کودکان متهم به قتل؛ علت ها و راهکارها |
|
محمد مصطفايي
حقوقدان
|
در تمام مذاهب و حتي مقررات کشورها، قتل ديگري بدون وجاهت و مبناي قانوني عملي نکوهيده و ناپسند است و در برخي از کشورها از جمله کشورهاي اروپايي هرچند قتل عملي ناشايست است،اما حکومت مجازاتي به عنوان مقابله به مثل در نظر نگرفته و قاتل حداکثر به حبس ابد محکوم مي شود. ولي وجود دارند کشورهايي که در قوانين خود، مجازات قتل عمد را اعدام در نظر گرفته اند.
انسان ها در شرايط گوناگوني مرتکب قتل مي شوند. عده يي به دليل فقر مالي به فکر ارتکاب جرم سرقت افتاده و زماني که در حال سرقت از اموال ديگري هستند با مالک مواجه مي شوند و او را با ضربات چاقو يا هر وسيله ديگري به قتل مي رسانند تا به هدف اصلي خود که کسب مال است برسند. عده يي بدون اينکه قصد کشتن ديگري را داشته باشند در ضمن درگيري لفظي و سپس فيزيکي مبادرت به کشتن ديگري مي کنند و عده يي نيز با نقشه قبلي به دلايل مختلف سراغ هدف خود مي روند و شخص موردنظر را به قتل مي رسانند. البته اين دست از افراد را به ندرت مي توان در ميان قاتلان يافت و آنچه در کشورمان رواج دارد از جمله قتل هايي است که شخص بدون قصد قبلي بر قتل، عمداً مرتکب عملي مي شود که آن عمل نوعاً کشنده است.
در اين بين وضعيت کودکان در ارتکاب قتل متفاوت با ديگر قاتلان است و منظور از کودکان در جرائمي که مجازات قانوني آن جرم اعدام، قصاص نفس يا حبس ابد است، کساني هستند که کمتر از 18 سال سن دارند. تفاوت آنان با دسته ديگر يعني بزرگسالان در اين است که آنها از لحاظ عقلاني رشيد نبوده و عقل شان تکامل نيافته است و اين مهم ترين خصيصه يي است که نوع مجازات را براي آنان با بزرگسالان متمايز مي کند. کودکان به آنچه مرتکب مي شوند آگاهي کافي ندارند و با اراده يي متزلزل و بدون انديشه در نتيجه عمل مجرمانه خود، دست به ارتکاب جرم مي زنند؛ ارتکاب جرمي که اگر عاقل و بالغ و رشيد بودند هرگز به انجام نمي رساندند. به همين لحاظ است که اکثر کشورهاي جهان مجازات اعدام و حبس ابد را طبق ماده 37 کنوانسيون حقوق کودک و ديگر قوانين بين المللي از قوانين شان زدوده اند.
فلسفه وجودي تصويب مقررات بين المللي - و در برخي از کشورها ملي - در منع مجازات اعدام و حبس ابد براي اطفال زير 18 سال، صرفاً نبود عنصر معنوي قتل عمد در کودکان به دليل فقد رشد عقلاني آنهاست چرا که اگر شخصي از لحاظ عقلاني دچار نقص باشد - همچون مجانين - مرتکب جرم شود به دليل اينکه سوءنيت تشکيل دهنده جرم مکتوم است و در بسياري از مواقع وجود ندارد نمي توان او را مجرم به حساب آورد و برايش مجازاتي همچون مجازات قاتلان با قصد و نيت قبلي بر ارتکاب جرم قتل در نظر گرفت.
اگر به دنبال علل قتل در ميان افراد زير 18 سال باشيم و با آنان رو در رو و از نزديک ملاقات داشته باشيم و به گفت وگو با آنها بپردازيم به اين نتيجه خواهيم رسيد که آنان بر اثر يک اشتباه بچگانه، غرور کودکي، ناداني، اثرات بلوغ، تحريک و ترغيب مرتکب جرم قتل شده و هيچ گونه قصدي بر قتل ديگري نداشته اند و پس از اينکه جرم به اتمام مي رسد از کرده خود شديداً پشيمان مي شوند و اظهار ندامت مي کنند. کودکان زير 18 سالي که مرتکب قتل مي شوند قاتلان حرفه يي و سازمان يافته نيستند. آنها در بسياري از مواقع عملي نسبت به تن فرد ديگري انجام مي دهند که بر اثر قضا و قدر از جمله دير رساندن مصدوم به بيمارستان يا رساندن به بيمارستاني که فاقد تجهيزات کامل پزشکي است، فوت مي کند.
