Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionشعر و جملات زيبا Emptyشعر و جملات زيبا

more_horiz
منو ببخش که ندیده میگرفتم التماس اون نگاه نگرون رو
منو ببخش که گرفتم به جای دست عاشق تو دست عشق دیگرون رو

لایق عشق بزرگ تو نبودم ، خورشید بانو
قاقل از معجزه تو شد وجودم اسیر جادو

منو ببخش که درخشیدی و من چشمامو بستم
منو بخشیدی و من چشمامو بستم

تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم
که نیاوردی به روم هر جا دلت رو میشکستم

منو ببخش ، منو ببخش .....

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
منو ببخش تنهام نزار ، برای آخرین بار
تنهام نزار ، بی من نرو ، نگو خدانگهدار

برام بمون ، بهونه باش برای دل سپردن
نزار که آرزوم بشه یه روزی بی تو مردن

منو ببخش نرو تنها ؛ که من بی تو میمیرم

منو ببخش ، دست تو رو خالی اگه گذاشتم
من که گذشتم از همه ، نگو دوستت نداشتم

بگذر از اون همه غم و دردی که دیدی
فقط نگو از عشق من رفتی و دل بریدی

منو ببخش نرو تنها ؛ که من بی تو میمیرم :( 😢

اينو خودم دادم به نيلوفر آخه خيلي بهش بد كردم

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
خود را به که بسپارم

وقتی که دلم تنگ است

پیدا نکنم همدل

دلها همه از سنگ است

گویا که در این وادی

از عشق نشانی نیست

گر هست یکی عاشق

آلوده به صد رنگ است

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
نيلو جون ممنون به خاطر پست زيبات :D

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
درسهایی از زندگی
بنام آنکه ناقوس قلبش آهنگ عشق می زند

خاطرات ترک خورده ی سالهای رنج و درد را به خاطر می آوری ای مغرور پا برجا تلخی نافرجام زهر هجررا در کالبد کوچک ذهنت هنوزهم بایگانی کرده ای ؟ سردی فاصله بین دستهای من وتو را کدامین قصیده باید بسراید ؟ کدامین واژه باید فرصت از دست رفته سبز وجودمان را ترجمه کند ؟ کدامین باد باید پریشانی دلهایمان را تسکین ببخشد ؟ کدامین موج باید اشک چشمهایمان را به آبی ترین اقیانوس جهان بسپارد ؟ پر واژه بی انتها دستهایت کدامین مرزها را در نوردیده اند که مرز قلبم انتهایی ندارد ! کدامین آلاله عشق را در سرزمین قلبت کاشته ای که شقایق وحشی دلم آرام نمی گیرد ؟ بگو با ابهت مغرور کدامین مه نگاهت را گرفته است که حجم سبز حضورم را ندیده می گیری ؟ بگو ایستاده ام بر صخره های جدایی و نگاهم خیس ازبارانی است که نه تنها چشمانم بلکه تمام وجودم را می شوید . قلبم را میان دستهایم گرفته ام و آنرا با تمام وجود تقدیم به آسمان می کنم ! نگاه خسته ام را به آهوی دشت می سپارم و خستگی تنم را به جاده ی بی انتهای زمان در گذر از جاده ی بی انتهای تقدیر هر گاه لحظه ای قلبت فرمان ایستادن را مادر کرد به جاده غروب نگاه کن ! ببین مسافری خمیده قامت در حال عبور به سوی مرز ناپیدایی است سکوت نکن که فریاد هم شوق رفتن و گم شدن را نمی تواند در وجودم مهار کند . نگاهت حتی اگر گرم باشد باز هم سردی فاصله هایمان را نمی تواند از یادم ببرد وسعت حضور پاییزی تو حجم سبزم را به سخره می گیرد . دلم می خواهد مثل کابوس های فراموش شده کودکیم یادت را به دست باد بسپارم . می خواهم از یاد ذهن و دلم برای همیشه بروی !
دلم می خواهد ناقوس قلبم فقط یک آهنگ بنوازد.
آنهم بدرود

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
اعترافهاي عاشقانه
دانه هاي درشت برف آرام و بي صدا روي زمين مي نشيند. صداي گهگاه برخورد قطرات ناشي از آب شدن برف با لبه بيروني قاب پنجره است كه سكوت را مي شكند و من را به خود مي آورد
هفت روز گذشت و گويي فضاي سياه حاكم بر اتاق كوچك من مقاوم تر از هجوم سپيدي بيرون است
هفت روز گذشت و نامه بدون نام و نشان روي ميز كه مي دانم متعلق به كيست، يك ماه است كه دست نخورده خاك مي خورد. . دقيقا سي و سه روز
هفت روز است كه اتاق را ترك نكرده ام. در اين روزهاي تنهايي كه مي دانم خواهند ماند و تمام جانم را خواهند گرفت، تاب سپيدي را ندارم. تاب روشنايي و نور و طلوع را ندارم
تاب ديدن شادي بچه هاي دبستاني در روزهاي تعطيلي مدارس بخاطر بارش برف را ندارم
تاب شادي فروش يك هفته اي آخرين كتابي كه يك سال تمام وقتم را گرفت تا بتوانم عقده هاي فروخورده ام را با عنوان «اعترافات عاشقانه» به نوعي خالي كنم و آنرا به او كه باورم نكرد تقديم كنم را ندارم
نامه بي نام و نشان روي ميز راحتم نمي گذارد. مي دانم كه طاقت نخواهم آورد. سي و سه روز لجبازي بس است
برف همچنان آرام و بي سر و صدا مي بارد
به سراغ نامه مي روم. مثل هميشه توي پاكت و اينبار لاي گزارش كذايي پروژه پايان ترم. اسم او در كنار اسمم روي جلد پروژه آرامم مي كند
پاكت را باز مي كنم. تر و تميز مثل هميشه روي يك طرف كاغد كلاسور خوش خط و خوانا و باز مثل هميشه بدون شماره صفحه
ده صفحه كلاسور جلوي رويم است. همه چيز عادي است اما
صفحه اي كه روي همه صفحات قرار دارد برخلاف هميشه با « به نام خالق عشق» آغاز شده است
نمي دانم ولي اولين بار است كه دوست دارم نوشته اي از او را تا انتها بخوانم. آن هم نه يكبار بلكه صدهزار بار. تا شايد بتوانم براي هميشه همه چيز و همه كس را فراموش كنم
پشت ميز كوچكم مي نشينم. روي ميز را مرتب مي كنم. همه چيز بايد آراسته باشد. براي خواندن و شنيدن آماده ام. او با آخرين نوشته اش رفت
به نام خالق عشق
سلام به شكيبايي و صبر
مي دانم كه برف عمرش كوتاه است و سپيدي اش جاودان
مي دانم كه با رفتن پاييز سپيدي مي آيد، ترنم دلپذير عشق مي آيد، قدم زدنهاي عاشقانه روي زمين برفي در تنهايي غريبانه سكون مي آيد، اما اين را هم مي دانم كه بهار نخواهد آمد. تا، روز آخر زمستان را نبينيم بهار را ايمان نخواهم آورد و مطمئن باش تا روز آخر زمستان فرسنگها فاصله است
مي خواهم اعتراف كنم. اعترافهاي عاشقانه ام را اعتراف كنم
حال كه ديگر نخواهمت ديد و چشمم به چشمهاي هميشه منتظرت نخواهد افتاد، توان نوشتن اعترافهاي فروخروده ام را مي يابم
به ترم آخر نرسيده رفتني شدم
يا دانشكده مرا تاب نياورد، يا من دنيا را، يا دنيا نوشته هايم را، يا نوشته هايم انتظار تو را، صبر و استقامت شش ساله تو را
با اينكه مي توانستي زودتر از اينها از اين خراب شده لعنتي بري و همه چيز را پشت سرت به خاك بسپاري، ماندي
شايد نذر و نيازها و دعاهاي من بود كه مستجاب شد تا تو يك ترم ديگر بماني و صد و خورده اي از پول فروش كتابت رو دو دستي تقديم مسئول ثبت نام بكني. و بگذار اعتراف كنم وقتي كارنامه ات رو ديدم و وقتي اونو جلوي روي من پاره كردي و با خشم و بدون خداحافظي رفتي، از خوشحالي رفتم يه كلاس خالي پيدا كردم و هزار بار روي تخته سياه نوشتم: خدايا دوستت دارم
سرزنشهاي من بخاطر افتادن واحدهايت همه اش به خاطر لجبازي بود
اما، تو جدي گرفتي
حتي آن يك هفته اي كه نمي خواستم چهره زيبايت را ببينم همه اش از خوشحالي بود. نمي خواستم ببينمت چون هيچ دلم نمي خواست كه مجبور بشم فيلم بازي كنم و علي رغم ميل باطني ام با تو رفتار كنم
نمي دانم چطور اين ترم هم گذشت و باز، تو6 واحد رو گذاشتي براي ترم دوازدهم و ماندي. ماندي تا اسمم در كنار نام زيبايت در پروژه پايان ترم هر دويمان حك شده و زركوب به يادگار بماند
وقتي هنگام ارائه پروژه در كمال خودخواهي هشتاد درصد پروژه را تحقيقات گسترده و وتلاش شبانه روزي خودم به تنهايي عنوان كردم مي خواستم براي بار آخر چهره عصباني ات را ببينم
مي خواستم براي بار آخر، دل سير خشم و نفرت را در چهره منحصر بفردت ببينم تا بتوانم فراموشت كنم... كه تو فراموشم كردي. و اينبار با جديت تمام رفتي كه رفتي
اگر نگاهت نمي كردم و يا خودم را مي زدم به اون راه كه انگار نديدمت منتظر بودم بيايي... بيايي تا
و تو ديگر نيامدي
روز امتحان آخر از اول صبح منتظرت بودم .... منتظر بودم سوالي را كه مدتها پيش از من پرسيدي و گفتم نمي دانم بگويم كه مي دانم و خوب هم مي دانم
و تو نيامدي و من سر جلسه امتحان نرفتم تا شايد تو بيايي و تو نيامدي و اولين صفر كارنامه چهارساله دوران دانشجويي ام بخاطر تو بود. فقط به خاطر تو.... و تنها صفري است كه عاشقانه دوستش دارم
آن صفر توي كارنامه را به خاطر تو دوست دارم
ديگر نمي توانم بنويسم
آخرين نوشته ام هم درباره تو بود. تويي كه طنين صدايت ونوازش دستهايت، سنگيني خاك را كنار خواهد زد و آرامش را برايم به ارمعان آورد
تحمل اين زندگي رو ندارم. از خودم بدم مي آد
بس است
شايد خاطرات بيادماندني گذشته آرامم كند
تنهايم نگذار

