دوش او را لکنتی در گفته بود
خوابهای دیشبش اشفته بود
حلقه اشکی به چشمش جمع بود
هم گل و پروانه و هم شمع بود
بغض راه گریه اش را بسته بود
ظاهری سر زنده لیکن خسته بود
قطرهای اشک چون الماس بود
همچو گلبرگ لطیف یاس بود
دست تو گرمی ده دستان ما
پرتو روی تو در چشمان ما
صاحب گلهای شاد و پر امید
همدم زیبای ما یاس سفید
گرمی ایران فروم از دست او
این اهالی عاشق و سرمست او
ما در اینجا جملگی یک پیکریم
وارث درد و غم یکدیگریم
یارب این پروانه پر سوخته
چشم خود را بر عطایت دوخته
ای شفا و ای دوا در نام تو
هر چه بود و هست از انعام تو
ای که خوان تو همیشه باز باز
حق این سجاده و راز و نیاز
حق این قلب پر از احساس ما
این تو و این دستهای یاس ما
خوابهای دیشبش اشفته بود
حلقه اشکی به چشمش جمع بود
هم گل و پروانه و هم شمع بود
بغض راه گریه اش را بسته بود
ظاهری سر زنده لیکن خسته بود
قطرهای اشک چون الماس بود
همچو گلبرگ لطیف یاس بود
دست تو گرمی ده دستان ما
پرتو روی تو در چشمان ما
صاحب گلهای شاد و پر امید
همدم زیبای ما یاس سفید
گرمی ایران فروم از دست او
این اهالی عاشق و سرمست او
ما در اینجا جملگی یک پیکریم
وارث درد و غم یکدیگریم
یارب این پروانه پر سوخته
چشم خود را بر عطایت دوخته
ای شفا و ای دوا در نام تو
هر چه بود و هست از انعام تو
ای که خوان تو همیشه باز باز
حق این سجاده و راز و نیاز
حق این قلب پر از احساس ما
این تو و این دستهای یاس ما