متن پیش رو گفتاری از مرجع عالیقدر آیتالله وحید خراسانی در سالروز شهادت حضرت زهرا(س) است:
[You must be registered and logged in to see this image.]
امروز پیشامد شهادت صدیقهی کبری است. این مطلب آنچنان که باید و شاید مورد نظر واقع نشده. امروز مقصد ما این است که بگوییم نه تنها بر شیعیان؛ بلکه بر تمام مسلمانان جهان لازم است که در مصیبت صدیقهی کبری آنچنان که شایستهی مقام شخص اول عالم است، عزادار باشند.
لذا آنچه امروز میگویم، طرفم از اهل نظر؛ مثل فخر رازی و از اهل حدیث؛ مانند بخاری، مسلم، حاکم و ذهبی است؛ یعنی بر اساس کتاب و سنت، اقامهی عزای فاطمهی زهراء واجب است. چه حنفی مذهب، چه مالکی مذهب، چه شافعی مذهب و چه حنبلی مذهب. امروز بر میزان کتاب و عترت بحث نمیکنیم؛ بلکه فقط بر اساس میزان کتاب و سنت؛ آنهم سنتی که اگر در ظرف 1400 سال فحول علماء عامه سر از خاک بردارند، در مقابل برهان قاطع زمینگیرند.
چون اساس بر حکمت است:
ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.[1]
لبّ و لباب حکمت کتاب است و سنت.
اما از نظر کتاب، متن کتاب خدا این است:
وَمَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.[2]
چون طرف گفتهی ما اعیان اهل فکر و محققین فرق مختلف اسلام؛ مثل فخر رازی است، قهراً باید به فقه کتاب و فقه سنت دقت کرد.
«ما» اعم مفاهیمی است که از این مفهوم اعم پیدا نمیشود. مفهوم شیء، مفهوم «ما» از اعم و اشمل المفاهیم است. موضوع آیه این است که آنچه حد و مرز ندارد «آتاکم الرسول فخذوه ». پیغمبر داد بگیرید. این متن کلام رب الأرباب است. اخذ چیست؟ کلام خدا اقیانوسی است که عقول حکماء عالم در موج اولش غرق میشود تا برسد به عمق این بحر عمیق. اخذ ما آتاکم الرسول مرکب است از دو جهت.
گرفتن آنچه پیغمبر داده به 2 امر محقق میشود: اول به فهمیدن. که آنچه داده چیست؟ دوم به عمل کردن و به کار بستن. اگر این دو به هم ضمیمه شد، اخذ «ما أمر الرسول» تمام است و الا مسلمانان به مقصد نرسیدهاند. این قرآن. کبری این است. اما در صغری قیاس بدیهی الإنتاجی امروز باید تشکیل بشود که اگر فخر رازی سر از گور بردارد، جز تسلیم چارهای نباشد.
کبرای قیاس کلام خدا، صغری کلام خاتم الأنبیاء. آنچه که او داده این است و با کلمهی « انما » شروع میشود:
إنما فاطمة شجنة[3][3] منى یبسطنی ما یبسطها و یقبضنی ما یقبضها. [4]
این فراز، فرازی است که نمیشود در یک مجلس و 2 مجلس و 10 مجلس بشود، از شرح فقه حدیث و بیان لطائف کلام رسول فارغ شد.
باید دید «شجنه» چیست و چرا عقل کل و علم کل برای بیان مقصد این لفظ را استخدام کرده است؟
شجنه، عبارت از آن شاخهای که از درخت میروید؛ اما این شاخهی معمولی نیست؛ بلکه شاخهای که در تمام رگ و ریشهی این درخت ریشه دوانده، شاخهای است منتشر در تمام شجر. پیغمبر خودش را شجر قرار داده است. این هم سری دارد.
