Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionدیگه داره بوی پاییز میاد .. Emptyدیگه داره بوی پاییز میاد ..

more_horiz
سلام سلااااااااام
من اول بگما " اینجا اصلا دنبال حرف تازه ای نباشید که من شرمندتون میشم بخدا..!!
من دیروز به یک موضوع مهم پی بردم .
همیشه برام سوال بود که چه جوری میشه مثلا یه دکتر جراحی زیبایی یه دفه اسم در میکننو معروف میشن " بعد یه دفه گم و گور میشن ؛ حالا یا کوچ میکننو میرن یه دیار دیگه یا کلا دیگه ازشون خبری نیست ؟! :105:
دیروز در کمال نا باوری دکتر بهم گفت به خاطر رینو پلاستی مجاری هوایی بینیت تنگ شدن " (حالا باز کاش ظاهر قضیه موفقیت آمیز بود!!! ما حرفی نداشتیم ) خلاصه هوا نمیتونه خوب از گوش ت عبور و مرور کنه و خلاصه کلوم اینکه اگه به گوشات نرسی قارچی میشی ! بعد من فکر کردم بهتره با توجه به شرایط مالی افتضاحی که الان گریبان گیرم شده بزنم تو کار برداشت قارچ ! میگن فروشش خوبه .
حالا میگن خدا همیشه جای شکرشو باقی میذاره ها " ما تو موسیقی یه مبحثی داریم به نام تربیت شنوایی ؛ اخوی گرام دیروز نطق میکرد ((فائزه برو خدا رو شکر کن تربیت بویایی ندارین ؛ وگرنه دیگه باید قید همه چیو میزدی !)) حالا خدایی پر بیرام نمیگه بنده ی خدا ..
خلاصه اینکه تو کمپانیمون یه گوش سالم داشتیم که اینم به رحمت خدا رفت !
دیگه اینکه خیلی هوا داره سرد میشه ها ! این یعنی داره پاییز میشه .
من عاشق پاییزم " زمستونم قشنگه ؛ ولی پاییز یه چیز دیگست .
این روزا عجیب بچگیام جلو چشممن !
نمیدونم چرا ! ولی سرمای این موقع منو یاد یه خونه تکونی میندازه .
من و داداش کوچیکم هنوز خیلی کوچولو بودیم که یه روز مامان همه ی اهالی رو جمع کردو گفت باید یه خونه تکونی درست و حسابی بکنیم . دیدین که بچه ها تا کوچیکن چقدر کار کردنو دوست دارن ( کاش وقتی بزرگ میشدنم دوست داشتن !) خلاصه من و داداشمم هی گفتیم به مام یه کاری بدین " یه جاییو تمییز کنیم . خلاصه ملتم واسه اینکه آروممون کنن گفتن شما برین حوضو خوب بشورین .
تو حوض دو تا ماهی قرمز بود " ماهیا رو گرفتیمو انداختیم تو یه لگنو شروع کردیم به شستن حوض . حوضو که شستیم " داداشم گفت : فائزه برو یه صابون بیار ( چون من کوچیکتر بودم " به من زور میگفت !!) خلاصه مام رفتیم یه صابون آوردیم ..
حالا حدس بزنین چی شد ؟ !!
داداشم صابونو انداخت تو لگن ماهیه و ماهی رو گرفت تو دستشو ؛ صابونو کشید رو شکم ماهی و خلاصه the end !! :[نیشخند]:
ملت وقتی اومدنو من و داداشمو در حال شستن ماهی بیچاره با صابون دیدین ؛ چشماشون گرد میشدو با مِنو من همدیگه رو صدا میزدن !
داداش بزرگم خیلی سعی کرد ماهیو با اب تمییز نجات بده ! ولی خب دیر رسیده بودو ماهیا مردن .. :embarassed:
و این اتفاق برا همیشه ثبت شد تو دفتر خاطرات خانوادگی ما ..

پاییز شدیدا انرژی منو که نتیجش جیغ جیغ کردنو خنده های وقت و بی وقتو بپر بپر کردناستو میاره پایین " ولی آرامش پاییز فوق العادست ..

بی پولیم بد دردیه هاا " هی به این خار شوهر گفتم یه فکری بکن , هی گفت : هیچ چی بهتر از جلو tv خوابیدنو پاهاتو رو میز tv گذاشتن نیست !!
کفگیرم بدجور خورده ته دیگ ؛ باید گیتارمو بفروشم ( همینم غنیمتیه )" خیلی استفاده ای نداره " ولی من خیلی باهاش خاطره دارم ؛ جدا از این دست دومو خیلی مفد میخرن .. .
یه موقایی فکر میکنم؛اون باباهاییم که خیلی کنسنم بد نیستنااا! اینجوری ادم وقتی ازشون یه پول قلمبه میگیره کیف میکنه :twisted:
تازه کلیم به خودش احسنتو و فتبارک الله میگه ؛ ولی این بابای من آدم که تو چشاش نگاه میکنه دلش نمیاد ازش پول قلمبه بگیره !! 😢

:D :D

descriptionدیگه داره بوی پاییز میاد .. EmptyRe: دیگه داره بوی پاییز میاد ..

more_horiz
این کفگیر ته دیگ خوردن رو خیلی خوب گفتید فائزه خانم
تا دلتون بخواد برام پیش اومده.
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply