حرفهایی هست برای گفتن که اگر گوشی وکسی نباشد نمی گویم ...

و حرفهایی هست برای نگفتن...

این سطرها بهانه کوچکی است که بگویم:...

این روزها اگر تار دلم کوک است...

و اگر دل تنگیهایم اندکه...

برای این است که دلم را مثل ماهی بیرو ن افتاده...

افتاده از تونگ تنگ دنیا ...آه...

روی دست گرفته ام و وادی به وادی...

آمده ام تا به دریای مهربانی تو برسم...

نمی دانم کجا خوانده بودم که بادها از جنوب می آیند...نمی دانم...

و جنوب نزدیکترین لحظه به خانه توست.....درسته؟؟؟...

آنجا که اگر پنجره اتاق دل تنگی مان را ...

باز کنیم می توانیم به نیابت همه پروانه های ...

دوردست به گل سرخ سلام کنیم....

نمی دانم کجا خوانده بودم که می شود از مدار زمین...

خارج شد و مثل ستاره ای در منظومه شمسی....

لحظه های مهربانی تو چرخ زد و چرخ....

تا به درک نور رسید!...تابه درک نوررسید!...