و آن آتش سوزي وحشتناك بود كه او را برد و او ناباورانه رفتنش را خود رقم زد و ناله و شيون بود كه سكوت را شكست
او ديگر نيست كه ببيند اعترافات عاشقانه ام با نام زيباي او آغاز شده است
او ديگر نيست كه بداند من هيچ گاه دانشگاه را تمام نخواهم كرد
او نيست كه وقتي مرا از دور مي بيند وانمود كند كه مرا نديده
و
او هيچگاه بهار را ايمان نياورد

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
جلسه محاكمه عشق بود
و قاضي عقل ،
و عشق محكوم به تبعيد به دورترين نقطه مغز شده بود
يعني فراموشي ،
قلب تقاضاي عفو عشق را داشت
ولي همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع كرد به طرفداري از عشق
آهاي چشم مگر تو نبودي كه هر روز آرزوي ديدن اونو داشتي
اي گوش مگر تو نبودي كه در آرزوي شنيدن صدايش بودي
و شما پاها كه هميشه آماده رفتن به سويش بوديد
حالا چرا اينچنين با او مخالفيد؟
همه اعضا روي برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند
تنها عقل و قلب در جلسه مادند
عقل گفت :ديدي قلب همه از عشق بيزارند !
ولي من متحيرم كه با وجودي كه عشق بيشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمايت ميكني !؟
قلب ناليد:كه من بدون وجود عشق ديگر نخواهم بود
و تنها تكه گوشتي هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند
و فقط با عشق ميتوانم يك قلب واقعي باشم .
پس من هميشه از او حمايت خواهم كرد حتي اگر نابود شوم...

دل نوشت:
خوب رويان جهان رحم ندارد دلشان
بايد ازجان گذرد هركه شود عاشقشان
روز اول كه سرشتند زگل پيكرشان
سنگي اندر گلشان بود همان شد دلشان

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
جدايي رو دوست داشتم وقتي رفتي و تنهام گذاشتي دلتنگي رو دوست داشتم وقتي بهت فكر ميكردم گريه كردن رو دوست داشتم وقتي فراموشم كردي وقتي مرگ رو با تمام وجودم حس كردم وقتي حس كردي بي تفاوتي تو رو دوست داشتم زمين خوردنم رو دوست داشتم وقتي تو يادم مي افتادي بي تو بودن رو دوست داشتم مثل طعم نون گرم مثل آب منتظر صدات بودم زير نور آفتاب داغ تابستان مثل بارون غروب دوست داشتنت رو مثل تاريكي روزگارم دوست داشتم من تو رو دوست نداشتم




راز دل
می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات ، احساس دستها را بیان کرد؟
مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد ؟
می پرسی تو را دوست دارم ؟ مگر واقعا" پاسخ این سوال را نمی دانی ؟
مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی گوید ؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید ، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد ، راز پنهان مرا به تو نمی گوید ؟
عزیز من ! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟
همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند ، بجز زبانم که خاموش است
قطعه ای از "راز دل " آلفیری




غريبه
صداي پايت را در كوچه پس كوچه هاي باريك دلم مي شنوم گويي صداي پاي فرشتگان است
غريبه, مي داني تو همچون فرشته اي هستي كه من تو را در لابه لاي آرزوهاي بي حاصلم, پر بار مي بينم
عطري به مشامم مي رسد. اين عطر توست. عطري كه هميشه تو را به من نزديكتر مي كند
عطر تو عطري است كه هميشه عشق و مهرباني مي آورد
غريبه تو كيستي كه اينگونه مهربانيت را نثار كسي مي كني كه حتي نامت را هم نمي داند
تو مهربان و خوبي,آنقدر كه كبوتران قلب پر مهرت را در آسمان سوت و كور قلبم پرواز دادي
آخر اي الهه تمام خوبي ها با من بگو, بگو كه از قبيله بهاري هستي
كه اينگونه مهرباني را بدون كم وكاست آموخته اي




شاید یه کسی شبا برای اینکه خواب تورو ببینه به خدا التماس می کنه !! شاید یه کسی به محض دیدن تو دستاش یخ می کنه و تپش قلبش مرتب بیشتر می شه !!! مطمین باش یه کسی شبا به خاطر تو ؛ تو دریایی از اشک می خوابه !!!! ولی تو اونو نمی بینی .... بگرد پیداش کن

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
يادت باشه : كسي رو براي دوستي انتخاب كني كه دلش اونقدر بزرگ باشه كه براي جا شدن توش ، مجبور نشي خودتو كوچيك كني




ناداني در نداستن نيست . در مطلق كردن دانسته هاست



آب دريايي كه نشد قطره اي از وجود تو
دُ رّ خوشابي كه نشد طرّه اي از وجود تو
خواسته اي از وجود تو جان حقيرشد ولي
تمام هستي كه نشد ذرّه اي ازوجود تو




عاشق کسی بشو که دلش اونقدر بزرگ باشه که واسه ی جا شدن توی دلش لازم نباشه خودتو کوچیک کنی.....!!




ديگري را دوست مي داشت. بارها گفتم : دوست داري مرا ؟ گفت: آري ! تا آن موقع خاموش بودم


ولي آخر از پاي شکيب افتادم و گفتم:راستش را بگو تو را خواهم بخشيد ! آيا دل به ديگري بسته اي گفت : نه ! فرياد زدم بگو راستش را هر چه هست ! تو را خواهم بخشيد! از گناهت هر چه سنگين باشد خواهم گذشت عاقبت با اميد و آرزوي فراوان پيش آمد و گفت : مرا ببخش ديگري را دوست دارم ! گفتم مدتها تو به من دروغ گفتي اين بار من به تو دروغ گفتم (( هرگز تو را نخواهم بخشيد





خنده خدا :

بر روي ما نگاه خدا خنده ميزند .............هر چند که ره به ساحل لطفش نبرده ايم...
زيرا که چون زاهدان سيه کار خرقه پوش ....پنهان ز ديدگان خدا مي نخورده ايم ..
.
پيشاني ار ز داغ گناهي سيه شود ....بهتر ز داغ مهر نماز از سر ريا ...
نام خدا نبردن از آن به که زير لب .......بهر فريب خلق بگويي خدا خدا ...
.
ما را چه غم که شيخ شبي در ميان جمع .... بر رويمان ببست به شادي در بهشت ...
او که به لطف و صفاي خويش....او ميگشايد .... گويي که خاک طينت ما را ز غم سرشت ...
.
طوفان طعنه خنده ما را ز لب نشست ..... کوهيم و در ميانه دريا نشسته ايم.....
چون سينه جاي گوهر يکتاي راستيست ... زين رو به موج حادثه تنها نشسته ايم ...
.
آن آتشي که در دل ما شعله مي کشد ..... گر در ميان دامن شيخ اوفتاده بود ....
ديگر به ما که سوخته ايم از شرار عشق ...نام گنا هکاره ي رسوا نداده بود ...
.
بگذار تا به طعنه بگوييند مردمان .... در گوش هم حکايت عشق مدام ما ....
.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
... ثبت است در جریده عالم دوام ما
... ... فروغ ... ...

