خبر اين است که به رنگ ارغوان از محاق درآمده است و روزنامه ها نوشته اند محمدرضا گلزار پس از ملاقات چند روز پيش اش با اسفنديار رحيم مشايي و محمود احمدي نژاد، به ديدار جواد شمقدري رفته و با اين وعده بيرون آمده که ممنوعيتش از حضور در سينما به پايان مي رسد. خبرهاي خوشي است و بعيد مي دانم هيچ کس با هيچ غرض و مرضي از شنيدن اين اخبار خوشحال نشده باشد. حالا بايد منتظر باشيم ببينيم فيلم توقيف شده ابراهيم حاتمي کيا کي بر پرده خواهد رفت و بازيگر پرفروش سينماي ايران براي اولين قرارداد مقابل دوربين کدام کارگردان خواهد ايستاد؛ يعني چرخ خواهد چرخيد و فيلمي که سال ها از انظار پنهان مانده اکران خواهد شد و بازيگر پرطرفدار هم. که شايد به زعم عده يي همين کافي باشد. اما چند سوال پيش پا افتاده هم هست که بعيد است کسي پاسخگويشان باشد و مي خواهم اينجا بپرسم. شايد کار عبثي به نظر برسد، ولي چرايش را در آخر مطلب خواهم گفت.

يک- فيلم حاتمي کيا و بازي محمدرضا گلزار دوباره مجوز گرفتند. بعد از مدت ها که هر دو ممنوع بودند. حالا که ماجرا تمام شده است هم هيچ کس نمي خواهد به ما بگويد فيلم آقا ابراهيم به کدام دلايل نبايد ديده مي شد و گلزار به کدام دلايل بايد از پرده سينما دور مي ماند. واقعاً نمي خواهيد به ما دليل اين محروميت ها را و مراجع محروم کننده را بگوييد؟ نمي خواهيد بگوييد با گذشت اين مدت چه اتفاقي افتاده است که حالا ما مجاز شد ه ايم اين دو را دوباره ببينيم؟ مي خواهم از کساني که باني توقيف فيلم به رنگ ارغوان بودند و از مراجعي که حکم به ممنوع التصوير شدن گلزار دادند بپرسم، حالا که حکم ها برگشته چه احساسي دارند. آيا از اين چند سال محروميتي که براي فيلم و بازيگر درست کردند خوشحالند؟ از اينکه حکم شان لغو شده ناراحت نيستند؟ اگر ناراحت اند چرا چيزي نمي گويند؟ آيا ما نبايد بدانيم چرا ستاره سينماي ايران بايد از حقوق اوليه اش که بازي در سينما است محروم باشد؟ حق آزادي کار را که شنيده ايد، آيا وقتي اين حق سلب مي شود کسي نبايد پاسخگو باشد؟

دو- اين ماجراي پاسخ ندادن را مي توانيد به همه ابعاد زندگي مان تعميم بدهيد. مثل آنچه براي فاطمه معتمدآريا و مجتبي ميرتهماسب و جعفر پناهي اتفاق مي افتد و ممکن است براي خيلي هاي ديگر هم در همه اين سال ها اتفاق افتاده باشد. حوادثي چنان تکراري، که به نظرمان معمولي مي رسد. اينکه از حقي محروم شوي، بدون اينکه دليلش را بداني و مرجع اش را بداني و هيچ چيز ديگري بداني. تصور اينکه جاي ديگر دنيا مشابه اين را بشود ديد، سخت است. منظورم از جاي ديگر دنيا البته سودان يا افغانستان نيست. ولي فکر کنيد يک روز بگويند آنجلينا جولي يا يک بازيگر سرشناس ديگر از کشورش ممنوع الخروج شده. يعني اين طوري که پاسپورتش را گرفته اند و گفته اند شما حق نداريد از کشور خارج شويد. بدون اينکه دليلش معلوم باشد و بدون اينکه بگويند اين حکم از طرف کي و کجا صادر شده. به نظر مضحک است و اصلاً نمي شود فکرش را کرد. چيزي که ما داريم با آن زندگي مي کنيم. مثال روزمره ترش که همه هم با آن سروکار دارند ارسال پارازيت روي فرکانس شبکه هاي ماهواره يي است. خيلي جالب است که با وجود اين همه شبهه در مورد تبعات و مضراتي که پارازيت ها مي تواند به همراه داشته باشد، هيچ کس مسووليت آنها را بر عهده نمي گيرد و سراغ وزارت مخابرات و هر جايي که مي روند ارسال آنها تکذيب مي شود. مجلسي ها و معترضان هم در نهايت از «نهادها»يي مي گويند که ظاهراً براي هيچ کس شناخته شده نيستند و نمي آيند بگويند چه مي کنند و چرا. آيا مردمي که بايد بيست و چهار ساعت در شبانه روز اين پارازيت ها را تحمل کنند حق ندارند بپرسند مسوول آن کيست؟ آيا دولت و مجلس و ديگران نبايد در دفاع از حق مردم، حداقل به دنبال شناسايي مراجع صادرکننده اين امواج باشند تا بدانيم چه کسي پشت اين امواج است.

