاری - بیشتر از سوی متولیان دین و به منطور سلطه بر مردم ساده دل انجام میگیرد . دین نیاز شخصی انسان است و نه اجتماعی . چرا که هرکس برداشت خاص خود را دارد . بنابراین نبايد بر ديگران تحميل شود .

اما مشکل ما هنوز حل نشده . از یکطرف عقل و منطق میگوید اعتقادات دینی مفید و مورد نیاز بشر است و از طرفی تجربه نشان میدهد ملتهای دین باور ازقافله تمدن عقب مانده اند.

هرچه دین باوری در ملتی بیشتر بوده میزان عقب ماندگی او نیز بیشتر شده . پس اشکال در کجاست و چگونه میتوان گره این معما را گشود ؟

درست است كه دين نياز روحي بشر است . اما احكام دين با دو عامل اساسي در تضاد است . از يك سو با آزادي كه آنهم نياز فطري بشر است . و از سوي ديگر با رشد فكري كه درگذر زمان بر بعضي باورهاي دين خط بطلان مي كشد .

تاجائی که دین جزو مسائل خصوصی باشد به آزادی لطمه نمی زند . اما مشکل وقتی پدید می آید که عده ای بخواهند باورهای دینی خود را در قالب قانون شرع بر دیگران تحمیل کنند .

امروزه خرد سالم و يافته هاي علم . بسياري از قوانين و تعاليم دين را بر نمي تابد . بنابراين تنها راه رسيدن به تعادل شايد اشاعه آگاهي و خرد ورزی باشد . آنهم به اندازه توان درک و ظرفیت هظم جامعه . و نه بیشتر .

ب-علماي دين - تصور كنيد . فردي با ظاهري خيرخواهانه به انگيزه اصلاح جامعه . مردمان را دعوت كند به حصار غاري مسدود در دل كوه كه در آن امنيت جاني و آرامش فكري و نياز روحي تامين است .

منفذهاي نور آگاهي را مسدود كند . برجمع محصوران زندان بان گمارد . قانوني بگذارد كه مجازات هوس فرار و افشاي پديده هاي بيرون از غار مرگ باشد .

طبيعي است كه اين مردم با شرايط حصار و غارنشيني خو مي گيرند . بتدريج زنداني با زندان بان رابطه انس و الفت مي گسترد . با گذشت چند نسل زندانيان نسبت به زندانبان خود چندان دل بسته وعلاقه مند مي شوند كه به او عشق مي ورزند .

تجارب تحقيقي نشان داده كه همه جانداران در فضاي تاريك غار و يا در عمق كم نور اقيانوس بتدريج خود را با محيط وفق مي دهند و به تيرگي خو مي گيرند . چندان كه بينائي چشم از دست مي دهند .

ادامه ......

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
آزاده عزیز
با سلام
شاید نتوانستم با این قلم نارسا منظورم را برسانم ، کاستی از من است .
اما آنچه را که شما بعنوان حمام خون و اسارت ایرانیان و بردگی آنان به
دست اعراب نوشتی و از ظلم و ستم شان به ایرانیان، این وقایع با گنبد و بارگاه سازی
و به زبان امروزی بنای یادبود ساختن برای اعراب در گذشته و یا کشته شده در ایران توسط
مردم متناقض است و دو نمونه تاریخی یادآور شدم :
1-قبل از اسلام استیلای یونان و حکومت متمادی سلوکیان
2-بعد از اسلام حمله مغول و حکومت متمادی فرزندان چنگیز بر ایران
اما میبینیم ایرانیان برای آنان نه گنبدی میسازند ونه بارگاهی و این موضوع با فرمایشات شما
متناقض است .
در ضمن درخصوص نبود عدالت اجتماعی و وجود تبعیض آنهم از جنس نارواترین آن که در سیستم
طبقاتی متجلی است پاسخی دریافت نشد .
موفق باشید.

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
مزدک موبد شورشی

ستيز دارا و نادار

نوشته استاد علیرضا عطاران
استاد ایرانی مقیم آلمان




برای شناخت آيين مزدک، بررسی دو بعُد ضروری است: (نخست بينش و جهان بينی او و تأثير آن ميان مردم و طبقات گوناگون. دوم پايگاه اجتماعی ـ اقتصادی و تحولاتی که بوجود آورد.) اما پيش از آن اشاره ی مختصر به زندگی مزدک لازم است.

گرچه از تولد مزدک آگاهی درستی در دست نيست، اما قدر مسلم در زمان قباد ساسانی 488م مردی از شهر استخر فارس در مقام موبد موبدان ـ بنا به روايت طبری «قاضی القضات» ـ دست به تفسير و اصلاحاتی در آيين زرتشت زد، تفسيری که به زند معروف گشت و بعدها هواداران او را زنديک ناميدند.

مزدک با اقتباس از انديشه های يکی از حواريون مانی به نام بوندوس «Bundos» يا «زرتشت خورگان»(1) که مدتی به روم رفته بود، آيينی را پی نهاد که در اندک زمانی توانست پيروانی فزونی گرد آورد و حتا شاه ساسانی ـ قباد ـ نيز به کيش او گرويد. اما چندی نگذشت که با مخالفت موبدان هوادار سلطنت و درباريان قدرتمند، نخست قباد برکنار و برادرش ـ جاماسپ ـ را به تخت نشاندند، سپس در توطئه ی ناجوانمردانه، مزدک را با گروه بيشماری از پيروانش 528م نابود کردند.

اينجا لازم است نکته ای ذکر شود، که بيشتر مورخان کشتار مزدکيان را به زمان پادشاهی خسرو اول نسبت می دهند، اما اين امر درست نيست و هنوز دو تا سه سالی به پادشاهی خسرو اول مانده بود که کشتار مزدکيان انجام گرديد. به عبارتی اين واقعه در زمان پادشاهی قباد رخ داد و خسرو هنوز وليعهد بود. اما اين که چگونه شد، قباد از مزدکيان روی برگرداند و پسرش ـ خسرو ـ توانست آنان را نابود کند، از نکات مبهم تاريخ است.



خلاصه جهان بينی مزدک:

شالوده عقايد مزدک؛ همان انديشه زرتشتيان و بويژه مانويان است، تنها برداشت او از نيروهای دوگانه هستی «خدای نيک و خدای بد» باعث ويژگی منحصر بفردی برای او شد. تفسيری که مزدک از پيروزی نيروی روشنايی «نيکی» بر نيروی تاريکی «بدی» بعمل آورد. در موفقيت و گسترش آيين او نقش بسزايی داشت. خلاصه تفسير و تأويل او چنين است. «نور» در هستی آزادی محض دارد، اما «تاريکی» بر خلاف آن در فعاليت خود آزاد نيست و بر حسب تصادف بوجود آمده است. پس هر انسانی وظيفه دارد، به ياری هستی نور بشتابد و با رفتار و کردار خود، در رهايی ذرات روشن وجود خود تلاش کند. يا مبداء روشنايی را در مبارزه و جنگ با مبداء تاريکی، ياری دهد. از نظر مزدک موجد، پشتيبان و رواج دهنده بدی و تاريکی، دولت و زورگويان و مستبدان هستند، که نشانه های آن اختلاف طبقاتی و ستم و بيدادی است که به مردم روا می دارند. با چنين تفسيری، بيش از هر چيز بايستی ستم و نيروهای ستمکار محو و نابود شوند. بدينگونه مزدک در زمان خود، برای نخستين بار نظريه ای را مطرح کرد که از چشم ديگران دور مانده بود. از نظر او اختلافات طبقاتی ـ به عنوان نماد دو نيروی نور و تاريکی ـ ابدی و دايمی نبوده و با مبارزه و پشتکار انسان، نور به پيروزی ـ سنتزی ـ خواهد رسيد که بالطبع استقرار جامعه بی طبقه را در پی خواهد داشت.

مزدک معتقد بود، همانطور که مردم در بهره برداری از آب، خاک و آتش برابر و مساوی هستند، زمين، دارايی و زنان نيز بايستی متعلق به همگان باشند. در اين راه نيز حملات خود را متوجه دارايی اشراف و اعيانی کرد که زمينهای پهناور زراعی با بردگانی که برايشان بيگاری می کردند و انبوه زنانی که در شبستان خود داشتند. موضوعی که بعدها تحت تهمت «اشتراکی نمودن زنان» به او نسبت داده شد. اما او نه تنها چنين باوری نداشت که هواداران خود را به داشتن يک زن تشويق می کرد. بلکه تنها سخنش با اشراف و اعيان، بخاطر داشتن زنان فزون بود. برای همين آنان را سرزنش می کرد. اما خودش حتا گوشت نمی خورد، با جنگ مخالف بود و خونريزی را جايز نمی دانست. عاملی که دست دشمنان آنان را باز گذاشت تا به آسانی آنان را از ميان ببرند.

درستی را با شمشير نمی توان به کرسی نشاند. ريختن خون، خون های ديگری به بار می آورد و هرگز نبوده که کشتن مردم خوشبختی به بار آورد. (2)

اما در باره اتهام «اشتراک زنان» برخورد خسرو اول با زنان اشراف که به دستور مزدک ميان مردم پخش شده بودند، گواه اين مطلب است، که مزدک موافق يک زنی بوده و دشمنی او فقط با انبوه زنان اشراف و درباريان بوده است. بهترين دليل بر اين گفته؛ زمانی که خسرو اول مزدکيان را از ميان برداشت و زنان اشراف را به شبستان آنها فرستاد و به عبارتی آب رفته را بجوی بازگرداند، ناچار شد اصلاحات اساسی در «تنظيم خانواده» بوجود بياورد تا جايی که در جامعه ساسانی سابقه نداشته است. او حتا به اشراف و درباريان ـ که شامل خودش نيز می شد ـ تاکيد کرد:

«از زنان برای خويش به يکی اما دو اقتصار کرده.»(3)

از ديگر عقايد مزدک، مخالفت با قدرت موبدان و سلسله مراتب آنان بود، چنان که پس از گرويدن شاهنشاه قباد، از او خواست تمام آتشکده ها را جمع آوری کند، مگر سه آتشکده بزرگ «آذرخره، جمشيد و آذربايجان» که قباد نيز چنين کرد. تنها پس از سرکوب نهضت مزدک، موبدان توانستند آتش ها را بجای خودشان بازگردانند. (4)



پايگاه اجتماعی ـ اقتصادی جنبش مزدک

برای اين که پايگاه اجتماعی مزدک شناخته شود، لازم است طبقات و اقشار گوناگون جامعه تحليل و ويژگيهای هرکدام معلوم شوند. همان رسته هايی که نوعی «کاست طبقاتی» را بوجود آورده بودند.

1) درباريان و شاهزادگان: باز خود به دو گروه تقسيم می شدند.

الف: شاهزادگان، خانواده شاهی و شاهان محلی که مقامی در حد استاندار و فرماندار ايالات و شهرها را بر عهده داشتند.

ب : هنرمندان و کسانی که پست های درباری داشتند، مانند رئيس دربار و رئيس خواجگان و نگهبانان و ديگر خدمه دربار و همه کسانی که در دربار انجام وظيفه می کردن، حتا کسانی که به گونه ای شاهنشاه را سرگرم می کردند، مانند نوازندگان، بازيگران و شعبده بازها و دلقکان. (از نکات جالب توجه اينکه اين گروه در رسته درباريان و شاهزادگان قرار داشتند.)