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
بار ديگر دلم مي خواهد مثل همان پرنده كوچك خودم را به آغوش آسمان پرتاب كنم بي خيال و فارغ از اينكه آيا كسي هست كه مواظب باشد من نيفتم ! ...پرواز موج دار پرنده چقدر بي خيال است و بي غم انگار او هم مي داند كه بهار چقدر آدمها را مست و بي هوش مي كند ... راستي چقدر آزادي خوب است ... حس دوست نداشتن و داشتن همه و هيچ كس .... رها ... فارغ .... آزاد از بند انتظار كسي ... پرنده عزيزم هيچ غصه نخور كه همه از اينجا سفر كرده اند ... سفر قانون زندگي است و مهاجرت تنها راه گريز از خودباختگيست



دور زمانيست که خود را از ياد برده ايم . عادت کرده ايم خود را پشت نقاب خود خواهي مان پنهان کنيم. آري آنقدر از خود دور شديم که به ياد نداريم روزي توان پريدن داشته ايم . در روزمره گي چنان غرق شده ايم که به ياد نداريم سکوت را.....يا آنقدر در خود فرو رفته ايم که صداي ترنم باران را به روي گل سرخ نشنيده ايم....چه
روزها که مانديم و رفتن را ز خاطر برديم. حتي ز ياد برديم کوچيدن از خودمان را. دل تنگي مان را فرياد مي زنيم . اما !.. گويي همه کر شده اند گويي در دنيايي دگر هستيم ............... نمي دانم از پس فردا هست فردايي !...... شايد !!!.......نمي دانم !...
و گاه از خود مي پرسم....
چه غمگين است روزي که بيدار شوم .....آن روز حتي خورشيد هم يخ باورم را آب نمي کن



باورم كم كرده اند اي بهترينم اما تو باور كن مرا زورقي در موج دريا باشو ناگه يارو ياور كن مرا سر بلند كن ماه من شو غرق حيرت كن مرا عاشقم من پيش چشم مردم غرق حيرت كن مرا دو چشم عاشقت درديست كه بر جان من افتاده بنازم اين قلندر كه هنوز از پاي نيافتاده اگر عاشق كشي رسم مرام خوب رويان است بكش مرا بكش مرا كه دائم عيد قربان است پريشان خاطران اواره در صحراي گيسويت هزاران شب خراب افتاده در كنج سر مويت من از سمت سپاه عشق بازان امدم سويت كه دنديسم خجالت مي كشد ماه از گل رويت



دوباره مجنون ،‌دوباره بيقرار ، مثل گردباد وحشي بيابانگرد چرخ مي زنم و به گرد و خاك ، پيراهن خود را مي سايم و مي روم و مي آيم ... ميان مروه و صفاي اين بيابان بي انتها هروله مي كنم و « عشق » تنها تنديس يك شعار كودكانه است كه از ذهن جستجوگر من آويزان شده است !

كاش دنيا رنگش مثل قلب من سفيد بود يا كه سبز ! من همان مسافر اعتدال ربيعي ترديد و هجوم هستم ... و امروز فاتح از نبرد خويشتن با خويشتن به سوي تو دست دارز كرده ام .... ببين مرا ! به خاطر ديدنت تمام لحظه هاي سوختن درآتش خشم و بيداد تو را به جان خريده ام ! عشق در خانه چشمان من مثل يك اشك حلقه زده است و من پيوسته مي پرسم : « خانه دوست كجاست ؟ ... »





چه آماده باشي چه نباشي روزي همه چيزبه پايان ميرسد.
ذيگر خورشيدي طلوع نخواهد کرد و روزها ساعات و دقايقي وجود نخواهد داشت.
همه چيزهايي را که جمع کرده اي خواه ارزشمند باشد يا فراموش شده به ديگري منتقل خواهد شد.
ثروت شهرت و پيروزي موقتي تو محو خواهد گرديد.آنچه تصاحب کرده اي ديگر اهميت نخواهد داشت.
کينه ها خشم ها شکستها حسادتهاي تو سرانجام ناپديد خواهد شد.
اميدها روياها ونقشه ها و فهرست برنامه هايت جملگي تمام خواهد شد.پيروزيها و شکستهايي که روزگاري بسيار مهم به نظر ميرسيدند رنگ خواهند باخت و بتدريج محو خواهد شد.
اهميت نخواهد داشت که از کدام مکان امده اي يا در کدام سمت جاده زندگي ميکردي .
آنچه اهميت دارد چيزي نيست که آنرا خريداري کني ،بلکه چيزي است که خودت بنيان مينهي.
چيزي نيست که بدست مي آوري، بلکه چيزي است که به ديگران مي بخشي.
آنچه اهميت خواهد داشت موفقيت تونيست، بلکه اهميت و معناي وجودي توست.
آنچه اهميت خواهد داشت چيزي نيست که تو آموخته اي، بلکه چيزي است که به ديگران آموزش داده اي.
آنچه مهم خواهد بود لياقت و توانايي ظاهري تو نيست ،بلکه شخصيت و ماهيت دروني توست.
آنچه اهميت خواهد داشت تعداد افرادي نيست که تو ميشناسي، بلکه به همان تعداد افرادي است که وقتي از ميان ،نها رفتي کمبود وجودت را حس کنند.
آنچه اهميت خواهد داشت خاطرات تو نيست ،بلکه خاطرات آناني است که به وجودت عشق مي ورزيدند.
انچه اهميت خواهد داشت اين است که در چه مدتي ،توسط چه کسي و براي چه چيزي در ياد و خاطره ها زنده خواهي شد...

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
راستي ! چرا يافتن خدا براي خيلي از ماها اينقدر دشوار است ؟ شايد جواب اين سوال در اين جمله باشد كه : زيرا ما بدنبال چيزي هستيم كه هرگز آنرا گم نكرده ايم ...!

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
تير را به كجا پرتاب كردي ؟ هرگز انديشيدي تير عشق تو قلب مرا مجروح خواهد كرد؟
هنگامي كه كمان بدست گرفتي لحظه اي انديشيدي كه ممكن است تير تو قلب هزار تكه اي را نشانه رود كه از تمام دلخوشيهاي دنيا به نام تو مينازد؟
هنگامي كه در عمق يك وجود تار و پود گسسته خانه كردي لحظه اي انديشيدي كه حضور سنگينت خانه ي دل او را ويران خواهد كرد؟
هنگامي كه شبانه بر عمق احساس نفوذ كردي و تا انتهاي انديشه ي فرو رفتي لحظه اي انديشيدي كه احساسي را جريحه دار خواهي كرد ؟

چه كسي انديشيد در عمق قلب و فكر ما چه ميگذرد ؟ كدام رهگذر ايستاد تا چند قدمي تكيه گاه قامت شكسته مان باشد؟ چه كسي در سحرگاه سردي نان خويش را با ما تقسيم كرد؟ كدام رونده اي دست مهري بر گيسوان بافته شده مان كشيد؟ كدام رهگذر در گوشمان اواي عشق را زمزمه كرد ؟

گاهي ميانديشم تو چه هستي و با قلبها چه ميكني؟ دير به خشم ميايي و هيچ تحفه اي موردپسندت واقع نمي شود

روزي كه امدي به خود گفتم من يك گذشته خواهم ساخت و يك اينده ، كه هر دو مملو از ياداوباشد با خود گفتم نامش را گردنبندي خواهم كرد و بر گردن خواهم اويخت تا زينت جسم و روحم تنها او باشد

يك سبد از گلهاي سرخ را سنگفرش قدمگاهت كردم تا گامهايت را نه بر روي سنگها كه بر روي گلبرگها بگذاري و ذره ذره ي احساسم را به ريسه اي كشيدم تا شبهاي تاريك بي تودن را روشن كنم

و منتظر ماندم تا بيايي و تيررا از قلب من در اوري ................
ساعتها گذشت . روزها سپري شد . زمان بسياري بر اين پيكره ي شكسته گذشت و تو نيامدي تو نيامدي تا ببيني هنوز از درد تير تو نالانم و هنوز در انتظار امدنت ستاره هاي اسمان را ميشمارم ، تو نيامدي تا صداي شكستنم را در عمق تنهاييها بشنوي و نيامدي تا پر پر شدن گلهاي وجودم را نظاره كني ، تو نيامدي تا در تو شادي كنم تو نيامدي تا دوباره در تو اواز بودن را زمزمه كنم تو نيامدي تا دوباره مفهوم هست بودن را درك كنم تو نيامدي.............. ايستادم در مسير تيرها تا شايد عشق تو را فراموش كنم و تير ديگري بر قلبم فرو رود