سه- بايد ياد آوري کنم از ابتداي اين مطلب مطلقاً نگفته ام کسي مستحق مجازات نيست. شايد واقعاً فيلم به رنگ ارغوان فيلمي مضر به حال جامعه باشد و شايد آن بازيگر سينما و آن کارگردان چنان کرده باشند که ممنوع التصوير شدن و ممنوع الخروج شدن، کمترين عقوبت شان باشد. آن شبکه هاي ضاله ماهواره يي هم برباددهنده جان و مال مردم اگر نباشند، طبيعي است که مي توانند نظم و امنيت ما را تهديد کنند. اصلاً چه بسا اين پارازيت ها، مضر که نباشند هيچ، خيلي هم براي سلامت شهروندان مفيد باشند و حال همه مان را بهتر کنند. مي پرسم کس يا کساني که اين همه به فکر ما هستند چرا نبايد خود را معرفي کنند و دلايل شان را بگويند و مسووليت آنچه را مي کنند برعهده بگيرند. آيا اگر اين دلايل- که حتماً هم منطقي است- بيان شود، جاي اعتراضي مي ماند؟ آيا به جاي اعتراض، همه از مراجع و نهادهاي مسوول ممنون نخواهند شد و حمايت نخواهند کرد؟

چهار- مي خواستم بگويم عامل آن نگفتن ها و پاسخگو نبودن ها بيش و پيش از همه ما هستيم. اين رسانه ها هستند که يادشان مي رود سوال کنند و ديگران را از پاسخگويي باز مي دارند. مثل همين موارد اخير که فيلمي بخشيده شد و بازيگري بخشيده شد و داشت يادمان مي رفت که بپرسيم چرا ممنوع شده بودند و بعد بپرسيم حالا چرا بخشيده مي شوند. آن خودآگاهي نسبت به عبث بودن طرح اين سوالات و آن اصرار بر طرح شان که اول نوشتم هم براي همين است. اينکه بعضي بديهيات که وظيفه مان است را فراموش مي کنيم و انتظار داريم ديگران وظيفه شان را به درستي انجام دهند؛ پرسيدن را از ياد مي بريم و انتظار داريم همه پاسخگو باشند. همه ما که در روزنامه و راديو و تلويزيون صدايي داريم، ما که رسانه ايم. گفتن همه اين حرف ها و طرح سوالات براي اين بود که بگويم خوشحالي از بازگشت گلزار و به رنگ ارغوان کافي نيست وقتي نمي دانيم چرا رفتند و چرا برمي گردند. اگر قرار باشد نفهميم چه کسي براي سينماي ما و زندگي ما دارد تصميم مي گيرد و چرا. حتي اگر حق با معتمدآريا و پناهي نباشد. حتي اگر گلزار و حاتمي کيا مستحق بسيار بيش از اينها باشند.
منبع روزنامه اعتماد.