2) سپاهيان: بطور مشخص امپراتوری از چهار سپاه مستقل (شمال، جنوب، خاور و باختر) تشکيل شده بود که هر سپاه يک سپهبد «سپاهبذ» داشته است و فرمانده کل را نيز «ايران سپاهبذ» می ناميدند. مهمترين رسته های سپاه عبارت بودند:

الف: سپاه سواره که شامل دو گروه سنگين اسلحه و سبک اسلحه می شد. سپاه سنگين همان گروه های مجهز به شمشير و نيزه و سپر بودند و سبک اسلحه تيراندازانی بودند که سلاح کمتری داشتند تا بتوانند به سرعت و چابکی به دشمن شبيخون بزنند. رهبری سپاه سواره را اشراف زادگان و يا کسانی که از خاندان های ممتاز که موروثی بود، بر عهده داشتند، اما جنجگويان از ميان سربازان آزاد نيز برگزيده می شدند.

ب : سپاهيان مستقل که با امپراتوری همکاری می کردند و تحت شاهان محلی بودند.

پ : مرزبانان که فرمانده آن را «پاذگوسبان»می ناميدند و تحت فرمان سپاه يک کدام از بخش های چهارگانه بودند.

ت : گارد شاهی و نگهبانان، «گارد جاويدان»

ث : سربازان آزاد. در اين باره پايين توضيح داده می شود.

ج : سپاه پياده که از دهقانزادگان و رعيت تشکيل می شد و از جنگ افزار مناسبی برخوردار نبودند.

3) موبدان: «نمايندگان دينی» بودند که به چند دسته تقسيم می شدند.

الف: موبدموبدان که بزرگترين موبد در سلسله مراتب دينی زرتشتيان و هميشه در دربار بود و ياری دهنده شاه و سلطنت.

ب : هيربدان که بزرگترين آنها را هيربدان هيربد می گفتند. «اينان نگه دارنده آتشکده ها بودند که بقول طبری در زمان خسرو دوم، تعدادشان به دوازده هزار تن می رسيده است.»

پ : مغان «پايينترين رسته روحانيون زرتشتی بودند که در شهرها به امور مردگان و دعا و نيايش و در روستاها به امور دينی روستاييان می رسيدند.

ت : دسته های ديگری نيز وجود داشت که چون مستقل نبوده و در همان زير مجموعه موبدان انجام وظفه می کردند، از ذکر آن خودداری می شود. مانند «دستوران» که وظيفه آموزش دستورات و قوانين دينی را برعهده داشتند، يا «اندرزبدان سپاه» که آموزش قوانين و دستورات دينی در سپاه را انجام می دادند.

4) دبيران: شامل مجموعه کسانی که کار دفتری و اداری انجام می دادند و بزرگترين آنها را «ايران دبيربذ» می ناميدند. اين رسته شامل گروه های زير بودند.

الف : دبيرانی که کليه امور نامه نگاری برای شاهنشاه و دربار، تا نگهداری اموال و دخل و خرج و سياهه خراج و آماربرداری انبارهای آذوغه و اسلحه و نيز هرگونه کار ديوانی و دفتری را انجام می دادند.

ب : پيشگويان و منجمان «اخترماران» که در اواخر حکومت ساسانی تعدادشان افزون شد.

پ : پزشکان که بيشتر از مسيحيان بودند.

5) هتخشبذان : پيشه وران، بازاريان و سازندگان ماهر شامل:

الف : مهندسان جاده سازی و شهرسازی و ساختمان سازی و کسانی که هرگونه امور طراحی و محاسبات فنی را انجام می دادند.

ب :صنعتگران حرفه های گوناگون مانند درودگر، چلنگر «آهنگر»، پادوز، جامه دوز، شيشه گر، مس گر و ... تا سازندگان ارابه و وسايل نقليه و ابزار جنگی و آسياب های بادی.

پ : بازاريان و تجار بازار به همراه حجره داران.

6) واسترپوشان: به دهقانان و برزگران گفته می شد و دو بخش متفاوت بودند.

الف : دهقانان آزاد (در اين باره پايين توضيح داده می شود.)

ب : برزگران؛ کسانی بودند که روی زمين اشراف و زمينداران کار می کردند، بدون اين که بهره چندانی داشته باشند. ضمن اين که محکوم بودند تا پايان عمر در رسته خود بمانند و حق حشر و نشر با طبقات ديگر نداشتند. قوانين دينی و مذهبی زرتشتی نيز مانع از اين نمی شد اين گروه در صورت استطاعت مالی زمينی بخرند و مالک شوند. در نامه تنسر می خوانيم.

«عامه ـ برزگران ـ مستغل (مستغلات) و املاک بزرگزادگان نخرند، برای اين که درجه و مرتبت هر يک معين ماند.»(6)

7) بردگان: که شامل دو بخش بودند.

الف : بندگان: کسانی که در زمان صلح ناچار بودند در زمين های اشراف يا در خانه های آنان بيگاری کنند و در زمان جنگ، به ميدان های جنگ اعزام شوند تا مانند چارپايان قربانی شوند، بدون اين که از حقوق و دستمزدی برخوردار شوند. قوانين دينی زرتشتی نيز از اين گروه حمايتی نمیکرد، چنانکه شاهان هر هديه ای که می خواستند به آتشکده ها وقف کنند، يکی هم «بنده» بوده است. (5)

ب : بردگان: گرچه تفاوت اين ها با بندگان چندان مشخص نيست، شايد بندگان از برده های بومي تشکيل شده بودند که نسل به نسل خريد و فروش می شدند و بردگان اسرای جنگی بودند که پس از اسارت خريد و فروش می شدند. چنانکه شهر انطاکيه «ويه انتيوک» به دست بردگان رومی احداث شد. برای همين آن شهر را «رومگان» نيز می ناميدند.



دهقانان و آزادان، پايگاه اصلی جنبش مزدک:

در اواخر سال های حکومت ساسانی ـ و حتا کمی پيش از آن ـ طبقه ای در جامعه بوجود آمد که نه از اشراف و زمينداران بزرگ بودند و نه از طبقه فرودست. رشد افزون ثروت و در شهرها و بهبود شرايط آبياری و کشاورزی در روستاها، از مهمترين عوامل بوجود آمدن اين قشر بود. مردمی که موجد همه يا لااقل بيشتر جنبش ها و نهضت های اصلاحی يا انقلابی بودند، بطوريکه بدون حضور آنان، از امکان کمترين موفقتی برخوردار نبود. حتا «طبری» در تفسير خود مزدک را آيين زرتشت در ميان «دهقانان» و «آزادان» می داند. دو قشری که از ويژگی منحصر بفردی برخوردار بودند.

دهقانان «دهگانان:

اينان خُرده مالکينی بودند که بر ديگر رعيت سروری می کردند، ـ منصبی ارثی که نسل در نسل منتقل می گرديد. اما با اين وجود نمی توانستند زمين های بزرگان را بخرند و به عبارتی مانند اشراف و زمينداران بزرگ درآيند. اين گروه به عنوان نماينده دولت، در کار جمع آوری خراج و ماليات شرکت کرده و آن را به خزانه می فرستادند.

اين قشر از چند جهت در جامعه نفوذ و منزلت پيدا کردند. نخست اين که رابط ميان طبقه دارا و نادار بودند و اگر اقدام به جمع آوری ماليات نمی کردند، دولت به تنهايی از عهده آن برنمی آمد. «بطوريکه پس از پيروزی تازيان، برای جمع آوری خراج و جزيه، تا زمانی که با دهقانان کنار نيامدند، نتوانستند ميزان ماليات دريافتی را به مقدار دوره ساسانی برسانند.»

اما مهمترين ويژگی اينان، حفظ و نگهداری آداب و رسوم و ويژگي های ايرانيان بود که نسل به نسل به فرزندان خود منتقل کردند. بطوريکه اين قشر را روشنفکران واقعی آن عصر می توان ناميد، به طور مثال فردوسی از ميان اين گروه برخاست.(6) اما عاملی که نارضايتی آنان را دامن زد و زمينه برای پيوستن به جنبش مزدک را فراهم آورد، وصول خراج و مالياتهای سنگين بود. آنان ناچار بودند سه گونه خراج بپردازنند:

الف ـ «قوانين» مقدار آن نظری تعيين شده و به صورت ثابت و معين اخذ میشد و ارتباطی با مساحت زمين و محصول نداشت.

ب ـ «مساحت» فقط از زمينهای قابل کشت اخذ شده و نسبت به سطح قابل کشت، بر مبنای گريب «جريب» محاسبه و دريافت میشد. تنها ايرادی که بر اين نوع خراج وارد بود، اگر خشکسالی يا ملخ زدگی و نيز به هر دليل محصولی بدست نمیآمد، باز نيز خراج اخذ میشد. حتا اگر مالک نيز متوفی باشد.

ت ـ «مقاسمه» که فقط از محصول بدست آمده گرفته می شد. مقدار آن نيز يک سوم، يک چهارم، يک پنجم و يک ششم بوده است. اگر محصول بصورت کشت بوده، پيش از درو و اگر ميوه بود، پيش از چيدن، ارزيابی میشده است.

اين نوع خراج ها، فشار زيادی به دهقانان وارد میآورد، چنان که گاهی دهقانان پيش از تعيين ميزان ماليات توسط مأمورين، جرأت نمی کردند، به ميوه های رسيده خود دست بزنند. داستانی در زمان وقوع جنبش مزدک بخوبی گويای اين امر است.

«روزی قباد بشکار رفت و به باغ زنی درآمد، ديد زن سرگرم نان پختن است و کودکی نزد وی ايستاده بود، می خواست ميوه بچيند و زن مانع می شد. قباد علت اين کار را پرسيد، زن پاسخ داد که ميوه بين او و شاه مشترک است و چون هنوز نه شاه آن را قسمت کرده و نه عامل خراج، پس حلال نيست که کودک او دست به ميوه بزند.» (7)

موضوع خراجها و ماليات های سختگيرانه، منشا اصلی جنبش مزدک بود. برای همين پس از اين که قباد به مزدک گرويد، شاه را وادار کرد مقدار خراج ها را به يک دهم کاهش دهد. اين شعر فردوسی گويای مطلب است:

سه يک بود و چهار يک بهر شاه قباد آمد و دَه يک آورد راه


آزادان:

از جمله امتيازهای قشر «دهقانان» اعزام سربازان سواره به سپاه امپراتوری بود که بزودی تحت نام «آزادان» شناخته شدند. اين سربازان پس از آموزش های رزم، می توانستند به رسته های بالاتر نيز ارتقا پيدا کنند. حدس زده می شود هر آبادی کما بيش تعداد ده خانوار دهقان خُرده زميندار داشته است، هر خانوار می توانست يکی از فرزندان خود را به خدمت سپاه درآورند.

«آزادان» در زمان صلح می توانستند زمين های خود را کشت کنند و نيز از خدمات و مواجب دولت بهره ببرند. بدينگونه پس از پيدا شدن اختلافات و سلسله مراتب بين دهقانان بزرگ و خُرده زمينداران، آزادان به قشر مستقلی تبديل شدند و در طول تاريخ تأثيرات گوناگونی از خود برجا گذاشتند.

از مهمترين رويدادهايی که بی ارتباط با بحث ما نيست، کمک و ياری آزادگان به تازيان شبه جزيره عربستان است. آن رويداد چنين بود که پس از سرکوب مزدکيان از سوی خسرو اول، گروه بی شماری از «آزدان» که بيشتر آنان مزدکی بودند، زندانی و محکوم به مرگ شدند. در چنين اوضاعی نبردی ميان تازيان شبه جزيره با سپاه اتيوپی و زنگيان حبشی به فرماندهی فرزند «ابرهه» روی می دهد. تازيان دست ياری بسوی خسرو اول دراز می کنند، خسرو نخست زير بار نمی رود، اما يکباره تصميم می گيرد که اين گروه «آزادان» مزدکی را که محکوم بمرگ بودند، در قبال خريد جان خود به شبه جزيره عربستان و ياری تازيان اعزام کند.

بدينگونه هشت هزار نيروی سواره با کشتی به يمن رفته و با پيروزی بر نيروهای اتيوپی و حبشی، همانجا ماندگار شده و تحت حکومت «باذان» حاکم ايرانی يمن زندگی تازه ای را آغاز می کنند.

سال ها بعد، با گسترش اسلام در شبه جزيره، پيامبر اسلام با «باذان» به توافق می رسد و پس از مرگ «باذان» پسرش «شهربن باذان» جانشين او شده و همراه ايرانيان ـ همان «آزادان» مزدکی ـ به رهبری پيروز، اسلام آورده و حتا در سرکوب شورش اسود عُنسی و نابودی او با پيامبر همکاری می کنند.

نقل است، شب پيش از فوت پيامبر، به او وحی می رسد که اسود کشته شده است، پس رو به انصار و بزرگان مدينه با صدای بلند می گويد:

«ديشب عُنسی کشته شد و مردی آزاد از خاندان «آزادان» او را کشت.»

انصار و بزرگان از پيامبر می پرسند: «او چه کسی بود؟»

ـ «پيروز بود، پيروز باد پيروز.» (8)

باری نهضت مزدک سرکوب شد و مزدک و هوادارن او کشته شدند، اما نه انديشه او از ميان رفت و نه اعتراضات و خواسته های مردم ـ بويژه اقشار متوسط ـ فروکش کرد. چنانکه قباد ناچار شد، تا حدی قوانين مربوط به خراج را اصلاح کند و جانشين او ـ خسرو اول ـ کار پدر را پی گرفت و اوضاع اجتماعی را تا حد زيادی اصلاح کرد، اما اين رفروم نتوانست مشکلات اساسی جامعه را حل کند. بلکه تنها توانست تنفسی کوتاه به مردم بدهد و کمی از آلام مردم و معضلات جامعه بکاهد.

در چنين شرايطی جنگ های درازمدت سلطنت خسرو دوم و دريافت خراج هايی که برای تأمين هزينه اين جنگها از مردم و بويژه طبقه متوسط اخذ می شد و نيز ستم و بيدادی که به سپاهيان ـ که باز بيشتر اين سپاهيان از همين قشر بودند ـ زمينه را برای پيروزی تازيان فراهم آورد. به عبارتی زوال حکومت ساسانی، از چند گزينه: سرکوب مزدکيان، عدم پيگيری رفرم و اصلاحاتی که قباد و جانشين او انجام داد ـ اصلاحاتی که بانی آن مزدکيان بودند ـ و تداوم جنگهای دراز مدت به همراه خراج های سنگين از سوی خسرو دوم، زمينه يورش تازيان را فراهم آورد. چنانکه با از ميان رفتن هرگونه نور اميدی برای تغيير شرايط، با يورش تازيان؛ مردم مانند هر بار تن به نبرد ندادند و بخشی وسيعی از آنان به گوشه ای خزيدند و بعضا از بيگانگان استقبال کردند. واکنشی که بسی گران تمام شد و نابودی بسياری چيزها را برای هميشه بوجود آورد.









منابع:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نبايستی اين شخص را با زرتشت پيامبر يکی دانست.

2 ـ آثار الباقيه، ص 233

3 ـ نامه تنسر، تصحيح مجتبی مينوی،

4 ـ نامه تنسر ص 70

5 ـ تاريخ طبری

6 ـ مانند اقشار متوسطی که پس از انقلاب مشروطيت بوجود آمد و نيز اکنون وجود دارد و حافظ فرهنگ و هويت ايرانی هستند.

7ـ تاريخ طبری ج 1 ص 888

8 ـ موارد فوق از تاريخ طبری ج چهار نقل گرديده است.

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
«بررسی واقعه «ذوقار»

علیرضا عطاران «آرام»

این نوشته ؛ بخش کوتاه و خلاصه شده ای از کتاب «رازهای پنهان سقوط امپراتوری ساسانی» است.

توضیح: می‌‌خواهم به موضوعی بپردازم که کمتر در باره آن تحقیق شده است. شکست سپاه امپراتوری ساسانی از اعراب «لخمی» که به نبرد «ذوقار» معروف گردید.
پیش از آن که به جزییات اين رويداد بپردازم؛ لازم است اشاره‌ای بکنم؛ به زمینه و موقعیت جغرافیایی ذوقار و مردمی که در اين منطقه سکونت داشتند.

حیره:

منطقه «ذوقار» در سرزمینی واقع شده است که به آن «حیره» گفته می‌شد. ین سرزمین در شمال شبه‌جزیره عربستان، در میان صحراى شام و مرزهاى غربى امپراتورى قرار داشت.

به عبارتی؛ از شمال و شرق، همسایه امپراتوری بود و از جنوب و غرب؛ با اعراب شبه جزیره و از شمال غربى؛ با امپراتورى روم هم مرز بود.

اعراب لخمی:

گفته می‌شود: در اوایل سده سوم میلادى، گروهی از قبایل اعراب شبه جزیره به سبب مشكلات اقتصادى و معیشتى، به مناطق عراق و شام مهاجرت كردند. و چون سرزمین حیره شرایط جغرافیایى مناسب و امكانات اقتصادى ویژه‌ای داشت، در آن ساکن شدند.

مردم قبیله «آل‌فهم» نخستین کسانی بودند که در این سرزمین سکونت کردند. سپس جانشينان بعدی با ساختن شهرهای مانند: «حیره»، «قادسیه» و ... آنجا را به منطقه قدرتمندی تبدیل کردند.

تا اين که قدرت به دست خاندان قبیله دیگری «عمرو بن‌عدی» رسید. از آنجا که اين قبیله و جانشینانش به خاندان «لخمی» مشهور بودند. از این تاریخ به بعد ساکنان این سرزمین را «اعراب لخمی» نامیدند.

اين سرزمين از نظر فرهنگی نقش ویژه‌ای داشت. به طور مشخص از نظر مکانی در جایی واقع شده بود که محل پیدایش و پرورش نخستین تمدن‌هاى بشرى و خاستگاه ادیان گوناگون بود. برای همین مردم حیره با عقاید گوناگون دینى آشنا بودند و از آنها تأثیر می‌گرفتند.گرفته بودند. گرچه باید گفت؛ بیشتر مردم حیره مسیحی بودند؛ اما دین زرتشت نیز پیروانی داشت.

روابط اعراب لخمی با امپراتوری ساسانی:

ساسانیان که به نیکی این موضوع را دریافته بودند، اعراب لخمی را وادار کردند تابع و خراج‌گزار امپراتوری شوند. آنان نیز پذیرفتند؛ چون که نیاز به پشتیبان داشتند. اما به طور مشخص؛ اعراب لخمی برای ساسانیان از دو نظر ـ مصالح سیاسی و اقتصادی ـ ارزشمند بودند.

از نظر سیاسی: این که سدی برای یورش اعراب شبه جزیره بودند و دیگر این که در جنگ با امپراتوری روم؛ به پشتیبانی اعراب لخمی نیاز داشتند.

از نظر اقتصادی: از کاروان و کالاهایی ایران که به سرزمین روم فرستاده می‌شد؛ محافظت می‌کردند و مانع دستبرد اعراب بیابانگرد به کاروان می‌شدند.

رقابت های اعراب لخمی و پایان کار «نعمان بن منذر»:

در سال 604 میلادی ـ یا چند سال بعد از آن ـ میان اعراب لخمی و خسرو دوم اختلافی بوجود آمد، که به برکناری رهبر و رئیس لخمیان ـ نعمان بن منذر ـ منجر شد.

علت این برکناری به طور قطع مشخص نیست. شاید خسرو پرویز از استقلال لخمیان ترسیده بود و یا بخاطر اين که در اوایل سلطنتش، ـ زمانی که از ترس «بهرام چوبینه» سر به بیابان گذاشته بود، ـ «نعمان» به یاری اش نشتافت.

از طرفی رقابت و دشمنی میان اعراب نیز از مواردی بود که باعث برکناری «نعمان» شد. در این باره تا جایی که خسته کننده و به موضوع مربوط باشد؛ از فارسنامه بلعمی مطالبی را شرح می‌دهم.

توضیح: در امپراتوری ساسانی؛ هر اقوام که زبانی غیر از پارسی داشتند؛ مترجمانی از آنان در دربار بودند.

... و در عرب مردي بود؛ ـ عدي بن زيدالغناء ـ که هم زبان تازي وهم زبان پارسي مي‌دانست و پيوسته در خدمت پرويز بود تا چون از ملک عرب نام آمدي و رسول او سخن رسول بشنيدي و بپارسي پرويز را ترجمه کردي و نامه را بپارسي برخواندي...

از آنجا که مترجمان، در سال سه ماه را در دربار ساسانی می‌گذراندند و دیگر ایام در سرزمین خود بودند. «عدی‌بن زید» که مترجم دربار بود، پس از اتمام کارش به حیره و سرزمین خود بازگشت.

یکی از دشمنان «عدی» فردی بود به نام «اویس بن مقرن». او که همیشه منتظر فرصتی بود برای «عدی» پاپوش و توطئه‌ای درست کند. روزی این فرصت برایش فراهم می‌شود. از آنجا که او از دوستان و نزدیکان پیشوای اعراب لخمی «نعمان منذر» بوده است، همان زمان که «عدی» به حیره باز می‌گردد؛ در میهمانی «نعمان»؛ به دروغ نسبت‌هایی به «عدی» می‌دهد و ادعا می‌کند که از زبان «عدی» شنيده است؛ مقام و منصب «نعمان» را شاه تنها بخاطر توصیه و با مشورت «عدی» به او داده است، اکنون نیز اگر بخواهد می‌تواند به شاه بگوید؛ او را از این مقام برکنار کند.

«نعمان» از این شنیدن این موضوع کینه «عدی» را به دل می‌گیرد و زمانی که او از دربار خسرو پرویز به حیره باز می‌گردد؛ دستور می دهد او را زندانی کنند.

«عدی» به وسیله‌ای برادر خود را ـ که او نیز در دربار بوده است ـ با خبر می‌کند. و از او می‌خواهد نزد شاه وساطتت او را بکند. شاه پیکی نزد «نعمان» می‌فرستد و می‌خواهد «عدی» را آزاد کند.