اما زخم عشق تو ريشه دار تر از ان بود كه تيري قادر به برابري با ان باشد
اي عشق ، گمان ميكني من از چه ساخته شده ام ؟ كه اين چنين بر من هجوم مياوري گمان ميكني من چه قدر ميتوانم دوام بياورم ؟ فكر ميكني روزهاي باقي مانده از عمرم بيشتر از روزهاي گذشته است كه اين چنين صبور بر درد كشيدن بر من نظاره گر هستي؟ گمان ميكني چگونه خواهم رفت؟ راه را نگاه كن مسير طولاني است و من طاقت از دست داده ام نگاه كن من تا كي دست خويش را روي زخم قلبم فشار دهم تا كي ميتوانم در عمق وجودم تكرارهاي بي جواب خواندنهايم را داشته باشم؟

تا كي ميتوانم ؟ اي عشق زمان رسيدن به تو چه هنگام است ؟ اگر در اين مسير فرسوده شوم كه ديگر مورد پسند تو نخواهم بود نگاه كن گمان ميكني هنوز به درستي تاديب نشده ام كه از من روي برميگرداني ؟

ميبيني چه زود رنج شده ام ميبيني با من چه كردي ؟ تو كه عشق را براي من تعريف كردي چطور شد خود رسم عاشقي را فراموش كردي ؟ تو كه خود وفا را به من اموختي چطور شد كه نسبت به من بي وفا شدي ؟ اي عشق خرده بر تو نيست كه هر چه هست از ناخالصي قلب من است.................

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
كاش زماني كه عشق زاده ميشد اهريمن، در پشت در خانه ي عشق به كمين ننشسته بود تا نوزاد تازه زاده شده مان را بربايد

كاش درها را محكم بسته بوديم و قفلي سنگين از صميميت قلبهايمان به ان اويخته بوديم تا اهريمن به راحتي بر پيكر سفيد و كوچك عشقمان حمله ور نميشد .

كاش در كلبه ي ما چوبي نبود كاش از سبزه هاي كنار كلبه مان سايباني ساخته بوديم تا محافظ كلبه ي مان باشد

كاش انروزكه دستم را در ميان دستان هميشه مهربانت ميگذاشتم انها در هم يكي ميشدند تا ديگر اهريمن دستان ما را از هم جدا نميكرد

كاش انروز كه برايت سنگ مياوردم تا سدي در برابر طغيان اهريمن بسازي ، زود خسته نميشدم تا تو سد را تمام ميكردي

اما همه ي اينها اتفاق افتادند و اهريمن نوزادمان را ربود....... من دلتنگ او شده ام، ميخواهم دوباره او را برايم پيدا كني، ميخواهم دوباره اورا در اغوش بگيرم و در شبهاي سرد و بيروح زندگي برايش لالايي بخوانم

ميخواهم دوباره كلبه ي چوبيمان پر از عطر انروزها شود، ميخواهم با او بازگردي تا دوباره دور سوسوي فانوسمان، سر بر زانوي تو بگذارم و بگويم از تمام انچيزهايي كه در اين مدت گذشت
ميخواهم انقدر سنگ جمع كنم تا سدي بزرگ بسازي كه ديگر اهريمن برخانه ي ما هجوم نياورد
ميخواهم انقدر در اينه نگاه كنم تا تصوير خويش را به خوبي بخاطر بسپارم تا ديگر اهريمن هزار چهره از من نسازد

اهورامزدا ، ميخواهم دوباره بودن تو را حس كنم تو او را مياوري و با او وارد كلبه ميشوي نميدانم كي؟ اما ميدانم كه ميايي

تو منتظري تا من خود را براي امدنت اراسته كنم نميدانم ايا ميتوانم به زيبايي انچيز كه تو ميخواهي باشم يا نه ولي انقدر سبز خواهم شد كه سبزه ها از ديدنم شرم كنند
تو منتظري تا من قلب خويش را با زلالي اب عشق شستشو دهم تاوقتي نوزادمان سر بر سينه ميگذارد از صداي تپش ان ارام گيرد

تو منتظري ومن تو را بيش از اين منتظر نخواهم گذاشت من خود را خواهم اراست و خود را شستشو خواهم داد ، زمان زيادي نميخواهد

فقط قول بده ديگر مرا منتظر نگذاري قول بده بازگردي ، قول بده تارهاي عنكبوت را مهمان تاج سرم نكني و سكوت را مهمان كلبه ي خاموشم

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
همان چند کلمه موزون و زيبا که سرشار از عاطفه اي محبت آلود و سرکش بود چند بار با اشتياقي جنون آسا خواندم.

خواندم و به ياد تو...

با خاطره هاي دلپذير تو در دژ سکوت و درون اتاق تنهايي مدتها به سر بردم.

عزيز من...

اي عزيز مقدسي که شراره هاي عشق سوزانت در اعماق قلب من هميشه شعله ميکشد.

شهر بي وجود تو براي من چون گورستان خاموش و اندوه آفريني است که در آن جز نعش هاي بيجان ...و جز اموات سرد نميبينم.

پيش از آنکه تو را بشناسم.

قبل از آنکه نگاه تو از روزنه ديدگانت که چون ابديت پرشکوه و آسماني بود بر نگاه من قلاب شود و قلبم را در همان دقايق نخستين تسخير نمايد.اينجا اين شهر پر تب و تاب

و ناآرام برايم شهر جلال آميزي بود که من آنرا چون بهشت ملکوت گرامي مي شمردم ولي اکنون همان بهشت ملکوتي برايم به صورت صحراي بي سامان...

بياباني بي رهگذر و نفرين شده و پر از فراق و تنهايي و غم در آمده است.

اين شهر بي تو به صفحه ساعتي شبيه است که عقربه هاي آنرا کنده و گردونه اش را از حرکت و از تکاپو و هياهو باز داشته باشند.

تمام تصاويري که پيش از ديدن تو بر لوحه خاطرم ميدرخشيد اکنون در برابر اشعه تابان دقايق و ساعات عزيزي که با يکديگر گذرانيده ايم رنگ و روي خود را از دست داده اند و در اين لحظات پر خاطره ماتم پرور من...مني که نيمي از زندگي ام ...نيمي از قلبم تو بودي .احساس ميکنم بطرز غير قابل انکاري به وجودت در کنار خود نيازمندم.

سخن تو...

گفتار جادويي و لحن سحر آميز تو حتي اگر با کلماتي تلخ و نيشدار...با مفاهيمي تند و عصباني همراه باشند ميتوانند تمام غم هاي مرا ... حزن جانکاه و اندوه بي پايانم را از من گرفته و جانم را...قلب و وجودم را در شکوفه هاي شادماني و سرور غرق نمايند.

هنر من...

اين هنري که ديگران شيفته آنند از سينه سخن تو سيراب ميشود و در گاهواره عشق مقدس تو اي عزيز مقدس من پرورش مي يابد.

من به اين دو...

به سخن و به عشق فروزان تو چون پرتو خورشيد و هوا براي بقاي زندگي احتياج دارم.

من گرسنه گفتار شور انگيز تو هستم همانطور که براي غذا در ساعات گوناگون شبانه روز احساس بيقراري ميکنم.

من تشنه چشمه گواراي سخنان تو هستم و اين عطش ...اين عطش بي پايان تحمل پذير نيست.

سخن تو حرف تو معشوق پرستيدني ام غذاي من . و نفس تو نگاه تو شراب سکرپرور و روح انگيز جان من ...و وجود تو عشق گرمي بخش تو همه چيز من است.

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
لحظه هاي بيکسي
مي‌تونم تو لحظه‌هاي بي‌كسيت، واسه تو مرحم تنهايي باشم
مي‌تونم با يه بغل ياس سفيد، تو شبات عطر ترانه بپاشم
مي‌تونم از آسمون قصه‌ها، واسه تو صد تا ستاره بچينم
مي‌تونم حتي اگه دلت نخواد، واسه تو روزي هزار بار بميرم
مي‌تونم با يه سلام گرم تو، تا ابد زندگي‌مو آبي كنم
مي‌تونم رو شونه‌هاي مردونت، دردامو با هق‌هقم خالي كنم
مي‌تونم با تو به هر جا برسم، توي خواب اسمتو فرياد بزنم
مي‌تونم قصه‌ي ديوونگيمو، توي كوچه‌هاي شهر داد بزنم
مي‌تونم تا به هميشه پا به پات، توي هر قصه كنارت بمونم
مي‌تونم زير پر ستاره‌ها، واست از ليلي ومجنون بخونم
مي‌تونه نگاه مهربون تو، منو تا مرز شقايق ببره
مي‌تونه قشنگي برق چشات، منو از ياد حقايق ببره
مي‌تونه دستاي تو رو شونه‌هام، خبر از يك شب يلدا رو بده
مي‌تونه بوسه‌ي تو رو گونه‌هام، واسه من نويد فردا روبده
مي‌تونه صداي گرم خنده‌هات، همه قصه‌هامو رؤيايي كنه
مي‌تونه گرماي مهربونيهات، همه زندگيمومهتابي كنه
مي‌تونه وجود سرد و خستمو، شوق ديدار تو مبتلا كنه
مي‌تونه حس غريب بودنت، درداي زندگيمو دوا كنه
مي‌توني توخستگي‌هاي تنت، به من و شونه‌ي من تكيه كني
مي‌توني با يه نگاه زير چشم، دل كوچيكمو ديوونه كني
مي‌تونن رازقي‌ياي باغچه‌مون، تا هميشه بوي دستاتو بدن
مي‌تونن حتي اگه خودت نگي، واسه من از عشق تو خبربدن
مي‌تونن همه تو اين شهر بزرگ، منو ديوونه‌ي عشقت بدونن
بذار از اينجا به بعد مردم ما منو مجنون تو شعرا بدونن

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
وقتي كه گريه كرديم گفتند بچه اي وقتي خنديديم گفتند ديوونه اي وقتي جدي بوديم گفتند مغروري وقتي شوخي كرديم گفتند سنگين باش وقتي سنگين بوديم گفتند افسرده اي وقتي حرف زديم گفتند پرحرفي وقتي ساكت شديم گفتن عاشقي حالا كه عاشقيم ميگن اشتباهه!!



