دراین شب آرام مهتابی
که نمی آید به چشم من خوابی
خیره بر ستاره های آسمانی آبی
چشم به راهم که چشم بگشایی . . .
دل من تنگ آن شبای شیدایی
دل من خسته از حضور تنهایی
دگر این دل ندارد تحمل سرمایی کاش می شد که ز راه دل من باز آیی
چشم بگشا ای عروس دریایی
این منم در عبور از تنهایی
در پی یک تصویر رویایی
که در آن دوباره باز می آیی
***
آه! ای خدای نورانی
این رهم کی رسد به پایانی
ای تو تنها چراغ تنهایی
راز دل را فقط تو می دانی
راز دل را فقط تو می دانی ......... م-رضا