«نعمان» که نمی‌توانسته فرمان شاه را نشنیده بگیرد؛ کمی پیک شاه را سرگرم می‌کند؛ که قصد آزار «عدی» را نداشته است و می‌خواسته با او شوخی کند و ... اما همزمان با اشاره به چند نفر دستور می‌دهد؛ پیش از آن که پیک شاه برای تحویل «عدی» به زندان برسد؛ او را بکشند.

وقتی پیک برای تحویل «عدی» به زندان می رود؛ او را کشته می‌بیند. اما از شواهد و ظاهر مرگ متوجه می‌شود که مرگ عمدی و در همان زمان انجام شده است. پس «نعمان» را تهدید می کند که واقعیت را به شاه گزارش خواهد کرد. «نعمان» می‌ترسد و پیشنهاد هزار درهم سکه رشوه می‌کند. اما پیک نمی‌پذیرد و ماجرا را به شاه گزارش می‌کند. شاه نیز فرمان برکناری «نعمان» را می‌دهد.

البته روایت دیگری نیز وجود دارد که بیشتر به افسانه شبیه است. گرچه لابه لای آن مطالبی واقعی و گاه بیان ويژگی‌هایی از نوع تفکر جامعه آن عصر در آن دیده می‌شود؛ که در نوع خود جالب است. [تخیل مورخان در نقل این روایت بسیار قابل توجه است. به عبارتی؛ مضمون این حکایت می‌تواند به صورت رمانس و داستانی رمانتیک خلق شود.]

«عدي» را پسري بود «زيد»... [که] از پدر اديب تر و فصيح تر. زبان پارسي و تازي آموخته و دبير بود. هم به تازي و هم به پارسي. چون «نعمان» پدرش را بکشت. «زيد» بترسيد و از حيره بگريخت و بدر [به دربار] کسري شد. [پناه برد] و عمش [عموی ش] حال او با کسري بگفت و او را پيش کسري برد.

فارسنامه ابن بلخی

ادامه این داستان کمی طولانی است و پر پیچ و تاب. برای همین بخاطر طولانی بودن و خسته کننده بودن آن، بخش‌هایی که مهم باشد متن اصلی را می‌آورم و دیگر ماجرا را به طور خلاصه می‌نویسم.

خسرو پرویز پس از شنیدن داستان کشته شدن «عدی» مترجم دربارش؛ پسر او را که حالا به دربار روی آورده؛ نوازش می‌کند و چون مانند پدرش؛ تبحری در زبان عربی و پارسی و خواندن و نوشتن داشته است؛ مقامی همانند پدرش در دربار به او می‌دهد.

«زید» که هنوز کینه «نعمان» را در دل دارد، منتظر فرصت می‌گشته تا انتقامش را بگیرد. تا این که روزی خسرو پرویز به مترجمان دربار فرمان می‌دهد؛ پیامی برای حاکمان و استانداران سرزمین‌های دیگر بنویسند و از آنان بخواهند زنان و زیبارویانی ـ مطابق [دستورالعمل] (1) خریداری کنند و به دربار بفرستند.

و کسري هر سالي سه خصي [دستورالعمل] را بفرستادي يکي به روم و يکي بخزران [قوم خزر که در شمال دریای مازندران زندگی میکردند.] و يکي بترکستان، تا از بهر وي کينزک مي آوردندي. کسري صفت آن کنيزکان را بنوشتي از سر تا پاي فرمودي که بدين صفت خواهم آن کنيزک که او را اين صفت باشد ترا بديد بايد کردن آن خصي [دستورالعمل] برفتي اگر کنيزک بدان صفت بديدي بخريدي اگر آزاد و اگر بنده و اگر درويش و اگر توانگر يا دختر ملکي هر که بودي بياوردندي تا کسري او را بزني کردي و رسم ملوک عجم که پيش از پرويز بودند (2)

زمانی که «عدی» می خواست، پیامی برای «نعمان بن منذر» آماده بکند، یکباره نقشه‌ای به ذهنش می‌رسد. پس به شاه می‌گوید:

من در جهان کس ندانم و نديدم بدين صفت مگر دختر «نعمان بن منذر». نام او حديقه و بپارسي بستان [بوستان] باشد و روي [صورت] آن دختر چون بستاني [بوستانی] است.

البته «زید» می‌دانست چنین چیزی دروغ است و دختر «نعمان» چنین خصایلی نداشت. اما از آنجا که مطمئن بود؛ شاه نمی‌تواند و به عبارتی هیچگاه فرصت نمی‌کند؛ دختر «نعمان» را از نزدیک ببيند، پس بدون ترس از افشای دروغ خود نقشه خود را اجرا می‌کند. سپس برای این که احساس شاه را تحریک کند، اضافه می کند:

... [اما] هرگز نعمان آن دختر را بزني بکسري ندهد که عرب هيچ دختر هرگز بعجم ندهد.

خسرو با این نیرنگ گرفتار می‌شود و مصمم می‌شود دختر «نعمان» را تصاحب کند. پس تندی پیامی برای «نعمان» می‌فرستد و از او می‌خواهد دخترش را به هر بهایی که دوست دارد؛ به دربار بفرستد.

«نعمان» از این خواسته شاه غافل‌گیر می‌شود و با اطرافیان خود مشورت می‌کند. پس به توصیه مشاورانش؛ پیامی دلجویانه برای شاه به زبان عربی می‌نویسد. این پیام و نامه؛ حاوی متنی استعاره ای و زیبا بوده است:

دختران عرب سياه روي باشند و بي‌ادب و خدمت ملوک را نشايند...

سپس این جمله را آورد که:

ملک را بعراق اندر چندان فراخ چشمان و سياه چشمان هستند که او را بسياهان عرب حاجت نيست.

«زید» حیله‌گرانه و به عمد واژه (فراخ چشمان و سیاه چشمان) را (ماده گاوان درشت چشم) ترجمه کرد و واژه (مهترزادگان) که دو معنای متفاوت دارد. یکی به کسانی که در طویله و اصطبل کار می‌کنند، و منظور «نعمان» نیز همین بود ، و دیگر به معنای (بزرگ و سرور) ، که «زید» مفهوم دودم را در نظر گرفت تا با این ترفند؛ «نعمان» را پیش چشم شاه بدنام کند.

جمله ای که «زید» از پیام «نعمان» برای شاه ترجمه کرد؛ چنین بود:

ماده گاوان عجم ملک را چندان هستند که مهترزادگان ـ بزرگان ـ عرب او را بکار نیاید.

این جمله اگرچه از نظر برگردان «واژه» ها درست بود، اما مفهومی القا کرد که خشم شاه را برانگیخت. پس دستور داد «نعمان» را زندانی کنند. در پی آن به فاصله اندکی؛ ـ به دلایلی که چندان روشن نیست؛ـ فرمان قتل او را در زندان صادر می‌کند. [به روایت بعضی منابع؛ گزارش هایی به شاه می‌رسد که: «نعمان» همه باج‌های دريافتی اعراب را برای شاه ارسال نمی‌کرده است]

بلعمی در تاریخ خود؛ داستان «نعمان» را باز هم ادامه می‌دهد.

حديقه دختر نعمان چون اين خبر بشنيد؛ دلتنگ و غمگين شد و نعمان و فرزندانش همه ترسا [مسیحی] شده بودند و دين عرب رها کرده بودند پس چون حديقه بشنيد که پدرش را بکشتند برخاست و بصومعه هند شد و هند دختر منذر بزرگ بود آنکه او را ابن ماء السما خواندندي و ترسا شده بود و صومعه‌اي [درست] کرده بود و هم آنجا عبادت همي کرد تا بترسایي بمرد و امروز آن صومعه را دير هند خوانند اين حديقه نيز آنجا شد و تا آخر عمر ترسائي همي کرد.

خسرو پرویز بعد از کشتن «نعمان» یکی دیگر از اعراب به نام «ایاس» که مسیحی بود و پیشوای قبیله طی؛ به جای او منصوب کرد. [گفته شده این شخص کسی است که خسرو پرویز را زمانی که به سوی قیصر می‌گریخت؛ در بیابان به یاری‌اش شتافت و تا سرزمین روم نیز خسرو را همراهی کرد.]

خسرو به ایاس فرمان داد؛ هرآنچه سلاح و جنگ‌افزار متعلق به «نعمان» است؛ مصادره و به پایتخت امپراتوری ارسال کند.

این که خسرو با چه انگیزه‌ای چنین تصمیمی گرفته بود؛ چندان مشخص نیست. چرا که آن مقدار سلاح و جنگ‌افزار [بنا به روایتی چهارصد زره و خفتان و همین مقدار شمشیر] که خیلی هم سلاح مدرن و پیشرفته‌ای نبایستی بوده باشد، به چه درد شاه می‌خورده است. اما از آنجا که خسرو مردی باهوش و سیاستمدار بوده است، شاید این یک نوع عمل سیاسی بوده و جنبه احتیاط آمیز داشته است. تا مبادا اعراب بخواهند دست به انتقام و شورش بزنند و از آن سلاح و ادوات استفاده کنند.

باری همانطور که خسرو پیش‌بینی کرده بود؛ اعراب احساس کردند با کشتن «نعمان» و بدتر از آن مصادره سلاح و اموالشان؛ توهینی بزرگ به آنان شده است. پس این خواری غیرت آنان را به جوش آورد و پیش از آن که ایاس بتواند سلاح و جنگ‌افزارشان را مصادره کند، دست به شورش زدند و او را برکنار کردند.

رهبر شورشیان مردی بود از قبیله طی به نام «حنظله» او نه تنها «ایاس» را کشت که سپاه ایرانی مستقر در حیره را نیز از میان برداشت.

اینجا باید اشاره کنم؛ در مناطق خودمختار مانند حیره، یمن و ...ـ با وجود حکام محلی؛ نماینده‌ای از سوی امپراتوری وجود داشته که به او شهربان می‌گفتند. ـ مقامی مانند فرماندار ـ این شهربان‌ها سپاهی نیز در اختیار داشتند که خیلی افزون نبوده است.

شهربان حیره؛ شخصی به نام «نخویرزادگان» بوده است. او به کمک «ایاس» می‌رود؛ اما کاری نمی‌تواند نجام دهد و خودش و سپاهیانش کشته می‌شوند.

چگونگی رويداد نبرد ذوقار:

خسرو پرویز از شنیدن شورش اعراب لخمی؛ برای سرکوب و برای پایان دادن به این ماجرا؛ سپاهی زرهی و مجهز به سوی حیره می‌فرستد.

طبق نوشته طبری و ابن بلخی؛ فرمانده سپاه امپراتوری؛ شخصی بوده به نام «هرمز». که مرد بسیار جنگی و کارآزموده بوده است. ضمن این که گروهی از اعرابی که در سپاه امپراتوری خدمت می‌کردند؛ مجبور شدند همراه سپاه بروند. این گروه بیشتر کار راهنما و رابط ميان دو سپاه بودند. [فرمانده این گروه «قیس بن مسعود» بوده است و بنا به روایت بلعمی؛ مهتر و بزرگ اعراب لخمی بوده است.]

باری خسرو پرویز به «هرمز» فرمان داد؛ اعراب را وادارد که يکی از سه گزینه زیر را انتخاب کنند:

ـ نخست سلاح و جنگ افزار بر زمين بگذارند و خود را تسلیم کنند.

ـ دوم در بيابان پراکنده شوند.

ـ سوم خود را برای نبرد آماده کنند.

اعراب دریافتند اگر تسلیم شوند؛ نتیجه آن ننگ و بدنامی است که شاید تا مدت‌ها از پیشانی آنها پاک نشود. آواره بیابان شدن نیز در فصل تابستان و گرما؛ جز این که از تشنگی هلاک شوند؛ بهره‌ای برایشان نخواهد داشت. پس به ناچار به گزینه سوم تن دادند.

اعراب نخست در گوش متحدان عرب سپاه ایرانی؛ خواندند: «شما می خواهید با برادران خودنان بجنگید.» و آن قدر در گوش «قیس بن مسعود» خواندند که آنان را وادار کردند؛ از سپاه امپراتوری کناره گیری کنند و در فرصتی مناسب بگریزنند.

بدین گونه سپاه امپراتوری تنها و بدون راهنما وارد بیابانی شدند که شناختی از آن نداشتند.

اما شمار سپاه امپراتوری به روایت هشت هزار بود و مورخانی ـ مانند طبری ـ دوازده هزار تن نوشته‌اند. شمار جنجگویان عرب نیز حداکثر چهارهزار نفر بوده؛ با این تفاوت که بیشترشان از سلاح پیشرفته‌ای برخوردار نبودند. در حالی که در سپاه امپراتوری همه گونه سلاح پیشرفته؛ حتا فیل‌هایی با هودج و کمان اندازن و البته ارابه‌های جنگی همراه داشته‌اند.

دو سپاه در دشتی که به آن جبابات میگفتند، با هم برخورد می‌کنند. اعراب در سه رسته جداگانه آرایش یافتند. چون از سه قبیله جدا بودند. ميانه سپاه جنگجويان قبیله طی و دو سوی ديگر مردان قبیله بکر و عجمان، گروهی سواره ـ با اسب و شتر ـ و بیشتر پیاده آرایش یافته بودند.

حنظله که اکنون رهبر اعراب شده بود، چون دانست سپاه ایرانی شمارشان خیلی بیشتر است، تقاضا نبرد تن به تن کرد. بعد هم برای این که به همرزمانش روحیه بدهد؛ آستينهایش را بريد تا راحت‌تر بجنگد. بعد هم چند بار به پارسی فریاد زد: «مرد... مرد...!»

هرمز تنی از بهترین جنگاوران سپاه را برای نبرد تن به تن فرستاد. در این نبرد رو در رو؛ سپاه امپراتوری تنها يک بار پیروزی بدست نیاوردند. آنهم نبردی بود که حنظله با یکی از پهلوانان ایرانی انجام داد و توانست او را بکشد و این موضوع کمک بزرگی به تقویت روحیه اعراب کرد.

سپاه ایرانی که نبرد تن به تن را وقت تلف کردن دانست ـ با توجه به گرمای هوا و کم طاقتی ایرانیان به گرما؛ نسبت به اعراب و عدم شناخت محل نبرد ـ پس به جنگ کلاسیک روی آوردند.

اعراب چون تجربه نبردهای سنگین را نداشتند، تاب نیاورده و زودتر از آن که فکر می‌کردند؛ شیرازه سپاهشان از هم پاشید. گروه زیادی از جنگاوران و تنی از سران قبایل کشته شدند. بقیه هم که زنده مانده بودند؛ به سوی چادرها دويدند تا زنان و فرزندان خود را برداردند و بگريزند.

حنظله که حاضر نبود شکست را بپذیرد. از طرفی میدانست؛ ايرانیان دشمن فراری را تعقیب نمی‌کنند. کمی عقب نشست. پس از آن از چندتن اطرافیانش خواست؛ بند هودجها را ببرند که همرزمانش نتوانند بگريزنند. آنوقت روی بلندی ـ جهاز شتر ـ ایستاد و خطاب به مردان قبیله فریاد زد: هرکس فرار کند؛ ديگر او را به قبیله راه نمیدهد و بايد آواره بيابان شود.

زنان عرب که مانند حنظله از فرار مردان خود خجل شده بودند، به ياری او آمدند و مردان را وادار به بازگشت کردند. حنظله چون زمينه را مناسب ديد، به سوی خيمهاش رفته؛ خفتان خود را به نيزه کرد و خواست سوگند ياد کنند، تا زمانی خيمه فرو نريخته، کسی نگريزد. گروهی هم برای تشویق او شعار دادند: «حنظله بندبر...!»

سپاه ایرانی که دیگر انگیزه چندانی برای جنگیدن نداشتند. از طرف هوای داغ و سوزان بیابان آن‌ها را کلافه کرده بود. بعلاوه تشنگی سپاه و چهارپایان که مشکل را مضاعف کرده بود. برای یافتن آب و استراحتگاه؛ به سوی دیگر راه افتادند.

حنظله که می‌دانست در آن بیابان خشک و سوزان؛ تنها در یک نقطه می‌توان آب پیدا می‌شود، آنهم منطقه‌ای که به آن «ذوقار» گفته می‌شد. پس پانصد تن از بهترین تیراندازان قبایل را پشت تپه ای نزدیک محل آب پنهان کرد. سپس به گروهی از مردانی که پارسی می‌دانستند؛ خواست شایع کنند برای به دست آوردن آب؛ به سوی «ذوقار» بروند.

سپاه ایرانی که از تشنگی؛ اختیار خود را از دست داده بودند، با شنیدن اولین شایعه‌ای که در پشت تپه روبرویی؛ می‌توان آب پیدا کنند. چشم بسته به سوی آن محل تاختند. اما هنوز به بالای تپه نرسیده بودند، به رگبار تیراندازان اعراب گرفتار شدند. تا جایی که بیشتر سپاه به همراه فرمانده شان کشته شدند.

این خلاصه نبرد «ذوقار» بود که از منابع بسیاری جستجو کردم و با کنار گذاشتن موارد مشابه سعی کردم درست ترین؛ شرح ماجرا را بنویسم.

سرنوشت اعراب لخمی و پایان کار «حیره»:

آخرین پیشوای اعراب لخمى «نعمان بن منذر چهارم» بود. گرچه پس از مرگ «نعمان» برای مدتی اندک؛ نخست «ایاس» جانشین او شد. اما او خیلی زود به دست «حنظله» پیشوای قبییله طی کشته شد. «حنظله»نیز با این که در جنگ ذوقار توانست سپاه ایرانی را شکست دهد، اما خسرو پرویز با گسیل سپاهی دیگر برای همیشه به به تسلط اعراب لخمی پایان داد.

چند سال بعد نیز؛ با حمله مسلمانان به این شهر و فتح آن، از اهمیت و شکوه آن به نحو فزاینده ای کاسته شد. سپس شهر «کوفه» در نزدیکی آن ساخته شد و برای همیشه این شهر محو شد.


اهمیت نبرد ذوقار:

باری این واقعه از چند نظر مهم و دارای اهمیت نمادی و روانشناختی است.

ـ به اعراب فهماند سپاه امپراتوری را می‌توان شکست داد.

ـ اعراب لخمی که تاکنون مانند سدی مانع از يورش و شبیخون قبایل بدوی به امپراتوری بودند، به یکباره این سد شکسته شد و اعراب شبه جزیره مانعی پیش خود نمی دیدند.

ـ فرهنگ ایرانی و مسیحی که تا کنون در میان لخمیان گسترش فراوانی پیدا کرده بود و آن ها ترجیح می دادند، به سوی ایران گرایش داشته باشند. از آن به بعد به سوی اعراب شبه جزیره متمایل شدند.

ـ اما مهمترین و بزرگترین امتیاز منفی برای امپراتوری ساسانی؛ یکی از مهمترین متحدانش را از دست داد و با این کار سوراخ بزرگی در پهلوی امپراتوری بوجود آمد.





--------------------------------------------------------------------------------

1ـ این [دستورالعمل] شامل مشخصات دقیق و کاملی از زنان و زیبارویان بوده که به فرمان خسرو اول «انوشیروان» نوشته شده و به زبان های دیگر نیز ترجمه شده بود و در خزانه دربار نگهداری می شد، تا نمایندگان شاه بدانند؛ چگونه زنانی را باید انتخاب کنند.

بلعمی در ترجمه تاریخ طبری می نویسد:

... پس انوشروان اين صفت ها در خزانه نهاده بود تا کنيزکي بدين صفت بخرد و اين نسخه بتازي نوشته بود.


2 ـ لازم است بگویم؛ متن کامل این [دستورالعمل] را در بخش دیگر به نام «موقعیت زنان در جامعه ساسانی» به تفصیل آوردم و توضیح داده ام. بخصوص برای شناخت دیدگاه و سلیقه شاهان و بالطبع مردم آن عصر منبع بسیار خوبی است.

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
درود خدمت آقاي يدي

دوست گرامي طرح موضوعات پراكنده ما را به جائي نمي رساند . بهتر كه بر موضوع اصلي يعني علت عقب ماندگي ملتهاي مسلمان تمركز كنيم . شايد حقايقي كشف شود و بتوانيم به نتيجه اي مفيد برسيم .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
قسمت هفتم

نوشته اند امير ارسلان در مسير داستان افسانه اي خود به قلعه سنگباران مي رسد . كه در آن پولادزره ديو شاهزاده اي را با سپاهيانش به بند كشيده و با قدرت جادو به سنگ منجمد كرده .

ذهنيت بسته خيلي از دينداران به منزله همان غارهاي تنگ و تاريك و دخمه هاي تيره و تار . ويا زير زمين هاي مخوف و نمور است . كه در آن انديشه حبس مي شود . و خرد آدمي مجال رشد نمي يابد .

مشابه ذهنيت زنداني است كه با زندانبان انس مي گيرد . به او عشق مي ورزد . تا حد تملق و چاپلوسي او را تعظيم و تكريم مي كند . فكر مي كند اگر رئيس زندان بميرد بي سرپرست مي شود .

انسان غار نشين استعداد ديدن نور حقيقت و تحمل شنيدن صدائي غير از آنچه شنيده ندارد . تنفس در هواي آزاد برايش دشوار است .

قدرت تفكر و توان استدلال ندارد . از درك و فهم قوانين طبيعت و علمي عاجز است . بيشتر پديده ها را به عالم مابعدالطبيعه نسبت مي دهد .

محتواي فكري او محدود و منجمد است و تغيير شكل در آن ناممكن . از باورهاي سنتي خود با تكيه بر تعصب دفاع مي كند به طوري كه احساساتش بر عقل غالب مي آيد .

كم مايه . خشك و خشن . ذهنيتش عوامانه و خرافاتي است . واكنشي تند و احساسي دارد . به نشانه از جاپريدن و برجستگي رگ گردن برآشفته مي شود .

وقتي منطق كم بيآورد زبان به هرزه مي گشايد . متاسفانه عده اي از ما آدمها هنوز داراي ذهنيت متعصب غار نشيني هستيم .

درحاليكه انسان مدرن داراي تفكر و تامل است . با سعه صدر برخورد مي كند . در قبال قضايا خونسرد و متين است . خوي نرم و آرام . عكس العملي ملايم و استدلالي منطقي دارد.

