یادش بخیر دبیرستانی که بودم اتاق من و اجیم یکی بود ؛ خوراکمون آهنگای سیاوش بود ؛ خدا میدونه ما چقدر با هم گریه میکردیم ..
مخصوصا این آهنگشو تو شبای زمستون ؛ یا بارونو ؛ شبایی که بارون میومد ؛ پنجره ی اتاقو باز میکردیمو میرفتیم زیر پتو ؛ یه شب تا صبح نشستیم حرف زدیمو خندیدیمو ؛ آخرم با دلتنگی خوابیدیم ..
دیگه کم کم سرش شلوغ شد ؛ دیگه فقط تلفنی حرف میزدیم ؛ بعدم که اردواج کردو .. " منم دیگه دو سه سالی بود هیچ چی از سیاوش گوش نداده بودم ..
مرسی یاس سفید عزیز ؛ دلم گرفت ، ولی لذت بردم ؛ واقعا ..