[You must be registered and logged in to see this image.]
قرار بود كه دسترسي همگاني به اطلاعات، اكسيژن دمكراسي باشد اما اين رؤيا هنوز به حقيقت تبديل نشده است؛ اگرچه افزايش مشاركت شهروندان در عصر ديجيتال ميتواند كمكي به تحكيم دمكراسي باشد.
اينكه مخاطبان رسانهها بينالمللي شدهاند و چند صدايي وجود دارد، به تنهايي نشانه فضاي دمكراتيك رسانهاي نيست. از نگاه غرب، اينترنت حتي نيروي گريزناپذير در توسعه دمكراسي و آزادي اطلاعات است. در عين حال سواد و توان رسانهاي شهروندان به ميزان بسيار زيادي به زمينههاي تكنولوژيك و اراده حاكمان آنان بستگي دارد.
همچنين ابزارهاي ارتباطي عادلانه توزيع نشدهاند. اينترنت در مناطق مختلف جهان با محدوديت شديد دسترسي روبهروست. در سال 2008 حداكثر يك درصد جمعيت آفريقا، به شبكه دسترسي داشتهاند. همچنين در برخي نقاط جهان با محدوديت دسترسي به سايتهاي خبري، فيلترگذاري محتوا و نيز مانيتور فعاليت كاربران شبكه از سوي دولتها مواجهايم.
آري؛ دسترسي به اطلاعات يك حق اوليه و همگاني است، اما جامعه اطلاعاتي هرگز وجود نخواهد داشت، مگر اينكه تمام انسانها براي دسترسي به شبكههاي ارتباطي از فرصت برابر برخوردار باشند.
آزادي اطلاعات يا انحصار اطلاعاتي
بسيار ارزشمند است كه در عصر ديجيتال توليد پيام در انحصار گروه خاصي نيست، اما انحصار ابزاريهاي ارتباطاتي كماكان در اختيار عدهاي خاص است و عملا اين صاحبان شركتهاي بزرگ ارتباطياند كه براي نفوذ بر جوامع تواناتر ميشوند.
زبان اصلي حدود 70 درصد سايتهاي اينترنتي، انگليسي است، بيشتر موتورهاي جستوجو به زبان انگليسي اتكا دارند و اكثرهاستها (ميزبانهاي شبكه) نيز در آمريكا مستقر هستند. مكلوهان ميگويد: زبان خود يك رسانه است. صرفنظر از انگيزههاي سياسي، به همين دليل نيز ايالات متحده آمريكا در برابر هرگونه تغيير نقش و سهم مديريتي خود در انحصار فرهنگي و تكنولوژيك اينترنت مقاومت ميكند؟
عمودي بودن ماهيت ارتباطات، همچنان محور اختلافات باقي مانده است و افزايش كمي و كيفي ابزارهاي اطلاع رساني مشكل را رفع نكرده است. جريان اطلاعات ميان شمال و جنوب متوازن نيست. كشورهاي توسعه نيافته، دادههاي خبري خام را مثل مواد معدني به شمال ميفرستند و سپس مصرفكننده پكيجهاي اطلاعاتي توليد شده توسط آنها هستند.
اطلاعات، مهمترين مولفه قدرت در عصر ديجيتال و «انحصار ارتباطات» ابزار اصلي استعمار نو است. به همين دليل طي ساليان اخير يكجانبه گرايي تحكيم شده است.
سؤال اينجاست كه با انحصار شبكههاي عظيم انتقال پيام نظير ياهو، گوگل، فيس بوك، تويتر و... در آمريكا، انبوه اطلاعات جاري در اين شبكهها چگونه كنترل و در جهت منافع چه كسي استفاده ميشود؟ درخواست رسمي دولت آمريكا از شبكه تويتر براي تعويق بازسازي فني به بعد از انتخابات بهار 2009 ايران، مثالي در اين راستا است.
همچنين بررسي حوادث 11سپتامبر و محدوديتهاي ارتباطي پس از آن در سراسر جهان هم نشان ميدهد كه هنوز اين قدرت و امنيت است كه معيارهاي ارتباطي جديد را تعيين ميكند.