حكمت عقلي و معرفت علمي در آن دخمه ها فرسوده و امكان پويائي ندارد . سالها حكمت ارسطو در حاشيه تعاليم پيامبران واحكام دين جنبه قداست داشته و دارد . كه اگر كسي بر ارسطو نقد مي كرد . مورد توهين و بازخواست قرار مي گرفت و مجازات مي شد .

يك مكتب ايدئولوژي هرچند در بدو پيدايش مترقي و به دانش زمان مجهز باشد . اما وقتي در حالت ايستائي ثابت و متوقف بماند و دست خوش تحول نگردد . ناگزير در گذر زمان از قافله دانش عقب خواهد ماند .

ديرزماني است تصورات مابعدالطبيعه از حيطه معرفت و حوزه علم دانشگاهي بيرون رفته . و اين واقعيت پذيرفته شده كه آنچه به تجربه درنيآيد علم نيست بلكه خرافات است .

به اين دليل كه ذهنيت بشر چنان ساخته نشده كه بتواند داستانهاي مابعدالطبيعه را فهم كند و نظم و قانون و قاعده اي بر اساس آن بيآبد .

گروهي از روحانيت به مثابه زندانبان غارهاي تنگ و تاريك عمل كرده اند . و گاه بت هاي دين شده اند . كه نه تنها در جهت روشنگري و بيداري ملت ها گامي برنداشتند . بلكه منشا جنگهاي عقيدتي . عامل نفاق . مولد خرافات . طاعون جهل و توجيه گر جنايت حاكمان مستبد بوده اند .

مشعلي از نوردانش نيفروختند . رمزي از رموز خلقت و يا قانوني از قوانين طبيعت كشف نكردند . سهمي در رونق بازار علم و دانش نداشتند . دريچه اي بر عالم ناشناخته نگشودند . و درجاتي از كمال نپيمودند .

اختراع و ابتكار و خلاقيتي از خود بروز ندادند . نقشي در بهبود زندگي انسانها ايفا ننمودند . و گره اي از كار خلق باز نكردند كه در جهت رفاه باشد .

بلكه زنجير خرافه بر پاي دين نهادند . و هرچه بيشتر بندهاي توقف و ايستائي سنت را محكم تر كشيدند. تا مجال فكر كردن و پويائي را از پيروان سلب نمايند .

با فتواي قتل و ابزار تكفير دانشمندان دگر انديش را از ميان برداشتند . تا فقر فكري بر دينداران و مقلدين خويش حاكم كنند .

همواره گذشته را تحسين كرده اند اما نگاهي به آينده ندارند . دقت و انظباطي در ذهنيت آنان نيست . در بعضي موارد غلو مي كنندو در مواردي نظر اغماض دارند .

نخستين پهلوان ميدان معرفت كه توانست از ذهنيت بسته ديني به در آيد . وچشم بر فضاي آزاد انديشه و خرد بگشايد . و بر ديگران نيز بنماياند . فيلسوف قرن هفدهم آقاي فرانسيس بيكن است .

او كه در واقع محور اصلي تحول فكري اروپا به شمار مي آيد . اولين ضربه را بر پيكر خرافات . موهومات و حاكميت دين وارد كرد . و به دنبال او دكارت راه را بر ظهور ديگر پيامبران دانش از جمله گاليله . كپلر . كپرنيك . نيوتن . اينشتين . هموار نمود .

اين بزرگان پيش قراولان مكتب خرد گرائي و دوره روشنگري غرب بودند كه بدون هيچ توقع و چشم داشت راه سعادت را بر جامعه بشري نمودند . اين جهان را آباد كردند و دست يابي به كرات ديگر را ميسر ساختند .

descriptionعلت عقب ماندگي Emptyرمز پیشرفت و عقب ماندگی ملت ها از نظر قرآن

more_horiz
قرآن کریم درباره نیکبختی و بدبختی جامعه ها می گوید: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم، رعد/11»؛ خداوند وضع هیچ ملتی را عوض نمی کند تا که خودشان تغییری در خود ایجاد کنند. این آیه کریمه، رمز جلو افتادن و عقب افتادن ملتها را بیان می کند. هیچ مردمی از بدبختی به خوشبختی نمی رسند مگر اینکه عوامل بدبختی را از خود دور سازند، و بالعکس، یک ملت خوشبخت را خدا بدبخت نمی کند مگر آنکه خودشان موجبات بدبختی را برای خویش فراهم آورند. ما ناله داریم که چرا خدا یک مشت یهودی ژاندارم آمریکا را بر هفتصد میلیون مسلمان به صورتهای مختلف نظامی، سیاسی، فکری، اقتصادی مسلط می کند؟

چرا صد میلیون عرب در جنگ پنجم ژوئن شکست خوردند؟ چرا خدا مسلمانان را عزت نمی دهد؟ چرا قوانین طبیعت را به نفع مسلمین نمی چرخاند؟ عصبانی می شویم، شب از غصه بیخواب می مانیم، رنج می بریم و ناله می کنیم، دعا و استغاثه می کنیم ولی مستجاب نمی شود. پاسخی که قرآن به ما می دهد یک جمله است: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» خدا قانون خود را عوض نمی کند. ما باید خودمان را عوض کنیم. ما غرق در جهالتیم، در فساد اخلاق غوطه وریم، هیچگونه وحدت و اتفاق نداریم و در عین حال توقع داریم که خدا ناصر ما و یاور ما باشد! ما برای یک حادثه کوچک هزار قسم شایعه می سازیم، دروغگویی و نادرستی را شیوه خود قرار داده ایم و از هر فضیلتی تبری جسته استعفا کرده ایم و در عین حال می خواهیم بر دنیا هم آقایی و سیادت داشته باشیم! این نشدنی است..

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
با عرض خوش آمد خدمت جناب تسبيح آبي

مواردي كه مرقوم داشته ايد . واقعيتي است انكار ناپذير . اما هدف ما مطالعه و بررسي علل و انگيزه گسترش اين صفات و خصلتهائي است كه دامن گير جامعه ما شده است .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
قسمت هشتم

اينكه امروزه ديگر كسي با الاغ و شتر به مكه معظمه نمي رود . بلكه بربال هواپيما مي نشينند و ظرف چند ساعت به مقصد مي رسد .

و اينكه از امكانات هواي مطبوع و آب سرد يخچال در آن ديار گرم سوزان بهره مي گيرد . به بركت انديشه تابناك و نبوغ فكري اين پيامبران است .

مذهبيون از ديرباز نسبت به پيشرفت غرب دشمني مداوم داشته اند و منتقد سرسخت شيوه زندگي و عملكرد مردم آن ديار بوده اند .

فرهنگ غرب را مبتذل و نظام حكومت آنان را منشا فتنه در جهان و عامل بدبختي ملتهاي مسلمان مي دانند . حتي وقتي مشكلي در كشور خودشان پيش آمده تقصير آن را به گردن غرب بخصوص انگليس انداخته اند .

از شگرد هاي مغلطه آميز آقايان اين است كه نظريه هاي علمي را ابتدا نفي و تحريم مي كنند . اما وقتي وزنه را سنگين تر از حد تصور ببيند . آنگاه به نفع خود مصادره مي كند .

به اين معنا كه ادعا مي كنند اين نظريه هزارسال پيش در كتابهاي ديني و يا حديث و روايات آمده و بزرگان ما از قبل پيش بيني كرده بودند . بايد پرسيد اگر چنين است . چرا خود شما آن را كشف نكرديد ؟

اين مدعيان زماني كه قافيه را تنگ بينند . شتابان به ديار كفر مي گريزند و در كانون همآن فرهنگ مبتذل پناه مي گيرند . شگفتا كه آن سرزمين هم سخاوتمندانه آغوش مي گشايد و آنان را مي پذيرد .

شيوه عملكرد متوليان دين در لابلاي اشعار شعرا و حكما و عرفا كم و بيش نمايان است . از بوعلي سينا و حكيم بزرگ فردوسي گرفته تا خيام و سعدي و حافظ . كه مورد آخر يعني حافظ اين طايفه را بيشتر از ديگران شناخته است .

بوعلي
كفر چو مني گزاف و آسان نبود
محكم تر از ايمان من ايمان نبود
در دهر يكي مني و آنهم كافر
پس در همه دهر يك مسلمان نبود

از فردوسی
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش

از سعدی
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند

ازحافظ .
واعظین کین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند خود کار دیگر میکنند

گوئیا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل درکار داور میکنند

پرسشی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند

ملتهاي جهان سوم همچنان گرفتارند . مدعيان دين بزرگترين سد راه آزادي و دموكراسي هستند . گاه با ابزار مغلطه و سفسطه . و گاه با تيغ تكفير و ارتداد . راه بر روشنگري وآگاهي بسته اند .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
قسمت نهم

نکته ای ظریف از مرحوم فلسفی نقل می کنم که در گیرو دار انقلاب 57 بر منبر وعظ بیان داشت .

* زمانی دانشگاه سوربون پاریس به تعدادی از دانشجویان خود تکلیف میکند طی پروژه ای تحقیق کنند . چرا کشورهای اسلامی جزو کشورهای عقب مانده دنیا هستند و نتیجه را گزارش نمایند.

پس از مطالعه بسیار نتيجه تحقيقات توسط یک دانشجوی مسلمان مصری ارائه میشود . آنهم در قالب حدیثی از پیامبر اسلام . با این مضمون :

روزی یک ساربان خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت نمیدانم چرا در سفر اخیر سرعت حرکت قافله کم شده و شترها راه نمی روند . یکهفته از شروع حرکت ما گذشته و باید به مقصد رسیده باشیم . درحالیکه هنوز به نیمه راه هم نرسیده ایم .

پیامبر به نزدیک قافله آمده آن را وارسی و ورانداز میکند . نا گهان نکته ای نظر او را جلب کرد ه می گوید مشکل اینجاست .

شما افسار قافله را به پالان خر گری بسته و او را جلو دار کرده ای که خود راه رفتن نمی تواند. چگونه می تواند قافله را راه ببرد . اکنون افسار را به زین اسبی راهوار ببند و ببین چگونه به سرعت به منزل خواهی رسید. *

وي در آن روزگار تقصیر را به گردن محمدرضا شاه و دیگررهبران کشورهاي اسلامی می انداخت که عامل عقب ماندگی مسلمانند .

به فرض که این استدلال در آنزمان خریدار داشته و عامه پسند بوده باشد . اکنون چه جوابی داریم .

حدود 30 سال از آن تاریخ گذشته . آیا آن حدیث هنوز مصداق دارد ؟ آیا وضع بهتر شده یا بد تر؟ پیشرفت کرده ایم یا پس رفت ؟

آيا آن مدینه فاضله ای که از دین انتظار میرفت تا کنون ساخته ایم .آیا به پایه کشورهای پیشرفته رسیده ایم .آیا فاصله ما کمتر شده یا بیشتر ؟ آیا بازهم میتوان رهبران سیاسی را مقصر دانست ؟

اگر از روحانیت بپرسیم می گویند برای ما بهتر شده . و اگر از طرفداران سلطنت بپرسیم می گویند برای ما بدتر . کدام راست می گویند ؟ واقعیت موجود چیست ؟ و چگونه به حقیقت برسیم ؟

چنانچه آمار و ارقام و علائم و نشانه ها در اکثر زمینه ها حاكي از پس رفت باشد . كه متاسفانه چنين است . اين بار تقصير را به گردن چه كسي بياندازيم ؟ در مقايسه وضع موجود با نظام قبل اين شعر سعدي به دل مي نشيند كه :

شنیدم گوسفندی را شبانی رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی

اگر كسي ادعا كند در اين 30 سال هيچ پيشرفتي نبوده و هيچ كاري انجام نشده . سخني به گزاف گفته . اما اگر مراد از پيشرفت مقايسه نسبي با ساير كشورهاي نفت خيز باشد . جاي نقد و بررسي فرآوان است .