هر احمقی میتواند قانونی وضع کند که احمق دیگری به ان اهمییت دهد




بدترين شكل دلتنگي براي كسي است كه در كنار او باشي ولي بداني هرگز به او نخواهي رسيد .




به سلامتي درخت، نه به خاطر ميوه‌اش، به خاطر سايه‌اش. به سلامتي كرم خاكي، نه به خاطر كرمش، به خاطر خاكي بودنش. به سلامتي ديوار، كه هر مرد و نامردي بهش تكيه ميكنه. به سلامتي مورچه، كه تا حالا هيچكس اشكش رو نديده. به سلامتي خيار، نه به خاطر خ اش، بلكه به خاطر يارش. به سلامتي گاو، چون نگفت من، گفت ما. به سلامتي شلغم، نه به خاطر شلش، به خاطر غمش. به سلامتي كلاغ، نه به خاطر سياهيش، به خاطر يه رنگيش. به سلامتي سگ، نه به خاطر پارسش،؛ به خاطر وفاش




چه قدر سخته تو چشماي کسي که تمام عشقت رو ازت دزديد
و به جاش يه زخم هميشگي رو به قلبت هديه داد زل بزني و
به جاي اينکه لبريز کينه و نفرت شي‌ ، حس کني هنوزم دوسش داري
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به ديواري تکيه بدي که يه بار زير آوار غرورش
همه وجودت له شده....
چه قدر سخته تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني
اما وقتي ديديش هيچ چيزي جز سلام نتوني بگي....
چه قدر سخته وقتي
پشتت بهشه دونه هاي اشک گونه هاتو خيس کنه اما مجبور باشي بخندي
تا نفهمه هنوزم دوسش داري.......
چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ ديگري ببيني
و هزار بار تو خودت بشکني و اون وقت آروم زير لب
بگي : گل من باغچه نو مبارک

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
*** جبران خليل جبران « نامه هاي عاشقانه يک پيامبر »: نفرت به همان اندازه دوست داشتن ، خوب است . يک دشمن مي توان به خوبي يک دوست باشد . براي خود زندگي کن، زندگيت را بزيي، سپس به راستي دوست انسان خواهي شد .

*** جي.پي.واسواني « تا سراي او »: هرکس همان گونه است که فکر مي کند پس مراقب افکار خود باشيد
. ذهن همچون ساعتي پيوسته درحال کار کردن است و بايد هر روز با انديشه هاي خوب آن را کوک کرد

شو کينگ : ميان دانستن و دريافت کردن فاصله زيادي است. دانستن دشوار نيست اما دريافت کردن دشوار است.

*** گواتما بودا : هستي ما به ناپايداري ابرهاي پاييز تماشاي تولد و مرگ موجودات همچون نظاره شعله‌‌هاي آتش يك عمر مانند جرقه رعدي در آسمان چون سيلابي پر شتاب و روان از سراشيبي كوهي

***شو کينگ : ميان دانستن و دريافت کردن فاصله زيادي است. دانستن دشوار نيست اما دريافت کردن دشوار
است.

*** جي.پي.واسواني « تا سراي او »: هرکس همان گونه است که فکر مي کند پس مراقب افکار خود باشيد . ذهن همچون ساعتي پيوسته درحال کار کردن است و بايد هر روز با انديشه هاي خوب آن را کوک کرد .

گوته: هيچ کس نمي تواند ما را بهتر از خودمان فريب دهد .

*** يوستين گوردر « راز فال ورق »: «زندگي بخت آزمايي بزرگي است که فقط بليط هاي برنده را مي توان ديد» ضرب المثل سانسکريت درختان بارور خم مي شوند و مردان بزرگ متواضع ميگردند، اما شاخه هاي خشک و مردم نادان مي شکنند وخم نمي شوند.

*** ک.گ.يونگ: انسان وقتي تمام عيار، وحدت يافته، آرام، بارور و شادمان مي شود که فرآيند فرديت کامل شود، وقتي که ؛ خودآگاه و ناخودآگاه او بياموزند در صلح و صفا با هم زندگي کنند و مکمل يکديگر باشند.

*** جبران خليل جبران: بهترين بخشي را در هر فرد جست وجو کن و اين را به او بگو. همه ما به چنين محرکي نيازمنديم، هر بار که از کار من ستايش مي شود، فروتن تر مي گردم چون احساس ناديده گرفته شدن يا ناخوشايند بودن نمي کنم. نگريستن به عظمت همسايه ات را بياموز و عظمت خودت را نيز بنگر.

*** سري چينموي: «موفقيت روي ستون هاي شکست شکل مي گيرد»

*** پائولو کوئيلو: قلب آدم ها گاهي شکوه مي کند چرا که آدم ها مي ترسند که بزرگترين رؤياهايشان را متحقق کنند، چون يا فکر مي کنند که لياقتش را ندارند و يا اينکه نمي توانند از عهده آن برآيند. ما قلب ها از ترس مي ميريم. تنها از انديشيدن به عشق هاي مدفون شده و يا لحظاتي که مي توانستند خيلي زيبا باشند و نبودند يا گنج هايي که مي توانستند کشف شوند ولي براي هميشه در زير خاک مدفون ماندند چون اگر هريک از اين اتفاق ها بيفتد ما رنج وحشتناکي مي کشيم. «قلب من از رنج کشيدن مي ترسد» *** هميشه به قلبت بگو: «که ترس از رنج از خود رنج بدتر است» (تاريکترين لحظه شب لحظه قبل از طلوع آفتاب است). ***

توکارام: اگر مي خواهيد حقيقتاً زندگي کنيد، ابتدا مردن را بياموزيد!

*** امرسون : وجود شما چنان صداي رسايي دارد که نمي توانم سخنانتان را بشنوم.
*** يوستين گوردر: عجيب است که ما انسان ها از هر جهت تا به اين حد هوشمند هستيم. فضا و ساختمان اتم را کشف مي کنيم اما از ماهيت خودمان اطلاعي نداريم يا درک درستي نداريم

*** ميگوئل سرانوي « بايونگ و هيسه »: مهم نيست که چقدر منزوي هستيد و چه مايه احساس تنهايي مي کنيد، اگر کار خود را حقيقتاً و خودآگاهانه انجام دهيد، ياران ناشناخته مي آيند و شما را طلب مي کنند.

*** دبي فورد « نيمه تاريک وجود »: ما انتخاب کرده ايم که به بخش هايي از وجود خود اجازه بودن ندهيم و درنتيجه مجبور هستيم انرژي رواني بسياري را صرف پنهان نگه داشتن آنها بکنيم.

*** ميگوئل د اونامونو « مه »: کسي که زياد سفر مي کند قصدش فرار از مبدأ است نه رسيدن به مقصود .

*** فرانتس كافكا: لازم نيست گوش كنيد، فقط منتظر شويد. حتي لازم نيست منتظر شويد، فقط بياموزيد آرام و ساكن و تنها باشيد. جهان آزادانه خود را به شما پيشكش خواهد كرد تا نقاب از چهره‌اش برداريد انتخاب ديگري ندارد؛ مسرور به پاي شما در خواهد غلطيد

*** سوامي ويو كاناندا: «كارما» گواه جاودان آزادي انسان است انديشه‌‌ها و گفتار و كردارمان تارهاي پيله‌اي است كه پيرامون خود مي‌‌تنيم

*** لائو تسه: داناي فرزانه بي‌آنكه گام سپارد، مي‌داند بي‌آنكه بنگرد، مي‌بيند بي‌عمل، سامان مي‌دهد

*** کوئيلو « مبارزان راه روشنايي »: دو اشتباه بسيار بزرگ يکي اين است که قبل از موعد اقدام به عمل کنيم و ديگري اين است که فرصت مناسب را از دست بدهيم.

