قول داده اند
عمیق تر شوند
عمیق تر

_چشم هایم را می گویم _



آن قدر که
هیچ کس نتواند


اشک
حتی یک مشت هم
از آن بردارد

نه !
دیگر گریه نمیکنم

حافظه این پنجره ها را
پر می کنم از آفتاب



حوض را
رنگ می کنم


آن قدر که ماهی ها هم آبی شوند

فکر های بد را
هل میدهم از این صفحه سپید
بیرون

نه دیگر !
گریه نمیکنم

می نشینم و
تب فکر های بی قرارم را
می خوابانم



و تو



سهم مرا از افق ها بیاور


بعد ، هر روز خورشید

از پشت پلک های تو



طلوع خواهد کرد


...