در پي كنكاش در سير تحولات و اين كه حاكميت دين با ملك و ملت ايران در اين دوران پرمخاطره چه كرد . ناچاريم پرده اعتراف بدريم . و تجربه اي تلخ باز گوئيم . و يا مواردي را از زبان مردم عادي و بيطرف بشنويم .

1- در بعد عقیدتی فقط پوسته ظاهری دین را در معرض نمایش گذاشتند به هدف عوامفریبی . تا حکومت از کیسه اعتبار اسلام و هیثیت آن خرج کند.

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
پژوهش بسیار جالب ، آموزنده و درخوری است ، با این وجود من هنوز نفهمیده ام که چرا مسلمین عقب مانده شده اند و غربی ها این قدر پیشرفته !!
در جایی که ما بین دو مقوله ی فلسفی مانده ایم که :
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگ های گردن به حجت قوی
و نیز این تضاد آشکار که :
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
و مباحثی از این دست ،
چگونه می توان به دلایل و براهین این فاصله وشکاف عمیق رسید؟!

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
ظاهرا بنا بود از نفی به اثبات برسند و در نفی و سلب بسیار داد سخن رفت ،
اما نتیجه به همان حرف سرجان ملکم خان میرسیم .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
با درود خدمت سهيل سلطاني و يدي گرامي و سپاس به خاطر ابراز نظر ارزشمندتان .
خدمت دوستان بايد عرض كنم . گم شده ما پيدا نخواهد شد . مگر آنكه ابتدا فضاي فكري فرهنگي و عقيدتي را روشن كنيم و نكات قوت و ضعف خود را بشناسيم .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
تعبیر و تفسیر و برداشت از احكام شرع آن شد كه توجيه گر سیاست حاکمیت باشد . و چهره مسئولین در پشت نقاب دین مخفی شد . تا از فقاهت استفاده ابزاری شود .

در واقع دين عين سياست شد و سياست عين دين . استبداد به كسوت دين درآمد ودين بر مسند استبداد نشست . دين ابزار فريب و نردبان تزوير شد تا فرصت طلبان به دست آويز آن بر بام قدرت برآيند . و شد آنچه نبايد .

مسئولين با احكام شرع برخوردي دوگانه كردند . آن قسمت که رباخواری بانکها و بيعدالتي دادگاهها بود اغماض شد و آنچه در جهت تحدید آزادی و دوشیدن مردم بود اجرا .

بازار مقدس مآبي رونق گرفت . معنويات لباس تظاهر پوشيد . خرد به محاصره خرافه درآمد و انديشه از چاره بازماند .

وجهه قداست در بازار سياست . چوب حراج خورد . دكان دين فروشي اعتبار خرقه برباد داد . فضائل به كام رذائل رفت . و عقيده رخ در نقاب تقيه كشيد .

سيل واژگان تفرقه افكن تازي چون منافق . كافر . مرتد و محارب به پشتوانه احكام شرع وارد زبان و ادب نجيب پارسي شد و با آن درآويخت تا اتهام بد نامي بر پيشاني رقيب زنند. و مخالف را دشمن بخوانند .

خداگو به سوي خدا تاختند
خداوند كشتند و نشناختند

دايره منيت هر روز تنگ تر شد . حب جاه و مقام و كرسي رياست آتش كينه را برافروخت و به نفاق و چند دستگي دامن زد . چندان كه شراره آن دامن سران نيز بگرفت .

تعصب جاهلانه . معرفت عقل را در هم شكست وآئين فردپرستي برجاي خدا پرستي تكيه زد . تا از اصالت و حقيقت دين چیز زیادی در باور دلها نماند . چندان كه گفتار و كردار بيشتردروغ و نيرنگ شد .

2- آزادی که شعار اصلی انقلاب بود . نه تنها افزایش نیاقت که به دست آویز دین محدود تر گرديد . محدودیت در اجرای سنن ملی و میهنی . محدوديت زنان در امر قضاوت . ورزش . حجاب و غيره .

در مي خانه ببستند تا مردمان به مواد مخدر روي آورند . و قيمتش ارزان شد تا سبب گسترش آن گردد . شهرنو تعطيل شد تا خانه هاي عفاف داير گردد . صيغه و تعددزوجات رايج شد . تا پي آمد آن فقر و فحشا باشد .

فرهنگ ارزش ها دگرگون و هنرخوار شد . هنر رقص . هنر موسيقي . هنر تئاتر و سينما . و آواز زنان تحريم شد تا سليقه رهبران بر عموم تحميل گردد . تا انگيزه و ابزار نشاط كم رنگ شود .

تا بر پائي مجالس شادي و پايكوبي ضد ارزش تلقي گردد . و در كنار آن مرثيه خواني تعزيه خواني مداحي ذاكري رونق گرفت . تا غم و اندوه پر رنگ گردد .

روزها ماهها و سالها گذشت . و نغمه شادي برنخواست . برنامه هاي خشك و بي روح و يكنواخت راديو و تلويزيون . و پخش نماز جماعت از 5 كانال به طور هم زمان سبب بي توجهي بيزاري و بي اعتنائي گرديد و از چشم مردم افتاد .

تكليف شرعي به تجسس وتفتيش در احوال و عقايد ديگران و اشاعه خبرچيني بين همكاران . همسايگان و خويشاوندان . تا آنجا پيش رفت كه اعتماد . صميميت و يكرنگي از جامعه رخت بربست .

در شبحه سوظن و بدگماني فرهنگ پنهان كاري و ظاهرسازي رشد كرد . رشته هاي الفت گسست . و خصلت جوانمردي با عاطفه ها وداع نمود .

فرار مغزها در جو فشار خفقان و فقدان برنامه ریزی و نبود امکانات علمی و شغلی بالا گرفت .

پدیده قتلهای زنجیره ای و ترورشخصیت های ملی و سیاسی ونویسندگان مخالف در سایه امنیت نظام انجام گرفت .

بخصوص که مردم سر انگشت عوامل دولتی را در آن دیدند . و عدم استقلال دادگاه در رسیدگی به پرونده قاتلان مایه خجالت و شرمساری گرديد . كه ننگ آن برای مسئولین تا ابد خواهد ماند .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
باریکلا " باریکلا ..
بحثی شده ها ..!!
دورود خدایان بر شما .. 61

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
نه بايد يه اسپندي دود كنيم مرغي خفه كنيم واقعاً داره بحثش بالا مي گيره

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
قسمت يازدهم

3- طرد دگرانديشان و توهين خفت بار به اقليت ها و ايجاد مزاحمت و محدوديت و مداخله در امور زندگي فرهنگي و ديني آنان كرامت و منزلت انساني را تا قعر قرون وسطي تنزل داد .

تهاجم به اماكن مقدسه مثل تخريب حسينيه درآويش گنابادي . مسجد اهل تسنن . قبرستان بهائيان . كشتن كشيشان مسيحي . نمونه هائي است از اذيت و آزار و اجحاف و تعدي به حقوق اقليتها .

تضييع حقوق شهروندي تنها به اقليت ها محدود نشد . بلكه تا عمق لايه هاي جامعه نفوذ كرد و به مرز تفرقه ونفرت بين افراد خودي و غير خودي رسيد . و حتي خودي ها را نيز در برگرفت .

اعمال تبعيض از جمله در پذيرش دانشجو و گزينش استخدام . و نيز اولويت تعهد بر تخصص . مديران كم مايه و تملق گو را بر مسند امور نشاند و افراد كارآمد را منزوي ساخت .

شایسته سالاری جای خود را به سرسپردگی داد . ثروت اندوزي جاي علم و هنر نشست . وبازار باند بازی و خط بازی رواج يافت .

كمتر نهاد دولتي سالم بتوان يافت كه مردم از خدمات او راضي باشند . از شهرداري گرفته تا دارائي . از دادگستري تا بانكها . و متاسفانه مرجعي هم براي شكايت و رسيدگي متصور نيست .

کاغذ بازی و مقررات دست و پا گیر و سرگردانی در ادارات آنقدر خسته کننده است که گاه انسان از حق خود در میگذرد .

5- آهنگ پیشرفت صنعتي که از سال 45 بهنگام احداث ذوب آهن پرتوان و شتابان شروع شد . و تا آستانه انقلاب استمرار داشت . اكنون دیگر وجود ندارد .

پيش از انقلاب فارغ التحصيلان ديپلمه گزينه هاي متنوعي از اشتغال داشتند . از جمله در ذوب آهن . بانكها . مخابرات . شركت گاز و غيره . لاكن اشتغالزائي به تناسب رشد جمعيت صورت نگرفت . و امروز عده كثيري از قشر تحصيل كرده به خيل بيكاران پيوسته اند .

اقتصاد به خر نسبت داده شد . امر توليد بتدريج ازدرجه اعتبار افتاد . كاردلالی و واسطه ای رونق گرفت . سياست هاي ناشيانه مسئولين به گراني و تورم دامن زد و ارزش پول ملي به طور مداوم كاهش يافت .

واردات بي رويه به شيوه راندخواري توسط افراد وابسته از يكطرف و بي كفايتي مديران از سوي ديگر . ضربه كاري بر پيكر نحيف صنايع وارد آورد .

صنايع كشور از رقابت در صحنه جهاني بازماند . وبعضي در آستانه اضمحلال و ورشكستگي قرار گرفت . از جمله كارخانجات ريسندگي . بافندگي . قند و شكر و غيره .

در روزگاري نه چندان دور تولید فرآورده هاي نفتی به خصوص روغن و بنزين نياز مصرف داخل را تامين مي كرد . اما امروز به واردات بنزين از خارج محتاج شده ايم .

نرخ نزول بانکها افزایش یافت . ترکیبي از بانکهای دولتی و خصوصی و صندوقهای قرض الحسنه درهم طنید . امکانات و امتیازات و تسهیلات تجاری در انحصار عده ای خاص قرار گرفت . دريافت وامهاي كلان برای خودی ها آسان و برای عموم دشوارگرديد . چنان كه راه بر اقتصاد سالم بسته شد .

رشوه های کلان در پوشش كلاه شرعي و بعنوان کمک به خیریه و يا در راه خير خرج كنيد . روشي متعارف گرديد .

شعارحمایت از مستضعفین نتیجه معکوس داد و فاصله فقیر و غنی زیادتر گرديد. تا آنجا که امروزه 80 درصد از سرمایه و ثروت و درآمد در دست 15درصد افراد است .

اتلاف وقت در صف هاي طويل و طولاني در خيلي از مكانهاي دولتي و غير دولتي . از جمله ارمغان حكومت ديني بود كه رايج شد و همچنان ادامه دارد .