بازار پيام نابرابر است
بازار پيام آشفته و نابرابر است. ما اكنون نه با يك بازار آزاد، بلكه با يك بازار هدايت شده خبري مواجهيم. بر همين اساس پيشرفتهاي جهان سوم به خوبي منعكس نميشود، اسلام مساوي تروريسم و فعاليتهاي صلح آميز هستهاي ايران بهعنوان تهديدي براي امنيت جهاني بزرگنمايي ميشود.
نتيجه، بازار نامتعادل، حذف رقابت و افت كيفيت است. اكنون رسانههاي بزرگ جهان بهتدريج در برابر سونامي اطلاعات و نيز اهميت رقابت در انعكاس خبر و جذب مخاطب، خدمات رايگان ميدهند. بدين ترتيب بازار رقابت از بين رفته و مجددا منافع دولتها بر رسانهها مسلط ميشود و رسانهها نيز با چالشهاي عمده انساني، تكنيكي و ساختاري روبهرو ميشوند.
از سوي ديگر اعلام ورشكستگي رسانههاي بزرگ ادامه دارد كه ريدرز دايجست ( Readers Digest) آخرين آنها است. اكنون رسانههاي بزرگ به سختي در جستوجوي راهي جهت توقف انتشار رايگان و تثبيت فروش خبر هستند. خبرِ مفت، رسانه را به بنگاه سياسي تبديل ميكند و اين براي آزادي خطرناك است. رسانه فقط بايد متعلق به مخاطب باشد.
چالشهاي حقوقي ادامه دارد
اينترنت هنوز ضعفهاي عمده حقوقي دارد. ما از مجموعه قوانين جامع، بازدارنده و الزامآور درخصوص مبادلات اطلاعاتي محروم هستيم. طبعا اخلاق و آزادي قرباني اين وضعيت است چرا كه آنارشيسم در ارتباطات نميتواند محافظ آزادي اطلاعات باشد.
اينترنت بهعنوان زير ساخت اوليۀ عصر ديجيتال، هنوز با ضعفهاي بزرگ ساختاري مواجه است. مهمترين پروتكلهاي حفاظتي اينترنت (نظير Arpanet) بيش از 2 دهه يعني از 1986 كارآمدتر نشدهاند. اينترنت هنوز هم به سادگي تسليم هكرها ميشود. همچنين اساس بسياري از پروتكلهاي موجود اينترنتي صرفا بر صداقت مخاطب نهفته است.
احتمال تعدي به حريم عمومي و خصوصي در شبكههاي اجتماعي بسيار بالاست. امكان ساختن پروفايلها و ايجاد هويتهاي جعلي براي تاثيرگذاري بر مخاطب و يا ضربه زدن به ديگران وجود دارد. اكنون شكايتهاي متعدد از شبكههاي مجازي ساختارهاي حقوقي دولتها را به چالش كشانده است.
تكنولوژي در اختيار دولتها است و آنها بهتدريج براي زيرنظر گرفتن ارتباطات شهروندان، تعقيب آنان و نقض حقوقشان توانمندتر شدهاند. بنابراين آيا ميتوان پذيرفت كه فناوري ديجيتال مفهوم حريم خصوصي (Privacy) را به رسميت ميشناسد؟
وفور شبنامههاي ديجيتال و افشاگريهاي شخصي و خانوادگي با اهداف سودجويانه سرطان دنياي ارتباطي است و ضعف مكانيزمهاي حقوقي مشوق اين بزهكاري ديجيتال است.
براي حفظ مالكيت معنوي طي 3 دهه گذشته تلاشهاي بسياري شد تا مفهوم كپي رايت وارد قوانين كشورها شود، در حالي كه به تعبير ريچارد استالان (Richard Stalan-MIT-1985) به دوران كپي لفت بازگشته ايم! صاحبان آثار و دانشمندان از اينكه نتيجه تحقيقات و يا سخنانشان قبلا از اتمام يك كنفرانس علمي، توسط رقبا مصادره و ثبت شود، نگرانند. بهويژه اينكه موتورهاي جستوجوگر بلافاصله اين مالكيتهاي جعلي معنوي را ثبت و در حافظه پايدار ميكنند و مكانيزم كارآمدي نيز براي سنجش اصالت اثر و يا اصلاح خطا وجود ندارد.