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ. تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا.[5]
آن شجرة طیبه که اصلش ثابت و فرعش در سماء است، رسیده به جایی که:
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى. فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى. [6]
آن شجرهای که «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»، ماینتفع ثمرات علمی و عرفان و اخلاق و احکامش اولین و آخرین راه بهرهمند میکند آن شجره خاتم الأنبیاء است.
حالا مهم این است که شاخهای که از این شجره رویده او فاطمهی زهرا سلام الله علیها است. معیاری که اول گفتیم، برای اقامهی شهادت حضرت زهرا کتاب است و سنت. این است که از این دایره خارج نمیشویم. آن هم سنتی که احدی نتواند دم بزند. کی این کلمه «انما فاطمة شجنة منی» را میگوید؟ گوینده این کلام کسی است که خدا دو جای قرآن 2 جمله در بارهاش فرموده و این دو جمله عقل اولین و آخرین را مبهوت میکند.
تمام این عالم تا کهکشانها تا ما وراء کهکشانها همه مخلوق است برای انسان کامل؛ چون منتهای کمال وجود عقل است و عقل کل و کل عقل میشود منتهی الآمال خلقت. به این حد که رسیده؟ آن کسی که در 2 امر به جایی میرسد که خدا او را به عظمت بپذیرد. دیگر کار تمام است. آن 2 مطلب چیست؟ یکی علم، یکی خلق.
اما علم:
وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا.[7]
این بیان خدا است در علم او.
اما خلق او:
وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ. [8]
فخر رازی[9] این قضیه را نقل میکند. شماها که اهل علم و دقت نظر هستید، وقتی حدیث را گفتم، ببینید از خود فخر رازی چنین حدیثی چه مطالبی را نشان میدهد و از چه حقایقی پرده بر میدارد. آن چه فخر نقل میکند که در زمان خلافت عمر یک نفر از فصحای یهود آمد نزد خلیفه. عالمی؛ آنهم در چنین ظرفی در محضر خلیفهای؛ آنهم در حضور مهاجر و انصار و ارکان امت اسلام.
گفت من آمدهام تا اخلاق پیغمبر را برای من وصف کنید.
آن چه عجیب است این است که مثل فخر رازی که همهی علمای عامه جمع بشوند او به یک حمله به باد میدهد، او نقل میکند. حالا خودش چه جور هضم میکند؟
تا گفت اخلاق آن حضرت را برای من وصف کن، گفت برو نزد بلال او از من اعلم است. یهودی آمد نزد بلال. گفت سؤال این است، خلیفه تو را اعلم شمرده است. تا شنید، گفت برو نزد فاطمهی زهراء سلام الله علیها.
یهودی دانشمند پخته آمد بعد از دو مرحله به محضر صدیقهی کبری، تا آنجا طرح کرد، فرمود برود نزد علی مرتضی. عالم یهودی آمد. دیگر معلوم شد این جا جایی است که ختم سخن است.
انا مدینة العلم وعلی بابها. [10]
گفت اخلاق پیغمبر را برای من وصف کن. امیر المومنین علیه السلام فرمود: آنچه در دنیا است برای من وصف کن. دنیا چیست؟
وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا. [11]
دنیا سعهاش این قدر است که تمام این کواکب با کهکشانها در آسمان این دنیا است. این است سعهی این دنیا. آنهم نه بعدش معلوم است و نه قبلش. از کی بوده؟ تا کی هست؟ چه اندازه است؟ فرمود دنیا را برای من وصف کن. یهودی گفت: لا استطیع بذلک. چه جور من میتوانم دنیا را استعیاب کنم؟ گفت: این دنیا با این سعهاش خدا در کتابش فرموده:
مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ. [12]
تو و همه از عهدهی احصائش عاجزید؛ اما در بارهی خلق او گفته:
وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ. [13]
این پیغمبر خاتم است. آن وقت مهم این است که کسی که سعهی اخلاقش از تمام عالم دنیا و ما فیها اوسع است، این کی است؟
بعد علمش، همانطوری که در خلق فرمود «عظیم» در علم هم فرمود عظیم.
