چه زود میپوسیم وباورمان نمیکنند..
و میشکنیم آسان به زخمه ی تبری..
و این است بهانه ی نبودنمان..
درحسرتی و تاملی و شکوه نگاهی..
بهت زده می ایستیم و محو میشویم..
وعبوری تند از جلو چشمانی نگران..
سرد و زمستانی و گم شده در نشاط و اندوه..
سبزو زرد..
پاییز و زمستان..
و من و هرچه که نیست ونبود..
اینجا همه خوبند! جز من .
و....
و
و
هرچه که باید باشد و نیست........
و میشکنیم آسان به زخمه ی تبری..
و این است بهانه ی نبودنمان..
درحسرتی و تاملی و شکوه نگاهی..
بهت زده می ایستیم و محو میشویم..
وعبوری تند از جلو چشمانی نگران..
سرد و زمستانی و گم شده در نشاط و اندوه..
سبزو زرد..
پاییز و زمستان..
و من و هرچه که نیست ونبود..
اینجا همه خوبند! جز من .
و....
و
و
هرچه که باید باشد و نیست........