*** باگاواد گتيا: آنکه کارهايم به دست اوست، يار وفادار من است، از هر تعلق و دلبستگي بري است و به هر موجودي مهر مي ورزد. او به سويم مي آيد

*** کنفسيوس: اگر غذايي نامطبوع بخوري، آبي ناگوار بنوشي و بر خم بازوانت بالين بسازي، هنوز مي تواني سرور و شادماني را بيابي

*** منسيوس: غفلت بورزيد تا سرگشته بمانيد. بجوييد تا بيابيد!

*** جبران خليل جبران: سکوت دردناک است. اما در سکوت است که همه چيز شکل مي گيرد و در زندگي ما لحظه هايي هست که تنها کار ما بايد انتظار کشيدن باشد. درون هر چيز در اعمال هستي، نيرويي هست که چيزي را مي بيند و مي شنود که هنوز قادر به درکش نيستيم، هر آنچه امروز هستيم، از سکوت ديروز زاده شده است.

*** تاولر: به راستي که شماري بسيار از مردم با ياوه گويي هاي خود نشان مي دهند که ميان تهي هستند اما اندکي از آنان نيز با سکوت خود نشان مي دهند که الهي هستند.

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
)سعی کردن در برآورده کردن حاجات مومنین بهتر است از هفتاد مرتبه طواف خانه خدا است {امام صادق(ع)}


2)بار خدایا ما را شکیبایی ده و بر آیین اسلام بمیران {سوره اعراف آیه 126}


3)فصیح ترین زبان عمل است {شکسپیر}


4)از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش {آلبرت انیشتن}


5)تنها نشان زندگی رشد کردن است {جان هنری}


6)صداقت نخستین فصل دفتر دانایی است {تامس جفرسن}


7)کسی که می تواند انجام می دهد و کسی که نمی تواند به دیگران یاد می دهد {جرج برنارد شاو}


8)انسان همچون رودخانه است هرچه عمیق تر باشد آرام تر است


9)آنچه سبب امنیت روح می شود ایمان است {گارودی}


10)هر مانع و مشکلی می تواند وسیله ای برای پیشرفت باشد


11)هرچه بیشتر دعا کنید خداوند بیشتر دوستتان خواهد داشت {امام صادق(ع)}


12)غیر ممکن ها را انجام دادن نوعی لذت است {والت دیسنی}


13)انسانیت نیازمند حقیقت است {بیکن}


14)تنها زندگی ارزشمند است که صرف دیگران شود {آلبرت انیشتن}

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
ای بشر بی شعوری که نمیتوانی کرمی را بیافرینی .... با این وجود یک دو جین خدا میسازی ( مونتنی )

هرگز با پو ل نمیتوان یک سرباز خوب ، معلم خوب ، هنرمند خوب، یا یک کارگر خوب ساخت .. ( جان راسکین )

ایمان به عمل است ، به ادعا نیست ( آندره موروا )

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
زمین

زمین عاشق شد و آتشفشان کرد و هزار هزار سنگ آتشین به هوا رفت.

خدا یکی از آن هزار هزار سنگ آتشین را به من داد تا در سینه‌ام بگذارم

و قلبم باشد.حالا هر وقت که روحم یخ می‌کند، سنگ آتشینم سرد می‌شود

و تنها سنگش باقی می‌ماند و هر وقت که عاشقم، سنگ آتشینم گُر می‌گیرد

و تنها آتش‌اش می‌ماند.مرا ببخش که روزی سنگم و روزی آتش.

مرا ببخش که در سینه‌ام سنگی آتشین است.سیل عشق

عاشق شد و عشق قطره قطره پشت دلش جمع شد؛

و یک روز رسید که قلبش ترک برداشت

و عشق از شکافِ دلش بیرون ریخت.

سیلی از عشق راه افتاد و جهان را عشق بُرد.

فردای آن روز خدا دوباره جهانی تازه خلق کرد.

مردم اما نمی‌دانند جهان چرا این همه تازه است.

زیرا نمی‌دانند که هر روز کسی عاشق می‌شود

و هر روز سیلی از عشق راه می‌افتد

و هر روز جهان را عشق می‌بَرَد

و خدا هر روز جهانی تازه خلق می‌کن

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
عشق ، عشق می آفریند





عشق عشق مي‌آفريند،

عشق زندگي مي‌بخشد،

زندگي رنج به همراه دارد،

رنج دلشوره مي‌آفريند،

دلشوره جرأت مي‌بخشد،

جرأت اعتماد به همراه دارد،

اعتماد اميد مي‌آفريند،

اميد زندگي مي‌بخشد،

زندگي عشق مي‌آفريند،

عشق عشق مي‌آفريند...

“مارگوت بيكل” به قلم ترجمه احمد شاملو

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
نمونه
واسه کسی که دفتر قشنگش
پر از ترانه های عاشقونس
واسه کسی که برای جدایی
یه مدّته دنبال یه بهونس
واسه کسی که نه میاد، نه میره
بازم میگه مقصّرم زمونس
می شه نوشت تو اِنقَدَر خوبی که
دوست دارم فقط یه جور نمونس




مرور
فرصت خوبیه شب، که بشینیم دعا کنیم
نیازا و نذرای نداده رو ادا کنیم
هرچی کردیم و نکردیم بنویسیمش یه جا
سه چهار روز دیگه، یه بار بهش نگا کنیم
دلامون بدجور اسیرِ عصر آهنی شدن
واسه زخم این غریبی طلب شفا کنیم
آخه کی فکرش و می کرد مائی که با هم بودیم
تو روزای بی کسی دست همو رها کنیم
غصه های خیلیا سر می کشه به آسمون
دو سه تا درد و ه شاید بتونیم دوا کنیم
ما از اون دو بیت سعدی که بلد بودیم یه عمر
چی می دونیم به جز اینکه کمی ادّعا کنیم
مهربونی همیشه نمی مونه، امانته
نکنه تو حفظ این امانتا خطا کنیم
پائیز از راه برسه غنچه ها سردشون میشه
گلدونارو دیگه کم کم تو خونه صدا کنیم
چی بودیم، چی کردیم و فردا چه باید بکنیم
فکری ام برای جبران گذشته ها کنیم
بدی ها رو بسپریم دست فراموشی و بعد
مثِ یه قاضی خوب، خوبیا رو جدا کنیم
بذاریم همه شبا خواب شقایق ببینن
همه این کارا رو باید من و شما کنیم
دنیامون میشه بهشت و ما همه فرشته ایم
اگه به تمام این قافیه ها، وفا کنیم

"مریم حیدر زاده"

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
پشیمونی
دنیارم اگه بدی دلم ازت صاف نمیشه
دلی که بشکنه و کدر شه، شفاف نمیشه
نه دیگه، دوست دارم محاله باورم بشه
اسم تو محاله همسایه دفترم بشه
حیف قصری که برات تو رویاهام ساخته بودم
من مقصّر نبودم چون تو رو نشناخته بودم
اصل مطلب اینه که برو پی کار خودت
کاش با اون سختی نیومده بودم، تولّدت

"مریم حیدر زاده

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
+ اگر می خواهی اندوهگین نباشی ، حسود مباش .

+ آنقدر شکست خوردم که راه شکست دادن را آموختم .

+ هیچ کاری برای انسان سخت‌تر از فکر کردن نیست .

+ مردم از ترس شکست می بازند .

+ ترسناک ترین تنهایى خود پسندى است .

+ از آغاز حرفی در میان نبود . گفتن این حرف ، حرفی به میان آورد .

+ آن که خوشی خود را در رنج دیگران بجوید ، هر گز روی خوشی نمی بیند .

+ زر اندوزانی که برای مال دنیا کیسه دوخته اند بدانند که لباس آخرت جیب ندارد .

+ بزرگترین نفرین آنست که همه چیز را تجربه کنی .

+ تا تو مرا بد خواهی و خود را نیک ، نه مرا بد آید و نه تو را نیک .

+ افتادن برگ از درخت نشانه امدن زمستان نیست بلکه نشانه تمام شدن یک عمر است .

+ فهمیدن بهتر از دانستن است .

+ هر کس مرتکب اشتباهی نشده، اکتشافی هم نکرده است .

+ کسانی که روح ناامید دارند مقصرترین مردم هستند .

+ انسان تنها مخلوقی ست که نمی خواهد همان باشد که هست .

+ به هر ناراحتی کوچک خشمگین شدن و به دیگران پریدن ، نشان غرور بی اندازه یا کم عقلی است .

+ آنچه را که نمی توانی فرموش کنی ببخش و آنچه را که نمی توانی ببخشی فراموش کن.

