دلم امشب تنگ است

خلوت تنهایی ام تاریک و سرد

چشمهایم منتظر

می نشینم در کنار پنجره

می شوم خیره بر آن راه پر از برگ خزان

تا بیاید یک مسافر از دیارم

با خودش آرد برایم کوله باری

پر ز گرمای وجود "پدرم" ، پر ز مهر "مادرم"

دلم امشب تنگ است

تنگ بوسیدن دستان ترک خورده و زحمتکش جانم : "پدرم"

تنگ بوسیدن پیشانی ماه "مادرم"

تنگ یک لبخندشان ،که کند با گرمی خود ، این زمستانم بهار

دلم امشب تنگ است.