گفت وگو با قاتل سريالي زنان کرجي |
قتل هايي براي رسيدن به آرامش |
---
-قتل زنان را از چه سالي شروع کردي؟
از سال 85 شروع کردم. اول در شمال و بعد به کرج آمدم و کارم را ادامه دادم.
-با چه انگيزه يي قتل ها را انجام مي دادي؟
من از زناني که خيانت مي کردند بدم مي آمد. من با زناني که سوار ماشينم نمي شدند کاري نداشتم. فقط زناني را که با انگيزه هاي بد سوار ماشينم مي شدند مي کشتم.
-زماني که قتل زنان را شروع کردي همسر داشتي؟
قبل از ازدواجم اين قتل ها را شروع کرده بودم. بعد که ازدواج کردم تصميم گرفتم سالم زندگي کنم چون ساحره را بسيار دوست داشتم. ما به کرج آمده بوديم که بتوانيم راحت زندگي کنيم. اين پيشنهاد من بود. اما بعد از مدتي کاري که يک زن با من کرد باعث شد باز هم انگيزه يي در من به وجود بيايد و جنايات را از سر بگيرم.
-چه اتفاقي باعث شد اميد يک قاتل سريالي شود؟
تازه ازدواج کرده بودم. از طريق مسافرکشي سعي داشتم زندگي ام را تامين کنم. يک روز زني را به عنوان مسافر سوار ماشين کردم. مي خواستم از راه ميان بر بروم که يکدفعه زن مسافر داد و فرياد به راه انداخت و من را متهم به اين کرد که قصد دارم او را بدزدم و به او تجاوز کنم. اما حرف هايش پايه و اساس نداشت. با شکايت اين زن دستگير شدم و مدتي بازداشت بودم. آن زن از من 150 هزار تومان خواست تا رضايت بدهد. من اين پول را نداشتم که بدهم به همين خاطر مدت زيادي در زندان ماندم. از آن به بعد بود که تصميم گرفتم چنين زناني را بکشم. او زني خياباني بود و قصد داشت از من اخاذي کند.
-اما اين حرف نمي تواند صحت داشته باشد چون تو قبل از ازدواج هم چند زن را در شمال کشور کشته بودي. در آن زمان که اين اتفاق رخ نداده بود؟
به خاطر مشکلاتي که در دوران کودکي داشتم هميشه اين عقده در من وجود داشت.
-رابطه ات با خانواده ات چطور بود؟
خانواده من همديگر را دوست نداشتند. پدر و مادرم هميشه با هم دعوا مي کردند. اختلافات آنها خيلي زياد بود و من چيزي از محبت پدر و مادرم متوجه نشدم. درگيري هايشان آنقدر شديد بود که هيچ توجهي به من و خواهر و برادرانم نداشتند. من از پدر و مادرم دل خوشي نداشتم.
-اختلاف آنها بر سر چه مساله يي بود؟
پدرم هميشه فکر مي کرد مادرم به او خيانت مي کند و هر وقت که مادرم از خانه بيرون مي رفت پدرم عصباني مي شد و با هم دعوا مي کردند.
-به نظر خودت مادرت اين کار را مي کرد؟
نمي دانم شايد.
-رابطه ات با همسرت چطور بود، آيا به او اعتماد داري؟
همسر من زن خوبي است و من عاشقانه او را دوست دارم. او نسبت به من همسر وفاداري بود.
-اما تو با سوار کردن زن هاي غريبه و ايجاد رابطه با آنها به همسرت خيانت مي کردي؟
نه اين طور نيست. من زني را به جز ساحره دوست ندارم و نداشتم. من آن زن ها را به خاطر اينکه به قتل برسانم سوار ماشينم مي کردم.
-در اعترافاتت گفته يي که زن ها را به خانه مي بردي. در آن زمان همسرت در خانه بود؟
نه نبود. من زمان هايي را انتخاب مي کردم که همسرم نباشد. بعد زني را که سوار ماشين کرده بودم به خانه مي بردم.
-آنها را چطور به قتل مي رساندي؟
در واقع قربانيان را غافلگير مي کردم. زماني که پشت آنها به من بود، روسري را دور گردن شان مي پيچاندم و خفه مي کردم. آنها روي زمين که مي افتادند ديگر قدرت حرکت نداشتند.
-در بين قربانيان کسي بود که در برابر تو مقاومت کند؟
قدرت مقاومت نداشتند. زن ها به لحاظ جثه از من ضعيف تر بودند ضمن اينکه ورزشکار بودم و زور زيادي داشتم.
-همسرت چطور متوجه اين ماجرا شد؟
يادم مي آيد در قتل سوم تمام ماجرا را به او گفتم. البته خودش متوجه شده بود و من را سوال پيچ مي کرد. من هم تصميم گرفتم تمام واقعيت را به او بگويم. به همسرم اطمينان دادم عاشق اين زنان نيستم و او تنها زني است که در زندگي مرا عاشق کرده است و بعد از او کمک خواستم.
-همسرت به تو اعتراضي نکرد؟
به من گفت اين کار را نکنم اما بعد که ديد فايده ندارد چاره يي جز همکاري با من نديد.
-در اعترافات اوليه ات گفته بودي همسرت با تو همکاري نداشته است. چرا؟
چون من عاشق ساحره هستم و نمي خواهم به او آسيبي برسد. من دوست نداشتم او بازداشت شود. ساحره به خاطر من درگير اين مساله شده بود. البته او در قتل ها هيچ نقشي نداشت و فقط در فروختن اموال قربانيان به من کمک مي کرد.
-قصد داشتي تا کجا ادامه دهي؟
نمي دانم.
-مي دانستي مجازات کاري که مي کني چيست؟
بله مي دانستم. همه مي دانند مجازات قتل قصاص است.
-مي دانستي پليس بالاخره تو را دستگير مي کند؟
حدس مي زدم اين اتفاق بيفتد. البته من در شمال که قتل انجام دادم کسي متوجه نشد به همين خاطر هم فکر نمي کردم در کرج هم پليس متوجه شود.
-تو در رامسر دستگير شدي. چرا دوباره به شمال برگشتي؟
در آن زمان فهميده بودم تحت تعقيب هستم. در واقع مي دانستم شناسايي شده ام. مسلماً بايد فرار مي کردم.
-اگر دستگير نمي شدي باز هم آدم مي کشتي؟
بله، ادامه مي دادم. اين زن ها خيانت مي کردند.
-اموالي را که از اين زن ها به دست مي آوردي چه مي کردي؟
پول ها را خرج مي کردم. طلا ها را مي دادم ساحره بفروشد. کيف و کفش هاي نو را هم به اقوامم هديه مي دادم.
-در تمام اين قتل ها برايت اتفاق افتاد که پشيمان شوي؟
من فقط در قتل اول دچار عذاب وجدان شدم و از کاري که کردم ناراحت بودم. در قتل هاي بعدي احساس آرامش عجيبي به من دست مي داد. انگار خيالم راحت بود.
-به جز قتل و شکايت آن زن در کرج سابقه کيفري ديگري هم داري؟
دو بار در 16 سالگي به جرم سرقت زنداني شدم.
-حالا که در زندان هستي و مي داني مجازات خواهي شد، چه حرفي داري؟
من فقط تقاضاي کمک دارم و از کاري که کردم پشيمان و نگران همسرم ساحره هستم.