انتقاد به معناي نشاندادن نقطه ضعف ها و عیب هاي پيدا و پنهان است . به هدف پاك كردن آلودگي وآفت خود خواهي . خود بيني . خودپسندي . و خودمحوري از دامن افراد . و در واقع ترمز است براي توقف در كژروي .

به منزله حرس كردن و حذف جوانه هاي زائد و مضر اخلاقي . و در حكم ويجين كردن علف هاي هرز جامعه است . كه استفاده آگاهانه و خردمندانه از انتقاد به شکوفایی شخصيت ها و سازمان‌ها منجر مي گردد .

ويرايش . پيرايش و پالايش جسم و جان است . كه اگر نباشد عیب ها بر هم انباشته شوند و فرد در باتلاق فساد و خودكامگي غرق گردد . به همين دليل انتقاد پذيري و تحمل انتقاد لازمه قبول هر مسئوليت است .

انتقاد مي تواند لايه هاي حفاظتي بله قربان گويان را بشكافد و پيام مردم را به قلب مسئولين رسوخ دهد . تا در صدد رفع مشكلات و درمان دردها برآيند . چرا كه تا وقتي درد شنيده نشود طبيعتن درمان هم صورت نخواهد گرفت .

ملت سالم و سرزنده به انتقاد نياز دارد و خيلي از مشكلات جامعه با همين واژه انتقاد حل مي شود .

انتقاد مي تواند . در لباس طنز . كاريكاتور . مطلب فكاهي . فيلم كمدي و شو تلويزيوني مطرح شود . و يا به صورت شعر و مقاله و سخنراني درآيد . اما در همه حال مرز ظريفي دارد . كه نبايد از دايره عرف ادب و نزاكت و متانت خارج گردد .

محور اساسی هر انتقاد توجه به نقش سازندگی آن است، كه اصطلاحا انتقاد سازنده گويند . سازنده به معناي بالا بردن سطح آگاهي . دانش و تغییر درنگرش و عملکرد فردی و سازمانی است در جهت مثبت .

نقد اشخاص قدرتمند و مافوق نبايد از موضع ضعف و ترس باشد بلكه مي بايد با صلابت و شجاعت صورت گيرد . تا تاثير گذار باشد .

فرق است بين انتقاد و عيب جوئي . كه انتقاد منصفانه است و عيب جوئي مغرضانه . انتقاد خالي از حب و بغض است . با حسن نيت و مشفقانه . رنگ و بوي صداقت و صميميت دارد . به هدف اصلاح و تکامل فکر و رفتار فرد مقابل .

انتقاد به هدف اصلاح امور است . ریشه در واقعیت دارد . از پایگاه منطق و پشتوانه حقیقت برخوردار است . و در جهت خير و صلاح انتقاد شونده .

لاكن عيب جوئي ناشي از حسادت و تنگ نظري است . برای تخطئه حريف . كه از سر خشم و عناد و دشمني صورت مي گيرد . در اين صورت نه تنها موثر نمي افتد بلكه مي تواند مخرب نيز باشد .

هدف انتقاد سركوفت زدن نيست . شناساندن عيب است به منظور برطرف كردن آن . اما اگر به هدف انگ زدن برچسب زدن و بد نام كردن باشد . مضر است . بخصوص در جامعه اي كه قدرت تشخيص مردمش كم باشد .

به همين دليل در جوامع مترقي و قانونمند حق دفاع و پاسخ گوئي براي فرد انتقاد شونده محفوظ است .

تشخيص مرز انتقاد از اتهام و عيب جوئي برعهده مردم و در نهايت به قضاوت دادگاه و مراجع ذيصلاح واگذار مي گردد .

حال اگر حاكميتي حق انتقاد را از شهروندان سلب كند . يا اصولا مطبوعات آزاد نباشند در نوشتن حقايق . و يا اين كه مسئولين جنبه قداست به خود بگيرند و از انتقاد مبرا باشند .

به بيان واضح تر بگويم وقتي استبداد بر جامعه حاكم باشد . در آنصورت تكليف چيست و چه مي توان كرد ؟