دين و اخلاق در عصر ديجيتال
عصر ديجيتال فرصتهايي براي توسعه اخلاق ايجاد ميكند اما انديشۀ اخلاقي بر اين ديجيتال حاكم نيست. اساس هر انديشه اخلاقي، آزادي و در عين حال رعايت حقوق ديگران است. عصر ديجيتال فرصتهاي نامحدودي براي آزادي مهياكرده و لكن رعايت حقوق ديگران را به جاي الزام به انتخاب كاربران گذاشته است. بر خلاف رسانههاي سنتي، روزنامه نگاري ديجيتال نظامنامه و آموزش اخلاق حرفهاي ندارد.
دين، مهمترين عنصر تمدنساز است. با وجود فرصت بزرگ گفتوگوي تمدنها در عصر ارتباطات، با تاكيد رئيسجمهوري وقت آمريكا بر «جنگ صليبي» چالشهاي مذهبي ادامه يافت. جامعه مجازي تعلق مذهبي و بومي را كاهش ميدهد. در عين حال رواج دينهاي جعلي و خرافهها نيز امكانپذيرتر شده است.
تحولات اجتماعي و فرهنگي
ما نگرانيم كه به جاي جامعه اطلاعاتي، از عصر ديجيتال، جامعه مجازي تحويل بگيريم.نگرانيم كه جامعه مجازي، انسجام اجتماعي (Social Cohesion) را هدف بگيرد. از لحاظ نظري رسانههاي ديجيتال كاهش فاصله بين گروهها و ملتها را نتيجه ميدهند، اما در عمل شاهد يك شكاف اطلاعاتي (Information Gap) بين جوامع هستيم.
جامعه اطلاعاتي در ذات خود دوگانه (Duality) است. افزايش انسجام اجتماعي در اجتماعات مجازي (Virtual Community)، به معني افزايش انسجام اجتماعي در اجتماعات واقعي (Real Community) نيست. قويتر شدن رابطه انسان با ماشين از رابطه انسان با انسان نيز تهديدي براي انسجام اجتماعي است.
عصر ديجيتال ما را به بازانديشي در مورد نهادهاي اجتماعي وادار ميكند. نهادهاي آموزشي به سرعت به رسانههاي ديجيتال متكي ميشوند. ما نيازمند نهادهايي بسيار منعطف و هوشمند هستيم كه قادر به مقابله با موج عظيم تغييرات غيرقابل پيشبيني باشند.
تبديل حافظه انساني به حافظه ديجيتال هم چالش بزرگي است. آموزگارهاي ديجيتال كودكان را فقط به دو پاسخ بلي يا خير محدود ميكنند و راه حل سومي براي پرورش خلاقيت كودكان وجود ندارد. به همين ترتيب رسانههاي ديجيتال حس ما را از واقعيت زمان و مكان مختل ميكنند.
فرهنگ از اطلاعات مشترك ميان دو نفر آغاز ميشود و رسانه نيز فرهنگ ساز است. اكنون همگونسازي فرهنگي و جهانيسازي فرهنگها درستيزند. سرعت انتقال فرهنگهاي مهاجم، دفاع از فرهنگهاي بومي را محدود ميكند. ما نگران از بين رفتن خرده فرهنگهاي بومي هستيم و در عين حال، فرصت براي جهاني كردن آنها مهياست. ايجاد وابستگي و نيازهاي كاذب فرهنگي نيز ما را تهديد ميكند.
اينترنت بهطور همزمان ابزار تعامل و يا تهاجم فرهنگي، سياسي و... را فراهم آورده است. روشنبودن هويت طرفين گفتوگو، لازمه تعامل موفق است، در حالي كه در شبكههاي اينترنتي اينگونه نيست.
چالشهاي رسانهاي
براساس نظرسنجي اخير گالوپ و بيبي سي در 68 كشور جهان، اعتماد به روزنامهها در حال كاهش است و همچنين روزنامه نگاري به پايينترين جايگاه در حرفههاي قابل اعتماد مردم تنزل يافته است. وقتي مخاطب منبع اطلاعات را نميشناسد، چگونه ميتواند به آن اعتماد كند؟!
رسانههاي ديجيتال ساخت شايعه و سرعت و گستره انتشار آن را متحول كردهاند. در اين صورت مسئوليت اجتماعي رسانهها بيشتر از بيان واقعيات، پالايش اطلاعات از شايعات و دعوت مردم به داوري صحيح است.
