به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به جویبار كه در من جاری بود

به ابرها كه فكرهای طویلم بودند

به رشد دردناك سپیدارهای باغ كه با من

از فصل های خشك گذر می كردند

با بوته ها كه چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار

می آیم می آیم می آیم

و آستانه پر از عشق می شود

و من در آستانه به آنها كه دوست می دارند

و دختری كه هنوز آنجا

در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد