ما به وسیله ی زبان با هم ارتباط برقرار می کنیم ، اما برخی ارتباطات ما با ایما و اشاره است ، بعضی ها هم با استفاده از نشانه هاست .در دنیای نوشتن ؛ موضوع اندکی تفاوت می کند. نویسنده ؛ چیزی می نویسد که از آن منظور خاصی را در نظر دارد ، اما خواننده برداشت دیگری داردو بهتر است بگوییم که خوانندگان هریک در خواندن متون ، برای خود برداشت های مختص به خود را دارند و اگر گاهی اشتراکاتی از این برداشت ها پیش می آید ، به طور بدیهی ، نشان گر اشتراک تفهیم و القاء متماثل است ، یعنی اینکه نویسنده توانسته با زبردستی و استفاده از تکنیک های خاصی که در اختیار دارد ، بخشی از مخاطبان خود را در یک ردیف ادراکی قرار دهد . از سویی می توان گفت که مردم نیز خود دارای اندیشه ها ، سلیقه ها ، خواست ها و دیدگاه های متفاوتی هستند و قاعدتا" می بایستی نظرات متفاوتی را هم در خصوص مطالبی که می خوانند ، داشته باشند. در کتاب ساختار و تاویل متن به مطلب جالبی در این مورد اشاره شده است . نگارنده می گوید که زبان ،دستگاهی از نشانه هاست . و هریک از ما در کاربرد شخصی زبان ، یعنی در گفتارمان ، مجموعه ای از
نشانه ها را انتخاب می کنیم ، از پاره ای از توان های زبان ، سود می جوییم و گونه ای " سخن فردی" یا "روش بیان ویژه ی خود" را می آفرینیم . ما در گفتارمان از نشانه هایی استفاده می کنیم که بنا به قراردادی از پیش پذیرفته شده ، موجد مدلول ها یا تصورهایی در ذهن مخاطب می شویم . ما در زبان هر روزه ، بیرون از گستره ی امکاناتی که قراردادها می سازند ، نشانه ای را به کار نمی بریم ، زیرا هدف مان ایجاد ارتباط است و ارتباط استوار است به قراردادهای آشنا. از این بحث نتیجه می گیریم که زبان اگرچه یک وسیله است ، اما به عنوان یک قرارداد هم تلقی می شود و این قرارداد ، منوط به پذیرش عامه است و جالب است وقتی که شخصی در جامعه ای بنا برقراردادهای جامعه ی خودش سخن می گوید ، برای جامعه ی جدید به نوعی نا آشناست . زبان را می شود ساخت و براساس نشانه هایی به عنوان قراردادی اجتماعی و مقبول همگان مورد کنکاش و قبول عامه قرارداد. ما باید با این نشانه ها آشنا شویم و آگاهی به این نشانه ها ؛ یعنی شناخت معانی قراردادی و معانی تازه . و این در واقع در حکم کشف مناسبات راستین میان اثر و مخاطب آن است . نشانه ای که ادر اثر هنری بنا به قراردادی از پیش پذیرفته ، به کار می رود ، رمز یا "کُد" می نامیم . این قراردادها فراتر از سخن فردی یا ویژه ی اثر می رود و بیشتر از راه "ژانر" خاصی شناخته می شود که اثر در آن جای گرفته است . هر اثر دنیای نشانه های ویژه ی خودرا می آفریند و دلالت معنایی خاص خود را ایجاد می کند ، از این رو واقعیتی است مبهم . هر مدلول در ذهن مخاطب " موردی تاویلی " است و از این رو ما همواره با تاویل های گوناگون از هر اثر هنری رویارو می شویم .
سوسور ، پیرس و موریس سه زبان شناس مشهورند که التفات به آثار و دیدگاه ها ی آن ها در باره ی زبان و نگارش و ارتباط این دو با یکدیگر و اصولا" موضوع تفهیم و القاء مفهوم ار طریق نشانه ها و زبان ها ، خالی از فایده و لطف نیست . ابتدا به عبارت زیباو پر مغزی از ویتگنشتاین پیرامون زبان می پردازیم و سپس این بحث را با اشاره ای کوتاه به طرز تلقی فیلسوفان و اندیشه وران در خصوص مختصات تاریخی زبان ادامه می دهیم :
ویتگنشتاین در این باره می گوید :
" می توان زبان را همچون شهری قدیمی تصورکرد ؛ مجموعه ای پر پیچ و خم ، شکل یافته از گذر راه ها ، میدان ها ، خانه های قدیمی و نو ، خانه هایی که بخش هایی از آنها در دوره های مختلف ساخته شده است ، و این همه در محاصره ی شهرک هایی تازه ساز با خیابان های مستقیم و خانه های هم شکل. "
فیلسوفان نخست به جهان اندیشیدند و سپس دست یازی به شیوه ای که با آن جهان دانسته و شناخته می شود ، پرداختند و سرانجام به ابزاری که آن دانش از جهان را ممکن می کند. این گذرراه طبیعی و منطقی فلسفه از متافیزیک به شناخت شناسی و سپس به فلسفه ی زبان است . این طرح هرچند ساده گراست ، اما نکته ی مهمی را روشن می کند و آن ، این که توجه به فلسفه ی زبان را نتیجه ی منطقی سخن فلسفی غرب می داند .