در عصر ديجيتال از يك سو تيغ سانسور كند شد و از سوي ديگر سانسور شيوههاي جديد و مؤثرتري يافت. فرصت بزرگ ريشهكن كردن سانسور و شايعه، به خاطر شيوههاي جديد سانسور از بين رفت. تحريف اطلاعات و توزيع انبوه اطلاعات انحرافي (مانند جنگ كوزوو) از جمله اين شيوهها است.
انعكاس جهاني رويدادهايي چون حوادث بمبئي، سقوط هواپيما در رودخانه هودسون نيويورك و حوادثي نظير 11سپتامبر نشان ميدهد كه در جريان چنين رويدادهايي نقش رسانههاي اصلي بهتدريج به شهرونداني منتقل ميشود كه در همسايگي رويداد قرار دارند. همچنين شايد بتوان گفت رسانههاي جمعي (Mass Media) بهتدريج به انواعي متكثرتر و دمكراتيكتر تجزيه خواهند شد.
روزنامه نگاري عصر ديجيتال متكي بر منبع بازها (Open Source) است. روزنامه نگاري مشاركتي اگر چه اطلاعات اتاق خبر رسانهها را شفافتر ميكند، اما مخاطراتي هم دارد. وقتي اولويت دهي به اخبار براساس راي كاربران باشد، چه بسا حوادث مهمي چون مرگ دهها هزار انسان در نقاط مختلف جهان در رديفهاي پايينتري از اخبار سرگرمي و مد قرار گيرد.
آينده
چالش ميان تهديدها و فرصتها، مهمترين ويژگي عصر ديجيتال است. با پيوند خوردن فناوري ديجيتال به فناوريهاي نويني چون نانو بهنظر ميرسد عصري پيچيدهتر از عصر ديجيتال در انتظار بشريت است كه مشخصه اصلي آن قدرت تغيير توسط مخاطب خواهد بود. من اين عصر را عصر نانو ديجيتال مينامم؛ عصري كه در آن مخاطب علاوه بر دانستن، توانايي ايجاد تغيير در فرايندها را نيز خواهد يافت؛ عصري كه ما را با شبكهاي بسيار بزرگتر، در دسترستر و هوشمندتر از اينترنت روبهرو خواهد ساخت.
قرار بود كه دسترسي همگاني به اطلاعات، اكسيژن دمكراسي باشد اما اين رؤيا هنوز به حقيقت تبديل نشده است؛ اگرچه افزايش مشاركت شهروندان در عصر ديجيتال ميتواند كمكي به تحكيم دمكراسي باشد.
اينكه مخاطبان رسانهها بينالمللي شدهاند و چند صدايي وجود دارد، به تنهايي نشانه فضاي دمكراتيك رسانهاي نيست. از نگاه غرب، اينترنت حتي نيروي گريزناپذير در توسعه دمكراسي و آزادي اطلاعات است. در عين حال سواد و توان رسانهاي شهروندان به ميزان بسيار زيادي به زمينههاي تكنولوژيك و اراده حاكمان آنان بستگي دارد.
همچنين ابزارهاي ارتباطي عادلانه توزيع نشدهاند. اينترنت در مناطق مختلف جهان با محدوديت شديد دسترسي روبهروست. در سال 2008 حداكثر يك درصد جمعيت آفريقا، به شبكه دسترسي داشتهاند. همچنين در برخي نقاط جهان با محدوديت دسترسي به سايتهاي خبري، فيلترگذاري محتوا و نيز مانيتور فعاليت كاربران شبكه از سوي دولتها مواجهايم.
آري؛ دسترسي به اطلاعات يك حق اوليه و همگاني است، اما جامعه اطلاعاتي هرگز وجود نخواهد داشت، مگر اينكه تمام انسانها براي دسترسي به شبكههاي ارتباطي از فرصت برابر برخوردار باشند.
آزادي اطلاعات يا انحصار اطلاعاتي
بسيار ارزشمند است كه در عصر ديجيتال توليد پيام در انحصار گروه خاصي نيست، اما انحصار ابزاريهاي ارتباطاتي كماكان در اختيار عدهاي خاص است و عملا اين صاحبان شركتهاي بزرگ ارتباطياند كه براي نفوذ بر جوامع تواناتر ميشوند.