+ مواظب افکارت باش که گفتارت میشود ، مواظب گفتارت باش که رفتارت می شود ، مواظب رفتارت باش که عادتت می شود ، مواظب عادتت باش که شخصیتت میشود و مواظب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود.

+ نومیدی انسان را پیش از مرگ می کشد .

+ حسن معاشرت، ترکیبی است از فداکاری ها و گذشت های کوچک.

+ زندگی چون نردبانی آهنی است ، روزی نیز این نردبان افتادنی است
، هرکسی کو بالاتر نشست ، استخوانش بیشتر خواهد شکست.

+ تنهایی من زمانی ولادت یافت که انسانها ، لغزشهای حاصل از پرگویی مرا ستودند و فضایل خاموشی ام را ناچیز شمردند

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود.

+ همانگونه که می ان***ی ، همان خواهی شد .

+ هرگز نمی توانی در حالیکه دستهایتان را در جیب خود فرو برده اید از نردبان موفقیت بالا بروید.

+ مهمترین درس زندگی اینست که بپذیریم گاهی اوقات احمق ها هم درست می گویند .

+ تغییر کن تا تاثیر کنی !

+ کسانی که در عشق عاقلند ، بیشتر عاشقند و کمتر حرف میزنند .

+ انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

+ تمایلات خود را میان دو دیوار محکم اراده و عقل حبس کنید .

+ کسی که دیگران را می شناسد عالم و دانشمند است و کسی که خود را می شناسد عاقل و فهمیده است .

+ بهترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند .
+ گاهی برخی از برکات خداوند با شکستن تمامی شیشه ها وارد می گردند .

+ فقط کسی رنگین کمان را میبیند که تا آخر زیر باران بایستد .

+ هر رفتاری از دیگران که موجب آزار ما می شود موجب شناخت بیشتر خودمان خواهد شد.

+ هرکسی چیزی را می بیند که آن را در قلب خود حمل می کند.

+ تجربه همیشه به نفع انسان نیست چون هیچ حادثه ای دو بار به یک شکل رخ نمی دهد .

+ بسیاری از مردم خوشبختی را می جویند ، مثل اینکه کسی کلاه روی سرش باشد و آن را بجوید .

+ در “زندگی” هرگاه از “یخ” خانه ای ساختی بر آب شدنش اشک مریز.

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید به دست آورید وگرنه مجبور خواهید شد چیزهایی که به دست آورده اید دوست بدارید .

+ سازنده ترین کلمه گذشت است … آن را تمرین کن پرمعنی ترین کلمه ” ما ” است … آن را به کار ببر عمیق ترین کلمه “عشق” است … به آن ارج بنه. بی رحم ترین کلمه “تنفر ” است … از بین ببرش سرکش ترین کلمه” تنفر” است … با آن بازی نکن. خودخواهانه ترین کلمه ” من ” است… از آن حذر کن. ناپایدارترین کلمه ” خشم” است… آن را فرو ببر. بازدارنده ترین کلمه ” ترس” است … با آن مقابله کن. با نشاط ترین کلمه ” کار ” است … به آن بپرداز .

+ بچه ها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ می زنند…. و گنجشکها جدی جدی می میرند. آدمها شوخی شوخی زخم می زنند …. و قلبها جدی جدی می شکنند. آذمها شوخی شوخی لبخند می زنند…. و دلها جدی جدی عاشق می شوند .

+ بعد از مرگم دستهایم را از تابوت بیرون بگذارید تا همگان ببینند که پس از این همه رنج و سختی چیزی با خود از این دنیا نبرده ام .

+ آدمها برای مردن به دنیا می آیند . جوری زندگی کنیم که در لحظه مرگ به خاطر غرورمان افسوس نخوریم .

+ التماس به خدا جرأت است . اگر برآورده شود ، رحمت است ، اگر برآورده نشود ، حکمت است . التماس به انسان خفت است . اگر برآورده شود ، منت است ، اگر برآورده نشود ، ذلت است .

+ تفاوت حماقت و نبوغ در این است که نبوغ محدودیت دارد .

+ برای شاد بودن ، تنها به بدنی سالم و حافظه ای ضعیف نیاز داری .

+ زندگی تراژدی است برای آنکه احساس می کند و کمدی است برای آنکه می ان***د .

+ این گونه زندگی کنیم : ساده اما زیبا ، مصمم اما بی خیال ، متواضع اما سربلند ،مهربان اما جدی ، سبز اما بی ریا ،عاشق اما عاقل .

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
+ مردان بزرگ اراده دارند و مردان کوچک آرزو .

+ بسیار کمتر از آنچه میدانیم، می ان***یم؛ بسیار کمتر از آنچه دوست داریم ، میدانیم؛ بسیار کمتر از آنچه باید دوست داشته باشیم ، دوست میداریم و در حد دقیق ، بسیار کمتر از آنیم که هستیم .

+ افسوس…. آن زمان که باید دوست بداریم ، کوتاهی میکنیم . آن زمان که دوستمان دارند ، لجبازی میکنیم و بعد ، برای آنچه از دست رفته آه میکشیم .

+ چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه .

+ مثل رود باش ، مثل خورشید باش ، مثل شب باش ، مثل مرگ باش ، مثل خاک باش ، مثل دریا باش ، مثل آینه باش .

+ برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در ابتدای کمال … بنگر که چگونه می افتی ؟!

+ زندگی ریاضیات است . خوبی ها را جمع کنید ، دعواها را کم کنید ، شادی ها را ضرب کنید ، دردها را تقسیم کنید ، نفرت ها را زیر رادیکال ببرید . عشق را به توان برسانید .

+ زندگی مثل پیانو است ، دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها . اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی .

+ قوانین شاد زیستن : ۱- اگر شما چیزی را دوست دارید از آن لذت ببرید . ۲ - اگر شما چیزی را دوست ندارید از آن دوری جوئید. ۳ - اگر شما چیزی را دوست ندارید و نمی توانید از ان دوری کنید آن را تغییر دهید. ۴ - اگر شما چیزی را دوست ندارید و نمی توانید از آن دوری کنید و نمی توانید آن را تغییر دهید آن را بپذیرید. ۵ - با تغییر نگرشتان نسبت به چیزهایی که انها را دوست نمی دارید انها را بپذیرید .

+ زندگی دو نیمه است ، اولی در انتظار نیمه دوم ، نیمه دوم در انتظار نیمه اول .

+ منتظر باش اما معطل نشو ، تحمل کن اما توقف نکن ، قاطع باش اما لجباز نباش ،صریح باش اما گستاخ نباش ، بگو آره اما نگو حتماً ، بگو نه ولی نگو ابداً ( این یعنی همه چی باش و هیچی نباش ) .

+ اشکال دنیا این است که جاهلان مطمئن هستند وعاقلان مردد .

+ یادت نرود که همه مردم از چیزی وحشت دارند ، به چیزی عشق میورزند و چیزی را از دست داده اند .

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
+ با خودت فکر کن که اگر کلید خانه ات را به دوستت بدهی ، آیا خیالت از هر جهت راحت خواهد بود یا نه ؟! اگر پاسخت منفی است ، بهتر است دنبال دوستان بهتری باشی .

+ راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نگیریم .

+ زندگی آنچه که زیسته ایم نیست بلکه خاطراتی است که از گذشته داریم .

+ هیچ وقت مغرور نشو ، برگ ها وقتی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند .

+ نقیض یک قضیه صادق یک قضیه کاذب است، اما نقیض یک حقیقت ژرف گاهی حقیقت ژرف دیگری است.

+ بسیاری از مردم مانند واگن های قطارند . آنها با اراده خود نمی توانند کاری را انجام دهند ، باید به کار کشانده شوند.فقط عده کمی مانند لکوموتیو هستند که هم قادرند با اراده و اختیار خود کار کنند و هم دیگران را به کار وادارنمایند .
+ انسان نقطه ای است بین دو بی نهایت . بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته .

+ زندگی مثل یک پیانوست . همان چیزی را می شنوی که می نوازی .

+ دوست داشتن بهترین شکل مالکیت است و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن.

+ شنا کردن در جهت جریان آب، از عهده ماهی مرده هم بر می آید.

+ به هم رسیدن شروع است با هم ماندن پیشرفت است با هم کارکردن موفقیت است.

+ عصبانیت انتقام اشتباهات دیگران را از خود گرفتن است .