دولت نفت میفروشد و خرج میکند .حدود 70 درصد بودجه مملکت ازصادرات نفت است . با وجودیکه مدتها ست قیمت نفت چند برابر شده . اما درآمد مردم و رشد سرانه نه چندان كه بايد .

6- مهمترين نقطه قوت و ارزشمند حكومت اسلامي مبارزه پیگیر و بی امان با امپریالیسم آمریکا بوده . كه البته انگلیس و شوروی نیز کم از آمریکا نیستند .

این نظام هیبت و هیمنه ابرقدرتها را درهم شکست وبطور کلی دست قدرتهای خارجی را از منابع ثروت و سرنوشت این ملت کوتاه نمود. و این خود کاری بزرگ بوده .

کشورهای انگلیس و آمریکا سالیان دراز بر منابع ملی ما چنگ انداخته . چنبر زده و چون بختک بر سینه ملت نشسته ومداخله میکردند.

رضاشاه را هرچند دیکتاتور اما به سرعت در کارسازندگی و صنعتی کردن کشور گام برمي داشت در شهریور 1320 از سلطنت خلع و تبعید کردند . حکومت ملی و دموکراسی نو پای مصدق را به جرم دفاع از ثروت ملي كشور . طي کودتای 28 مرداد سرنگون ساختند .

تجربه نشان میدهد که هر گاه ملت ایران گامی در جهت پیشرفت برداشته استعمار سراسیمه بمیدان آمده . کما اینکه در طول مدت 20 سال اخیر که مملکت درگیر جنگ بود ویا درباطلاق مشکلات خود دست وپا میزد با ما کاری نداشتند .

اما همين كه خواست به انرژي هسته ای دست یابد. فریادشان به آسمان رفت . و خط و نشان کشیدن شروع شد .

باید خاطرنشان کنيم که انرژی هسته ای هم در غياب دموكراسي دردی از ما درمان نخواهد کرد. چه بسا کشورهائی که به تجربه و دانش هسته ای دست يافتند و حتی بمب هسته ای هم ساختند . اما همچنان در فقر و فلاكت . وجهل و خفقان دست و پا میزنند .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
قسمت دوازدهم

پ – کج فهمی از دین -

اگر قبول کنیم دستورات دين بن مايه سعادت و كمال بشر بوده . و ما بدان نرسیده ايم . باید بر گردیم ودر كژ فهمي خود از دين اندیشه کنیم .

در اين رابطه شايد علماي اعلام و مدعيان فقاهت بيشتردر مضان اصلي اتهام باشند . كه فلسفه دين را درنيافتند و برداشت مناسبي نكردند .

محتواي كتب ديني آميزه اي است از تنوع . تفاوت و گاه تضاد . چرا كه احكام شريعت به تناسب اوضاع و احوال و به اقتضاي شرايط زمان و مكان آمده و آيات هركدام شان نزولي داشته اند .

دانش بشر در طول تاريخ رو به تكامل بوده . و جامعه در هرزمان مشكلات و مسائل خاص خود را دارد . به همين دليل احكام شريعت هربار دستخوش تغيير گرديده .

اگر قرار بود فرموده خداوند در همه قرون و اعصار ثابت بماند . نيازي به 124000 پيامبر نداشتيم . بلكه يك پيامبر هم كافي بود . تا همه آيات را يكجا ابلاغ نمايد .

دليلي نداشت كه پيامبري شراب را حلال كند و ديگري حرام بداند . و يا قبله در يك دوران بيت المقدس باشد و دوراني ديگر مكه .

از اين روي تثبيت احكام شرع در همه اعصار و تعميم سنت يك قوم و قبيله به همه فرهنگها و سرزمين هاي دور و نزديك گاه مفيد نمي افتد .

در باور مسلمانان فرض بر آن است كه پیامبر اسلام خاتم بوده و بعد از او نخواهد آمد . اگر چنين باشد لازم مي آيد مکانیزم پویائی در آن نهفته باشد . تا خبرگان دين بتوانند قوانين شريعت را به تناسب رشد فكري جامعه خويش تغيير دهند .

ممکن است یک آیه را که در 1400 سال پیش بمناسبت اتفاقی خاص نازل شده و متا ثر از تعصب و سنت های اعراب بدوی بوده . نتوان با سطحی نگری و ساده اندیشی در زندگی جهان متمدن امروز تعمیم داد .

اعتبار قانونی وقدرت اجرائی بعضی آیات و احکام فقهی آنقدرکم و کوتاه بود . که در دوران حیاط خود پیامبر (ص) اعتبار آن به سر آمد و آیات دیگری جای آنرا گرفت .

آیات ناسخ و منسوخ متعدد و همین طور ضد و نقیص ها فراوان است . که کاربرد آنها مناسب مكان و زمان خاص خود بوده است .

به آیه 105 یا 106 از سوره بقره توجه کنید . ماننسخ من آیاته .... می فرماید ما هریک از آیات را که نسخ کنیم بهتر از آنرا می آوریم .

در زمينه رفتار با پيروان ديگر اديان نيز آيات متناقض است . گاه دعوت به صلح و سازش مي كند و گاه به خشونت و ناسازگاري .

سوره کافرون – آیه 6 قل يا ايهاالكافرون لااعبدو ما تعبدون ....
هرکس می تواند دین خودش را داشته باشد

سوره بقره – آیه 256 . لا اكراه في الدين .......
کار دین به اجبار نیست .

سوره مائده – آيه 28 . لئن بسطت الي يدك لتقتلني .......
"اگر تو بر كشتن من، دست يازي ، من هرگز به قتل تو دست نمى‏گشايم، چون از پروردگار جهانيان مى‏ترسم .
سوره نحل . آيه 126 و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به ولئن .....
"هر گاه خواستيد مجازات كنيد، تنها بمقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد! و اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است." (سوره ی نحل ـ ۱۲۶)
سوره مائده آیه 68 ان الذین امنو و الذین هادو و الصابون و....
« همانا آنان که گرویدند و آنان که یهود شدند و ستاره پرستان و نصارا و کسی که به خدا و روز واپسین گروید و کاری شایسته کرد بیمی برایشان نیست و ایشان اندوهناک نخواهند شد .»

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
قسمت سيزدهم

اين آيات همه يک روی سکه اند که روش مماشات دارند . اما روی ديگر سكه به ستيز و سازش ناپذيری حکم مي دهد .
سوره مائده آيه 50 يا ايهاالذين امنو الا...............
ای اهل ايمان يهود و نصارا را به دوستی نگيريد .

سوره توبه آيه 123 يا ايهاالذين امنو قاتلوا الذين يلونكم من الكفار ....
ای کسانی که ايمان آورده ايد، کافرانی که نزد شمايند را بکشيد. تا در شما درشتی و شدت را بيابند.
صوره توبه آيه 28 قاتلو الذين لا بومنون بالله ..... بکشيد کسانی را که به الله و روز قيامت ايمان نيآورده و حرام نمیدانند آنچه را الله و رسولش حرام کرده و به دين حق نمی گروند . با آنان جنگ کنيد تا با ذلت جزيه پرداخت کنند .

سوره محمد آيه 4 فاذا لقيتم الذين كفرو افضرب الرقاب حتي اذا .......
چون با کافران رو به رو شديد گردنشان را بزنيد و چون آنان را سخت فرو فکنديد اسيرشان کنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا با منت آزاد کنيد يا با فديه.
ملاحظه می شود شرايط اجتماعی موقعيت زماني و آداب و رسوم قومي قبيله اي در شان نزول آيات تاثير گذار بوده و هرکدام در موقعيتی خاص نازل شده است .

در ابتداي كار كه نهال نوپاي اسلام در شهر مكه هنوز نازك و شكننده است آيات لحن مدارا و سازش دارد. چون زورش به كفار نمي رسد . و آنگاه كه در مدينه ريشه دوانده و قوام يافته. آيات لحن خشونت به خود مي گيرد و با اقتدار برخورد مي كند . چون جاي پاي خود را محكم مي بيند و پايگاه مردمي دارد .

حال بايد ديد کداميک به اقتضای شرايط آن روزگار بوده و کداميک مناسب شرايط امروز است . آيا در عصر حاضر وقتي با کافران روبرو شديم بايدگردنشان را بزنيم . يا در کار دين اجبار نخواهد بود ؟ به کدام آيه بايد عمل کنيم ؟

اين است که در برداشت از آيات قرآني بايد تامل نمائيم و با خرد ورزي . حزم و احتياط پيشه كنيم . چرا كه وسعت نظری نه به گستردگی اقيانوسها که تا اعماق کائنات لازم است.

و ديدگاهي نه درتعهد و قيد سنت بلکه فراتر از همه اديان . که اينکار ازعهده انسان متعصب . تنگ نظر . تاريک بين و يا سطحی نگر بر نمی آيد .

برای درک حقيقت به عقل و منطق نياز داريم تا تعصب واحساس . و نيز به انصاف و وجدان نياز داريم تا عشق و ايمان . به گفته مولوی بايد مغز را از پوست تميز داد .

ما زقرآن مغز را برداشتيم پوست را بهر کسان بگذاشتيم

نمونه ای از بينش صحيح و منش والا را مي توان در اشعار سعدی يافت که می فرمايد .

بنی آدم اعضای يک پيکرند که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

نمی گويد شيعه يا سني نمی گويد مسلمانان و غير مسلمان نمی گويد اهل کتاب . بلکه می گويد تمام انسانهای روي زمين . اعم از عقيده . نژاد . و جنسيت . از زن و مرد مسلمان و مسيحی گرفته تا زردشتی و بودائی و ....... و بی دين .

از سياه پوست آفريقائی تا سفيد پوست اروپائی و تا سرخ پوستان بومی آمريکا همه را در بر ميگيرد و شامل می شود .

و نمونه ای از برداشت تنگ نظرانه را در رساله صراط النجات آقا سيد ابولحسن اصفهانی می توان يافت (صفحه 289 بخش در بيع حيوان) .

مسئله – اگرمملوکی (غلامی)را بخرد و او مدعی حريت شود . ادعای او بدون بيينه ( دليل شرعيه) بی فايده است .

نمی گويد آزادش کن بلکه می گويد بردگی او بايد تحکيم و تداوم يابد . هرچند که خودش بردگي را انكار كند .

descriptionعلت عقب ماندگي EmptyRe: علت عقب ماندگي

more_horiz
سلام و سال نو شما مبارک . موضوع جالبیه ، اما بر روی تک تک جملات و ایده هایی که مطرح فرموده اید ، بایستی مفصلا" بحث شود . متاسفانه فرصت برای مطالعه ی دقیق و پاسخ گویی علمی و نقد درست ، اند ک است و مطلب شما هم خیلی مهم . اگه چنین بحث هایی موشکافی بشه و عزیزانی که میتونند و وقت و حوصله ی بیشتری دارند و سواد و معلومات و مطالعاتشون هم بالاست ، اگه برای هرکدام پاسخ ها و مطالبی شاید هم عرض و یا تعریض و غیر هم عرض را برای توازن و رسیدن به نتیجه ای مطلوب ، بنویسند و پیگیری نمایند ، بسیار ارزشمند خواهد بود .به هر حال این اقدام شما واقعا" قابل تقدیره . 16
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply