غنچه ی عطر

از این بداهه ی خودم ، خوشم آمد ، برای همین اینجا میذارم که دوستان را نیز شاید خوشایند باشد ، اگر هم نبود خوب من کاری نمی تونم بکنم

تراود از نوای تو هزاران شهد و شیرینی
همی بینم من این ره را که تو هرگز نمی بینی
دهانت غنچه ی عطراست به روی صفحه ی قلبم
خدا را یک دم آسایش ، از این دنیا و سنگینی

Last edited by sohailsoltani on Wed Jun 23, 2010 5:43 pm; edited 1 time in total

به به به غایت زیبا و شیوا بود سهیل جان


بنازم به طبع زیبایتو دوست ادیب

خواهش می کنم جناب حیران ، بسی خرسندم از اینکه شما از این شعر خوشتون آمده
سپاس

سهیل خان دیوانه ی بدیهه سرایی های شما هستیم برادر، باشد که ما را نکات بیاموزید( کما فی السابق)

eyvalllllllllllllllllllllll

سلام بر احمد آقا
اون شهد و شیرینی رو که عرض کرده ام ، مخاطبش حضرتعالی بوده اید ، و اما از جهت نکته آموزی ، ما ریزه خوار خوان نغز گویی و نازک اندیشی و خیال پردازی حضرتتان هستیم

نه دیگه آقا سهیل اذیت نکنید برادر
جدی عرض کردم خدمتتون
اوایل فن ها را می آموختید
اگر مایه زحمت نیستیم نکات مهم رو گوش زد کنید
ممنونم از شعر زیباتون ولی من در حد شعر های زیبای شما نیستم قربان

احمد آقا شعر گفتن که رسم و راه مشخصی نداره ، بله یک سری صناعات هست که بنده هم چندان آشنا نیستم ، اما اگه ان شاءالله عمری بود و ما سعادت خدمت گزاری شما رو داشتیم ، به آهستگی و ترتیب و توالی با یکدیگه کار می کنیم ، اما به این صورت که تاپیک بذاریم و کامنت و اینها نمی شه ، بلکه باید در موردش فکر اساسی کرد که من این فکر کردن و پیشنهاد دادن رو به
عهده ی شما میذارم. به هر حال خیلی خوشحال میشم که بتونیم با هم در این مورد همکاری بکنیم و مسایل مفیدی رو متقابلا" به هم انتقال بدیم .
.

اگر اجازه بدهید به آن فکر میکنم و به سرعت نور راه را پیدا میکنم

اجازه ی ما هم دست شماست قزبان