زبان اصلي حدود 70 درصد سايتهاي اينترنتي، انگليسي است، بيشتر موتورهاي جستوجو به زبان انگليسي اتكا دارند و اكثرهاستها (ميزبانهاي شبكه) نيز در آمريكا مستقر هستند. مكلوهان ميگويد: زبان خود يك رسانه است. صرفنظر از انگيزههاي سياسي، به همين دليل نيز ايالات متحده آمريكا در برابر هرگونه تغيير نقش و سهم مديريتي خود در انحصار فرهنگي و تكنولوژيك اينترنت مقاومت ميكند؟
عمودي بودن ماهيت ارتباطات، همچنان محور اختلافات باقي مانده است و افزايش كمي و كيفي ابزارهاي اطلاع رساني مشكل را رفع نكرده است. جريان اطلاعات ميان شمال و جنوب متوازن نيست. كشورهاي توسعه نيافته، دادههاي خبري خام را مثل مواد معدني به شمال ميفرستند و سپس مصرفكننده پكيجهاي اطلاعاتي توليد شده توسط آنها هستند.
اطلاعات، مهمترين مولفه قدرت در عصر ديجيتال و «انحصار ارتباطات» ابزار اصلي استعمار نو است. به همين دليل طي ساليان اخير يكجانبه گرايي تحكيم شده است.
سؤال اينجاست كه با انحصار شبكههاي عظيم انتقال پيام نظير ياهو، گوگل، فيس بوك، تويتر و... در آمريكا، انبوه اطلاعات جاري در اين شبكهها چگونه كنترل و در جهت منافع چه كسي استفاده ميشود؟ درخواست رسمي دولت آمريكا از شبكه تويتر براي تعويق بازسازي فني به بعد از انتخابات بهار 2009 ايران، مثالي در اين راستا است.
همچنين بررسي حوادث 11سپتامبر و محدوديتهاي ارتباطي پس از آن در سراسر جهان هم نشان ميدهد كه هنوز اين قدرت و امنيت است كه معيارهاي ارتباطي جديد را تعيين ميكند.
بازار پيام نابرابر است
بازار پيام آشفته و نابرابر است. ما اكنون نه با يك بازار آزاد، بلكه با يك بازار هدايت شده خبري مواجهيم. بر همين اساس پيشرفتهاي جهان سوم به خوبي منعكس نميشود، اسلام مساوي تروريسم و فعاليتهاي صلح آميز هستهاي ايران بهعنوان تهديدي براي امنيت جهاني بزرگنمايي ميشود.
نتيجه، بازار نامتعادل، حذف رقابت و افت كيفيت است. اكنون رسانههاي بزرگ جهان بهتدريج در برابر سونامي اطلاعات و نيز اهميت رقابت در انعكاس خبر و جذب مخاطب، خدمات رايگان ميدهند. بدين ترتيب بازار رقابت از بين رفته و مجددا منافع دولتها بر رسانهها مسلط ميشود و رسانهها نيز با چالشهاي عمده انساني، تكنيكي و ساختاري روبهرو ميشوند.
از سوي ديگر اعلام ورشكستگي رسانههاي بزرگ ادامه دارد كه ريدرز دايجست ( Readers Digest) آخرين آنها است. اكنون رسانههاي بزرگ به سختي در جستوجوي راهي جهت توقف انتشار رايگان و تثبيت فروش خبر هستند. خبرِ مفت، رسانه را به بنگاه سياسي تبديل ميكند و اين براي آزادي خطرناك است. رسانه فقط بايد متعلق به مخاطب باشد.
چالشهاي حقوقي ادامه دارد
اينترنت هنوز ضعفهاي عمده حقوقي دارد. ما از مجموعه قوانين جامع، بازدارنده و الزامآور درخصوص مبادلات اطلاعاتي محروم هستيم. طبعا اخلاق و آزادي قرباني اين وضعيت است چرا كه آنارشيسم در ارتباطات نميتواند محافظ آزادي اطلاعات باشد.
اينترنت بهعنوان زير ساخت اوليۀ عصر ديجيتال، هنوز با ضعفهاي بزرگ ساختاري مواجه است. مهمترين پروتكلهاي حفاظتي اينترنت (نظير Arpanet) بيش از 2 دهه يعني از 1986 كارآمدتر نشدهاند. اينترنت هنوز هم به سادگي تسليم هكرها ميشود. همچنين اساس بسياري از پروتكلهاي موجود اينترنتي صرفا بر صداقت مخاطب نهفته است.