[You must be registered and logged in to see this image.]
امروز پیشامد شهادت صدیقهی کبری است. این مطلب آنچنان که باید و شاید مورد نظر واقع نشده. امروز مقصد ما این است که بگوییم نه تنها بر شیعیان؛ بلکه بر تمام مسلمانان جهان لازم است که در مصیبت صدیقهی کبری آنچنان که شایستهی مقام شخص اول عالم است، عزادار باشند.
لذا آنچه امروز میگویم، طرفم از اهل نظر؛ مثل فخر رازی و از اهل حدیث؛ مانند بخاری، مسلم، حاکم و ذهبی است؛ یعنی بر اساس کتاب و سنت، اقامهی عزای فاطمهی زهراء واجب است. چه حنفی مذهب، چه مالکی مذهب، چه شافعی مذهب و چه حنبلی مذهب. امروز بر میزان کتاب و عترت بحث نمیکنیم؛ بلکه فقط بر اساس میزان کتاب و سنت؛ آنهم سنتی که اگر در ظرف 1400 سال فحول علماء عامه سر از خاک بردارند، در مقابل برهان قاطع زمینگیرند.
چون اساس بر حکمت است:
ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.[1]
لبّ و لباب حکمت کتاب است و سنت.
اما از نظر کتاب، متن کتاب خدا این است:
وَمَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.[2]
چون طرف گفتهی ما اعیان اهل فکر و محققین فرق مختلف اسلام؛ مثل فخر رازی است، قهراً باید به فقه کتاب و فقه سنت دقت کرد.
«ما» اعم مفاهیمی است که از این مفهوم اعم پیدا نمیشود. مفهوم شیء، مفهوم «ما» از اعم و اشمل المفاهیم است. موضوع آیه این است که آنچه حد و مرز ندارد «آتاکم الرسول فخذوه ». پیغمبر داد بگیرید. این متن کلام رب الأرباب است. اخذ چیست؟ کلام خدا اقیانوسی است که عقول حکماء عالم در موج اولش غرق میشود تا برسد به عمق این بحر عمیق. اخذ ما آتاکم الرسول مرکب است از دو جهت.
گرفتن آنچه پیغمبر داده به 2 امر محقق میشود: اول به فهمیدن. که آنچه داده چیست؟ دوم به عمل کردن و به کار بستن. اگر این دو به هم ضمیمه شد، اخذ «ما أمر الرسول» تمام است و الا مسلمانان به مقصد نرسیدهاند. این قرآن. کبری این است. اما در صغری قیاس بدیهی الإنتاجی امروز باید تشکیل بشود که اگر فخر رازی سر از گور بردارد، جز تسلیم چارهای نباشد.
کبرای قیاس کلام خدا، صغری کلام خاتم الأنبیاء. آنچه که او داده این است و با کلمهی « انما » شروع میشود:
إنما فاطمة شجنة[3][3] منى یبسطنی ما یبسطها و یقبضنی ما یقبضها. [4]
این فراز، فرازی است که نمیشود در یک مجلس و 2 مجلس و 10 مجلس بشود، از شرح فقه حدیث و بیان لطائف کلام رسول فارغ شد.
باید دید «شجنه» چیست و چرا عقل کل و علم کل برای بیان مقصد این لفظ را استخدام کرده است؟
شجنه، عبارت از آن شاخهای که از درخت میروید؛ اما این شاخهی معمولی نیست؛ بلکه شاخهای که در تمام رگ و ریشهی این درخت ریشه دوانده، شاخهای است منتشر در تمام شجر. پیغمبر خودش را شجر قرار داده است. این هم سری دارد.
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ. تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا.[5]
آن شجرة طیبه که اصلش ثابت و فرعش در سماء است، رسیده به جایی که:
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى. فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى. [6]
آن شجرهای که «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»، ماینتفع ثمرات علمی و عرفان و اخلاق و احکامش اولین و آخرین راه بهرهمند میکند آن شجره خاتم الأنبیاء است.
