در مورد پسرها:

تجربه نشون داده که روي حرف پسرها نميشه حساب کرد!
تجربه نشون داده که پسرها عمدتا تنوع طلب هستند و خيلي سخت قانع ميشوند!
تجربه نشون داده که پسرها براي رسيدن به چيزي حاضرند دست به هرکاري بزنند!
تجربه نشون داده که پسرها در مورد دوستان همجنس خود هيچ تضميني در مورد رفاقت ندارند!
تجربه نشون داده که پسرها براي ايجاد امنيت براي gf خودشون حاضرند دست به خودکشي‌هاي مصلحتي بزنند! (در حالي که از من هم شنگولترند!)
تجربه نشون داده که پسرها براي عاشق شدن خيلي ساده هستند و راحت گول ميخورند!
تجربه نشون داده که پسرها 90% از دخترها کمتر در مورد چيزي تلاش ميکنند! و نتيجه‌ي بهتري هم ميگيرند! (بخصوص در مورد درس!)
تجربه نشون داده که پسرها اگه در واقعيت به چيزي نرسند شروع به رويا پردازي ميکنند! و در خيال به آن ميرسند!
تجربه نشون داده که پسرها عمدتا (نه همگي) در برخورد اول چهره‌ي ساختگي از خود نشون ميدهند!

ولي در مورد دخترها:

تجربه نشون داده که روي حرف دخترها تا وقتي که پاي پسر ديگري ميون نباشه خيلي ميشه حساب کرد (ولي متاسفانه هميشه پسر ديگري وجود داره!؟)
تجربه نشون داده که دخترها تنوع طلب‌تر از پسرها هستند! (اگه ليست بگيريم! يه پسر اگه خوش شانس باشه روزي 1 شماره ميتونه به يه دختر بده! ولي يه دختر در يک روز شايد 200 تا شماره از پسر بگيره!
تجربه نشون داده که دخترها براي رسيدن به چيزي دست به کار فيزيکي نميزنند! ولي هر کلک يا حقه‌اي که بتونند رو اجرا ميکنند!
تجربه نشون داده که دخترها فقط از روي مصالح خود با دوستان همجنس خود ارتباط دارند (شايد کمبود امکانات!)
تجربه نشون داده که دخترها براي فهميدن دوستي طرف مقابل صحنه سازي‌هاي مصلحتي ميکنند! (در مورد پسرهايي که باعث مزاحمت و رنجش حاج خانوم شده‌اند صحبت ميکنند!)
تجربه نشون داده که دخترها ديرتر به کسي اعتماد ميکنند و بيشتر گول ميزنند تا گول بخورند!
تجربه نشون داده که دخترها بيشتر بخاطر حسادت نسبت به کسي، در مورد کاري تلاش بيشتري ميکنند! (حتي در مورد غيبت کردن!)
تجربه نشون داده که دخترها بيشتر از پسرها از واقعيت فرار ميکنند!
تجربه نشون داده که دخترها در همون برخورد اول استراتژي خود رو در مورد ارتباط با يک پسر تعيين ميکنند! (برخورد يک دختر در بار اول فوق العاده انعطاف پذير است! در حالي که در دفعات بعدي برخورد يک دختر بر حسب شناختي است که از همون برخورد اول بدست آورده!؟ حتي اگر اين شناخت ناقص باشد!)

----------------------------------

پسرها
سن 14 سالگی : تازه تو این سن، هر رو از بر تشخیص میدن . اول بدبختی
سن 15 سالگی : یاد مي گيرن که تو خیابون به مردم نگاه کنن ... از قیافه خودشون بدشون مي یاد
سن 16 سالگی : تو این سن اصولا راه نمیرند، تکنو مي زنن ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ... با راکت تنيس هم گیتارمي زنن
سن 17 سالگی : يه کمی مثلا آدم ميشن ... فقط شعارهایشان و بلند بلند مي خونن ... یادش به خیر اون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن
سن 18 سالگی : هر کسی رو مي بینن تا پس فردا عاشقش ميشن ... آخ آخ ...آهنگ های داریوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه
سن 19 سالگی : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تیز ميشن ... ابی گوش ميدن
سن 20 سالگی : از همه شون رو دست مي خورن ...ستار گوش ميدن که نفهمند چي شده
سن 21 سالگی : زندگی رو چیزی غير از این بچه بازیها مي بینن ... مثلا عاقل مي شن
سن 22 سالگی : نه. مي فهمن که زندگی همش عشقه ... دنبال يه آدم حسابی مي گردن
سن 23 سالگی : يکي رو پیدا میکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض مي شه
سن 24 سالگی : نه... اون با يه نفر دیگه هم دوسته ...اصلا لیاقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگی : عشق سيخي چند؟ ... طرف باید باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نیست
سن 26 سالگی : این يکي دیگه همونیه که همه عمر مي خواستم ... افتخار ميدين غلا متون باشم ؟
سن 27 سالگی : آخيش
سن 28 سالگی : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاری تو نميومدم


و اما دخترها
سن 14 سالگی : تا پارسال هر کي بهشون مي گفت چطوری؟ میگفتند ... خوبم مرسی ... حالا میگن مرسی خوبم
سن 15 سالگی : هر کي بهشون بگه سلام ... میگن علیک سلام ... نقاشیهاش بهتر میشه » بتونه کاري و رنگ آميزي
سن 16 سالگی : يعني يه عاشق واقعيند ... فردا صبح هم مخوان خودکشی کنن ... شوخی هم ندارن
سن 17 سالگي : نشستن و اشک مي ریزن ... بهشون بي وفايي شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگي : دیگه اصلا عشق بي عشق ... تو خیابون جلو پاشون رو هم نگاه نمي کنن
سن 19 سالگي : از بي توجّهی يه نفر رنج مي برن ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگي : نه , نه ... اون منو نمي خواست آخرش منو يه کور و کچل مي گیره ... مي دونم
سن 21 سالگي : فقط سن 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگي : خوش تیپ باشه ، پولدار باشه ، تحصیل کرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چي نباشه
سن 23 سالگي : همه خواستگارها رو رد مي کنن
سن 24 سالگي : زیاد مهم نیست که چه ريختييه یا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، من رو به اون چیزی که نرسیدم برسونه
سن 25 سالگي : آآآآآه ه ، پس چرا دیگه هیچکی نمي یاد... هر کس میخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگي : يه نفر مي یاد ، همين خوبه ، بله
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پات مي شکست و خواستگاری من نميومدي