احتمال تعدي به حريم عمومي و خصوصي در شبكههاي اجتماعي بسيار بالاست. امكان ساختن پروفايلها و ايجاد هويتهاي جعلي براي تاثيرگذاري بر مخاطب و يا ضربه زدن به ديگران وجود دارد. اكنون شكايتهاي متعدد از شبكههاي مجازي ساختارهاي حقوقي دولتها را به چالش كشانده است.
تكنولوژي در اختيار دولتها است و آنها بهتدريج براي زيرنظر گرفتن ارتباطات شهروندان، تعقيب آنان و نقض حقوقشان توانمندتر شدهاند. بنابراين آيا ميتوان پذيرفت كه فناوري ديجيتال مفهوم حريم خصوصي (Privacy) را به رسميت ميشناسد؟
وفور شبنامههاي ديجيتال و افشاگريهاي شخصي و خانوادگي با اهداف سودجويانه سرطان دنياي ارتباطي است و ضعف مكانيزمهاي حقوقي مشوق اين بزهكاري ديجيتال است.
براي حفظ مالكيت معنوي طي 3 دهه گذشته تلاشهاي بسياري شد تا مفهوم كپي رايت وارد قوانين كشورها شود، در حالي كه به تعبير ريچارد استالان (Richard Stalan-MIT-1985) به دوران كپي لفت بازگشته ايم! صاحبان آثار و دانشمندان از اينكه نتيجه تحقيقات و يا سخنانشان قبلا از اتمام يك كنفرانس علمي، توسط رقبا مصادره و ثبت شود، نگرانند. بهويژه اينكه موتورهاي جستوجوگر بلافاصله اين مالكيتهاي جعلي معنوي را ثبت و در حافظه پايدار ميكنند و مكانيزم كارآمدي نيز براي سنجش اصالت اثر و يا اصلاح خطا وجود ندارد.
دين و اخلاق در عصر ديجيتال
عصر ديجيتال فرصتهايي براي توسعه اخلاق ايجاد ميكند اما انديشۀ اخلاقي بر اين ديجيتال حاكم نيست. اساس هر انديشه اخلاقي، آزادي و در عين حال رعايت حقوق ديگران است. عصر ديجيتال فرصتهاي نامحدودي براي آزادي مهياكرده و لكن رعايت حقوق ديگران را به جاي الزام به انتخاب كاربران گذاشته است. بر خلاف رسانههاي سنتي، روزنامه نگاري ديجيتال نظامنامه و آموزش اخلاق حرفهاي ندارد.
دين، مهمترين عنصر تمدنساز است. با وجود فرصت بزرگ گفتوگوي تمدنها در عصر ارتباطات، با تاكيد رئيسجمهوري وقت آمريكا بر «جنگ صليبي» چالشهاي مذهبي ادامه يافت. جامعه مجازي تعلق مذهبي و بومي را كاهش ميدهد. در عين حال رواج دينهاي جعلي و خرافهها نيز امكانپذيرتر شده است.
تحولات اجتماعي و فرهنگي
ما نگرانيم كه به جاي جامعه اطلاعاتي، از عصر ديجيتال، جامعه مجازي تحويل بگيريم.نگرانيم كه جامعه مجازي، انسجام اجتماعي (Social Cohesion) را هدف بگيرد. از لحاظ نظري رسانههاي ديجيتال كاهش فاصله بين گروهها و ملتها را نتيجه ميدهند، اما در عمل شاهد يك شكاف اطلاعاتي (Information Gap) بين جوامع هستيم.
جامعه اطلاعاتي در ذات خود دوگانه (Duality) است. افزايش انسجام اجتماعي در اجتماعات مجازي (Virtual Community)، به معني افزايش انسجام اجتماعي در اجتماعات واقعي (Real Community) نيست. قويتر شدن رابطه انسان با ماشين از رابطه انسان با انسان نيز تهديدي براي انسجام اجتماعي است.
عصر ديجيتال ما را به بازانديشي در مورد نهادهاي اجتماعي وادار ميكند. نهادهاي آموزشي به سرعت به رسانههاي ديجيتال متكي ميشوند. ما نيازمند نهادهايي بسيار منعطف و هوشمند هستيم كه قادر به مقابله با موج عظيم تغييرات غيرقابل پيشبيني باشند.