حالا مهم این است که شاخهای که از این شجره رویده او فاطمهی زهرا سلام الله علیها است. معیاری که اول گفتیم، برای اقامهی شهادت حضرت زهرا کتاب است و سنت. این است که از این دایره خارج نمیشویم. آن هم سنتی که احدی نتواند دم بزند. کی این کلمه «انما فاطمة شجنة منی» را میگوید؟ گوینده این کلام کسی است که خدا دو جای قرآن 2 جمله در بارهاش فرموده و این دو جمله عقل اولین و آخرین را مبهوت میکند.
تمام این عالم تا کهکشانها تا ما وراء کهکشانها همه مخلوق است برای انسان کامل؛ چون منتهای کمال وجود عقل است و عقل کل و کل عقل میشود منتهی الآمال خلقت. به این حد که رسیده؟ آن کسی که در 2 امر به جایی میرسد که خدا او را به عظمت بپذیرد. دیگر کار تمام است. آن 2 مطلب چیست؟ یکی علم، یکی خلق.
اما علم:
وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا.[7]
این بیان خدا است در علم او.
اما خلق او:
وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ. [8]
فخر رازی[9] این قضیه را نقل میکند. شماها که اهل علم و دقت نظر هستید، وقتی حدیث را گفتم، ببینید از خود فخر رازی چنین حدیثی چه مطالبی را نشان میدهد و از چه حقایقی پرده بر میدارد. آن چه فخر نقل میکند که در زمان خلافت عمر یک نفر از فصحای یهود آمد نزد خلیفه. عالمی؛ آنهم در چنین ظرفی در محضر خلیفهای؛ آنهم در حضور مهاجر و انصار و ارکان امت اسلام.
گفت من آمدهام تا اخلاق پیغمبر را برای من وصف کنید.
آن چه عجیب است این است که مثل فخر رازی که همهی علمای عامه جمع بشوند او به یک حمله به باد میدهد، او نقل میکند. حالا خودش چه جور هضم میکند؟
تا گفت اخلاق آن حضرت را برای من وصف کن، گفت برو نزد بلال او از من اعلم است. یهودی آمد نزد بلال. گفت سؤال این است، خلیفه تو را اعلم شمرده است. تا شنید، گفت برو نزد فاطمهی زهراء سلام الله علیها.
یهودی دانشمند پخته آمد بعد از دو مرحله به محضر صدیقهی کبری، تا آنجا طرح کرد، فرمود برود نزد علی مرتضی. عالم یهودی آمد. دیگر معلوم شد این جا جایی است که ختم سخن است.
انا مدینة العلم وعلی بابها. [10]
گفت اخلاق پیغمبر را برای من وصف کن. امیر المومنین علیه السلام فرمود: آنچه در دنیا است برای من وصف کن. دنیا چیست؟
وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا. [11]
دنیا سعهاش این قدر است که تمام این کواکب با کهکشانها در آسمان این دنیا است. این است سعهی این دنیا. آنهم نه بعدش معلوم است و نه قبلش. از کی بوده؟ تا کی هست؟ چه اندازه است؟ فرمود دنیا را برای من وصف کن. یهودی گفت: لا استطیع بذلک. چه جور من میتوانم دنیا را استعیاب کنم؟ گفت: این دنیا با این سعهاش خدا در کتابش فرموده:
مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ. [12]
تو و همه از عهدهی احصائش عاجزید؛ اما در بارهی خلق او گفته:
وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ. [13]
این پیغمبر خاتم است. آن وقت مهم این است که کسی که سعهی اخلاقش از تمام عالم دنیا و ما فیها اوسع است، این کی است؟
بعد علمش، همانطوری که در خلق فرمود «عظیم» در علم هم فرمود عظیم.