همانطور که همه خوانده ایم و میدانیم در انجیل آمده : در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود.

این کلمه تا موقعی که نزد خدا بود هیچ اشکالی پیش نیامده بود . اشکال از آنجا پیش آمد که این "کلمه" آمد پیش مردم و مختلف شد.

ازین به بعد دعواها شروع شد .همیشه یک عده ای پیدا شده اند که گفته اند این "کلمه" تنها نزد ماست و سعی میکنند که بقیه ی خلایق امی و بیسواد و عوام کالانعام را وادار کنند تا به آن کلمه معترف شوند و در پی همین امر مباحثه ای صورت گرفته که کمی از آن را بازگو میکنیم. در اول خواصی می آمدند و به باقی جماعت میگفتند :فلان فلان شده قل فلان (بگو فلان) .حالا یک آدم کله خری پیدا میشده و در حالیکه همه قل قل میکردند ایشان میگفته :نمی قلم .خوب پیداست که حضرات کمی عصبانی میشدند و میگفتند : حالا که تو نمیقلی ، ما تو را در وسط آب ( حالا پنداری کمکی هم گرم بوده ) میندازیم تا همراه با قل قل آب تو هم بقلی .اینجوری میشده که در طرفه العینی همه در حال

قلقل به آن قل جواب داده و به "کلمه" دست پیدا کرده اند و اونجوری شده که "وحدت کلمه" پیدا شده و پس ازآن وحدت اراده پیدا شده و پس تر از اونهم وحدت السیف ظهور یافته و هر خس و خاشاکی را که درسر راه "وحدت کلمه" بوده کنار میزده و یکهو همه با هم متحول میشدند و آنقدر سطح نشاط و لطافت در بین ملت بالا میرفته که انگار تو کون همه ی ملت عروسیه .

حالا شما چی میگی ؟ هـــا ؟ از عروسی بدت میاد ؟ بدت میاد همه با نشاط باشند ؟آره ؟

گفته بودم یه چیزیت میشه .