تبديل حافظه انساني به حافظه ديجيتال هم چالش بزرگي است. آموزگارهاي ديجيتال كودكان را فقط به دو پاسخ بلي يا خير محدود ميكنند و راه حل سومي براي پرورش خلاقيت كودكان وجود ندارد. به همين ترتيب رسانههاي ديجيتال حس ما را از واقعيت زمان و مكان مختل ميكنند.
فرهنگ از اطلاعات مشترك ميان دو نفر آغاز ميشود و رسانه نيز فرهنگ ساز است. اكنون همگونسازي فرهنگي و جهانيسازي فرهنگها درستيزند. سرعت انتقال فرهنگهاي مهاجم، دفاع از فرهنگهاي بومي را محدود ميكند. ما نگران از بين رفتن خرده فرهنگهاي بومي هستيم و در عين حال، فرصت براي جهاني كردن آنها مهياست. ايجاد وابستگي و نيازهاي كاذب فرهنگي نيز ما را تهديد ميكند.
اينترنت بهطور همزمان ابزار تعامل و يا تهاجم فرهنگي، سياسي و... را فراهم آورده است. روشنبودن هويت طرفين گفتوگو، لازمه تعامل موفق است، در حالي كه در شبكههاي اينترنتي اينگونه نيست.
چالشهاي رسانهاي
براساس نظرسنجي اخير گالوپ و بيبي سي در 68 كشور جهان، اعتماد به روزنامهها در حال كاهش است و همچنين روزنامه نگاري به پايينترين جايگاه در حرفههاي قابل اعتماد مردم تنزل يافته است. وقتي مخاطب منبع اطلاعات را نميشناسد، چگونه ميتواند به آن اعتماد كند؟!
رسانههاي ديجيتال ساخت شايعه و سرعت و گستره انتشار آن را متحول كردهاند. در اين صورت مسئوليت اجتماعي رسانهها بيشتر از بيان واقعيات، پالايش اطلاعات از شايعات و دعوت مردم به داوري صحيح است.
در عصر ديجيتال از يك سو تيغ سانسور كند شد و از سوي ديگر سانسور شيوههاي جديد و مؤثرتري يافت. فرصت بزرگ ريشهكن كردن سانسور و شايعه، به خاطر شيوههاي جديد سانسور از بين رفت. تحريف اطلاعات و توزيع انبوه اطلاعات انحرافي (مانند جنگ كوزوو) از جمله اين شيوهها است.
انعكاس جهاني رويدادهايي چون حوادث بمبئي، سقوط هواپيما در رودخانه هودسون نيويورك و حوادثي نظير 11سپتامبر نشان ميدهد كه در جريان چنين رويدادهايي نقش رسانههاي اصلي بهتدريج به شهرونداني منتقل ميشود كه در همسايگي رويداد قرار دارند. همچنين شايد بتوان گفت رسانههاي جمعي (Mass Media) بهتدريج به انواعي متكثرتر و دمكراتيكتر تجزيه خواهند شد.
روزنامه نگاري عصر ديجيتال متكي بر منبع بازها (Open Source) است. روزنامه نگاري مشاركتي اگر چه اطلاعات اتاق خبر رسانهها را شفافتر ميكند، اما مخاطراتي هم دارد. وقتي اولويت دهي به اخبار براساس راي كاربران باشد، چه بسا حوادث مهمي چون مرگ دهها هزار انسان در نقاط مختلف جهان در رديفهاي پايينتري از اخبار سرگرمي و مد قرار گيرد.
آينده
چالش ميان تهديدها و فرصتها، مهمترين ويژگي عصر ديجيتال است. با پيوند خوردن فناوري ديجيتال به فناوريهاي نويني چون نانو بهنظر ميرسد عصري پيچيدهتر از عصر ديجيتال در انتظار بشريت است كه مشخصه اصلي آن قدرت تغيير توسط مخاطب خواهد بود. من اين عصر را عصر نانو ديجيتال مينامم؛ عصري كه در آن مخاطب علاوه بر دانستن، توانايي ايجاد تغيير در فرايندها را نيز خواهد يافت؛ عصري كه ما را با شبكهاي بسيار بزرگتر، در دسترستر و هوشمندتر از اينترنت روبهرو خواهد ساخت.