کودکاني که بين 14 تا 18 سال دارند از يک نوع حساسيت ويژه يي برخوردارند و نيازهاي ضروري عاطفي و حتي مادي آنها ايجاب مي کند مورد حمايت شديد قرار گيرند. آنها در اين سن آسيب پذيرتر از هر قشر و سن ديگر هستند و اگر به درستي مورد حمايت قرار نگيرند به بيراهه مي روند و ناهنجار مي شوند و اين ناهنجاري امکان رقم زدن قتل ديگري را دربر خواهد داشت بنابراين کنترل و حمايت اين دست از کودکان - چه توسط خانواده و چه توسط دولت - به دليل وظيفه يي که برعهده دارند از جمله ضروريات است و مي طلبد از کنار خواسته هاي کودکان اينچنيني، به خصوص کساني که مستعد ارتکاب جرم هستند، به سهولت نگذشت. ناهنجاري کودکاني که در نهايت به قاتل تبديل مي شوند در طبقه خاصي از اجتماع نيست. اين امکان وجود دارد که کودک در هر طبقه يي از اجتماع که باشد به صورت کاملاً ناخودآگاه دست به قتل بزند ولي در طبقاتي که کمتر به خواسته هاي کودکان اهميت داده مي شود از جمله طبقات فقير يا کم درآمد جامعه که فشارهاي مادي باعث فراموشي خواسته هاي کودکان مي شود يا خانواده هاي پرجمعيت که والدين نمي توانند وقت خود را صرف تربيت صحيح فرزندان خود کنند، مي توان بيشتر از طبقات ديگر شاهد وجود کودکان قاتل بود. ولي تشابه اصلي در ميان قاتلان کودک اين است که همگي آنها - چه از طبقه فقير، کم درآمد يا ثروتمند جامعه باشند - دچار نقص شديد عاطفي و تربيتي هستند و کوتاهي والدين در برآورده کردن نيازهاي ضروري آنها اعم از مادي و معنوي باعث ايجاد بزه در کودکان شده است. اين سهل انگاري و کوتاهي در اولويت قرار دادن حقوق کودکان و خواسته هاي آنها، مي تواند از وضع زندگي خانوادگي آنها نشات بگيرد چرا که خانواده هايي با درآمد مکفي و داشتن زمان در تربيت صحيح فرزندان خود، ذهن کودک را به راه راست هدايت و براي کودکان آينده يي ترسيم مي کنند که بيش از هر چيز خدمتگزار شايسته و مفيدي براي جامعه باشند. به هرحال نمي توان جامعه يي را بدون مجرم يافت. حتي افرادي که در سنين پايين هنجارشکني مي کنند نيز در جامعه وجود دارند. ولي اگر کودکي مرتکب جرم حتي قتل ديگري شد چه بايد کرد؟ آيا بايد کودک را به حال خود گذاشت؟ آيا بايد زندگي را بر او تنگ کرد؟ آيا ديگر نبايد به خواسته هايش ترتيب اثر داد؟ يا او را تربيت کرد؟ در کشور ما کودکاني که مرتکب جرم قتل مي شوند، پس از بازداشت راهي زندان مي شوند و نه تنها تربيت نمي شوند بلکه آنها را به حال خود مي گذاريم و محيطي نامناسب برايش مهيا مي کنيم. از 30 پرونده يي که وکالت آنها را بر عهده داشته ام جز دو نفر هيچ کدام در زندان به تحصيل روي نياورده و مسوولان زندان نيز زمينه تحصيل را فراهم نکرده اند و حتي آموختن حرفه يي خاص براي کودکان به ندرت صورت مي گيرد. آنها هر روز کابوس مرگ مي بينند و روزي هزار بار مي ميرند چرا که با صدور حکم اعدام شان هر لحظه منتظرند مامور اجراي حکم آنها را صدا بزند و پاي چوبه دار بروند. اين نااميدي از زندگي در روحيه کودکان به شدت تاثير مي گذارد و حتي زماني که از زندان آزاد مي شوند نمي توانند به حالت طبيعي خود بازگردند. خانواده آنها در بسياري از موارد نااميد از حيات فرزندان خود هستند و هر لحظه با فرزندان خود مي ميرند و زنده مي شوند. آنها نيز هنگامي که با حکم اعدام فرزندشان مواجه مي شوند زندگي را بن بستي براي خود تصور مي کنند و روز و شب به دنبال فرجي هستند تا فرزندشان از مرگ رهايي يابد.