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
قاصدک

دیشب دلم گرفته بود مثل هوای بارونی ، دلم هواتو کرده بود هوای شیرین زبونی ، دلم می خواست گریه کنم بگم که سخته تنهایی ، ای هم صدا ای آشنا بگو که پیشم می مونی ، نمی دونم چه حالی و کجایی و چه می کنی ، ولی صدات تو گوشمه میگی که اینجا می مونی ، رفتم کنار پنجره گفتم شاید ببینمت ، دیدم محاله دیدنت چو گل باید بچینمت ، رو صندلی نشستم و یهو دیدم یه قاصدک اومد پیشم ، خبر آورد ای آشنا یه رازی رو بهت بگم؟ گفتم بگو آهی کشید اومد نشست رو شونه هام ، یواشکی چشماشو بست تا نبینه اشک چشام ، می گفت که تو یه راه دور یه راه دور و سوت وکور، مسافری نشسته بود مسافره غریب و دل شکسته بود ، از تو همش شکوه می کرد با اشک گرم و دل سرد، می گفت که یادت نمیاد؟اون روزای آخریه ، چقدر دلش می خواست که تو نگاش کنی صداش کنی ، بهش بگی دوسش داری به شرطی تنهاش نذاری ، تا اومدم بهش بگم برو بگو دوسش دارم پاش می شینم ، دیدم که اون رفته بود و منم دارم خواب می بینم .
[You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
از یاد نبر که از یاد نبردمت!

تو نمی دانی آمدنت آن شب چه صدایی کرد در دل من...وحال شب پر از تاریکی محض،شوق گریه

تو چشام یادم آورد دلتنگی های خاموشم رو تو نمی دانی اگر نبودی آن شب می شکستم همچون قبل،

آمدی با آمدنت هم صدا کردی دلم را با نم نمت،اوج گرفتی و دلم رو آزاد کردی از غمش،تو نمی دانی

چه اشک ها از چشمانم آمد و گفتم که باران است،چه لرزیدن ها کردم از گریه و گفتم که سرد است

هوا، در همان حال و هوا بودم که خیالم رنگ گرفت و در دلم طغیانی کرد،یادم آمد دلیل اشک هایم،

خط چشمانم به دنبال دورترین قطره باران رفت و یادم آمد دوری فاصله اش...باران بهانه ای بود

برای گریستن وگریستن بهانه ای بود برای دلتنگی هایم،هنوز هم سردی فاصله ها در یادم مانده است...



دوستت دارم...
[You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
من و تو

دوراز هم می پوسیم



غمم از وحشت پوسیدن نیست



غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پر دلهره است



دیگراز من تا خاک شدن راهی نیست



از سر این بام



این صحرا



این دریا



پرخواهم زد



خواهم مرد



غم تو این غم شیرین را



با خود خواهم برد





********************************************





وقتی خواب تو را می بینم،بیشتر دلم برایت تنگ می شود و

وقتی بیشتر دلم برایت تنگ می شود،بیشتر خواب تو را می بینم...

[You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
شیروانی سرخ عشق را که نساختیم

بادگیر احساست نیز قد علم نکرد

لااقل بیا

برای دو پرنده ای که در رویاهایمان جدا

افتاده اند

آشیانه ای نقاشی کنیم

قول می دهم برایشان شعر تازه ای بگویم

قاب گرفته در رویای مشترکمان

ونصب شده بر طرح آشیانه ای که باید سهم

ما می شد

بی انصافی تو بود که پرنده ها جدا ماندند

بی انصافی تو بود که نخواستی

برای شب های بارانی و بی چتر دنبال

سقفی باشی

و لجبازی من که نخواستم هیچ کس جزتو

بنای خانه ی عشقم باشد

حالا که دست هایت چتر نمی شوند

حالا که نگاهت ستاره نمی بارد

حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم

از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم

تا آوار تنهایی بر سرت نریزد

وآرامش خیالت،خیس اشکهایم نشود.
[You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
دل من می سوزد

که قناری ها را پر بستند

که پر پاک پرستوها را بشکستند

و کبوترها را

آه کبوترها را

دل من در دل شب

خواب پروانه شدن می بیند

مهر در صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چیند



وای باران باران

شیشه پنجره را باران شست

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ ...







کسی با سکوتش مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد...کسی با نگاهش مرا تا درندشت دریای خون برد.مرا بازگردان مرا ای به پایان رسانیده ... آغاز گردان !

***



با رفتنت چه معصومانه شکستی قلب لبریز از احساسم را هنوز هم عطر یاست درکوچه پس کوچه های دلم به مشام می رسد.هنوز هم جاده ی خیالم چشم انتظار سفر کرده ای ست به نام دلبر از سرزمین آشنایی ها.کاش قصه رفتنت افسانه ای بیش نبود، کاش وقت رفتنت چشمان همیشه به راهم را تجسم می کردی، ای کاش تنهایی بعد از تو کالبد خاکی ام را نشانه نمی گرفت .بدان که گیتار لحظه های تنهایی غریبانه دلتنگ نوازش دستان توست. برگرد ای همسفر لحظه های بی کسی ام !
[You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
می خواستم از همه عابران خیابان

از همه ی نگاه های غمناک

از صداها،سکوت ها،گریه ها

و از همه ی برگ های پاییز بپرسم

آیا به یاد دارند ترنم لطیف چشمانت را؟

وآیا ثبت کرده اند در دلشان موسیقی نفس های محزونت را؟

وآیا نگاه داشته اند تصویر بی گناه نگاهت را؟

و از همه ی سکوت های سنگین بپرسم

آیا به یاد دارند نیایش بی آلایشت را؟

آری می دانم هنوز هم از تو می گویند و هنوز هم به یاد دارند

صدای محزون گام هایت را.

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
ستاره من



یه شب خوب تو آسمون

یه ستاره ی چشمک زنون

خندید و گفت کنارتم

تا آخرش تا پای جون



ستاره ی قشنگی بود

آروم و ناز ومهربون

ستاره شد عشق من و

منم شدم عاشق اون



ولی زیاد طول نکشید

عشق من و ستاره جون

ماهه اومد ستاره رو

دزدید و برد نا مهربون



ستاره رفت با رفتنش

من هم شدم بی همزبون

حالا شبا به یاد اون

چشم می دوزم به آسمون



دلم می خواد داد بزنم

این بود قول وقرارمون؟

تو رفتی و از خودتم

حتی نذاشتی یک نشون





از تو مگه میشه گذشت یا میشه خوابتو ندید

اونم برای قلبی که به خاطر تو می تپید

از تو مگه میشه گذشت تو که صدای بارونی

تو که تا انتهای عشق تو خاطراتم می مونی...

***
[You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
اگر می خوای ارزشت را نزد خدا بدانی ، نگاه کن ببین ارزش خدا نزد تو در وقت گناه چه قدر است ؟

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
از کدامین قصه می آیی

که آیه های عاشقی تو را

تفسیر بلند درختان شرقی می دانند

از کدامین ستاره می آیی

که حس حضور ناب تو را

لحظه هایم به تفسیر می کشند

از کدامین بهانه

از کدامین جاده می آیی

که پیوند طلایی خورشید با آفتابگردانش

نوید روشن من و توست

چرا که تو آفتاب منی

و من آفتابگردان تو...



من تمنا کردم که تو با من باشی

تو به من گفتی هرگز

پاسخی سرد و درشت

و مرا غصه ی این هرگز کشت...
منبع: [You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
اگر می خواهید چیزی کوچک شود ابتدا اجازه دهید خوب گسترده شود
اگر می خواهید از چیزی رها شوید ابتدا اجازه دهید شکوفا شود
اگر میخواهید چیزی را بدست آورید ابتدا آن را ببخشید
این درک ظریفی از قانون هستی است: نرم بر سخت غلبه میکند
آرام بر سریع پیروز میشود
تائوت چینگ

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
دوستان را یادکردن عار نیست قیمت کاغذ که صد دینار نیست دوستان را یاد کن تا زنده ای بعد مردن دوستی در کار نیست

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
یک نفر هیچ وقت نمیتونه توی یک رودخونه 2 بار شنا کنه. چون دفعه دوم نه اون آدم آدم قبلیه و نه آب رودخونه همون آب قبلیه

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
زندگی گریه ی مختصریست...مثل یک فنجان چای...و کنارش عشق است...مثل یک حبه قند...زندگی را با عشق نوش جان بایدکرد

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
از معني انتظار يك لحظه بايست
ديوانه شدن به خاطرت كافي نيست
يك لحظه بايست و يك جمله بگو
تكليف دلي كه عاشقش كردي چيست؟

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
بادبادک رفت بالا... قرقره از غصه لاغر شد
بدترین فریب عاشق شدنه چون خودت رو به چیزی متعلق می کنی که یه روزی از دستت میره

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
دل هیچکس نمی سوزد برای حال غمناکم مگر سوزد همان شمعی که میسوزد سرخاکم

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
خبر به دورترین نقطه جهان برسد نخواست او به من خسته ، بی گمان برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد خدا کند که... نفرین نمی کنم نکند به او که عاشق او بوده ام زیان برسد خدا کند فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط زود آنزمان برسد

descriptionشعر و جملات زيبا EmptyRe: شعر و جملات زيبا

more_horiz
دل هیچکس نمی سوزد برای حال غمناکم مگر سوزد همان شمعی که میسوزد سرخاکم
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply