حضور کروبي در نمايشگاه مطبوعات، هنوز هم نقل محافل و مجالس است.
ديروز در روزنامه خودمان سه روايت چاپ کرده بودند رفقا، از همين ماجرا. يکي به روايت «خبرآنلاين»، يکي به روايت «ايسنا» و آخري روايت «فارس». هرکدام هم يک جوري ماجرا را نقل کرده بودند. برداشت شخصي من از ماجراي کروبي در نمايشگاه مطبوعات براساس روايات گوناگون چنين است.
روايت خبر آنلاين:
مهدي کروبي به نمايشگاه مطبوعات رفته. طبقه دوم را ديده. آمده طبقه پايين. گروهي از ديدن او عصباني شدهاند. اين گروه کساني هستند که با ديدن هرکسي غير از خودشان، به صورت کاملاً خودجوش عصباني ميشوند و داد ميزنند و حمله ميکنند. اين گروه کارهاي طبيعي خودشان را انجام دادهاند. يک گروه ديگر هم هستند که با ديدن گروه اول، به سرعت شکل آنها ميشوند ولي روبهروي آنها قرار ميگيرند. دو گروه نسبتاً به جان هم افتادهاند و کروبي هم نسبتاً زير دست و پا مانده است. ظاهراً کسي هم حواسش نبوده که دعوا سر همين کسي است که دارد لاي فشار دو گروه، له و لورده ميشود.
روايت ايسنا:
دبيرکل حزب اعتمادملي به نمايشگاه مطبوعات رفته. به محض ورودش به راهروي اصلي مخالفان و موافقان وي درگير شدهاند. خساراتي وارد شده. او را به طبقه دوم نمايشگاه و از آنجا به بيرون نمايشگاه بردهاند. بعد از رفتن کروبي هنوز جو نمايشگاه متشنج بوده است.
روايت فارس:
شخصي موسوم به مهدي کروبي براي چند لحظه وارد نمايشگاه مطبوعات شد. بلافاصله همه حاضران در نمايشگاه فرياد برکشيدند، «مرگ بر منافق موسوم به کروبي» و او را بيرون کردند. اين شخص با افرادي موسوم به طرفدار که چيزهاي سفت و درازي موسوم به چماق در دست داشتند به نمايشگاه مطبوعات حمله کردند و شعارهايي در حمايت از افرادي موسوم به «موسوي» و «خاتمي» ميدادند. اين گروه اندک ولي خيلي خشن به مردم و انقلاب حملهور شدند و به همه فحش ميدادند. يکي از افراد موسوم به محافظ شخص ياد شده موسوم به کروبي، به سرعت اسلحهاش را کشيد و تيراندازي کرد و ملت را به خاک و خون کشيد. بعد همه افراد موسوم به طرفدار شخص موسوم به کروبي به بسيج و اسلام و انقلاب و مردم، ضمن شکستن همهچيز، بعد از ديدن سيل خروشان ملت، از همان راهي که آمده بودند برگشتند. شخص موسوم به کروبي هم از بس به شدت با ضربات کنگفو مردم را کتک ميزد، عمامهاش هم افتاد زير دست و پا و بدينوسيله به روحانيت نيز توهين گرديد.
آشوبهاي بعدي در نمايشگاه مطبوعات
شنيدهام که بناست ميرحسين موسوي و سيدمحمد خاتمي هم به نمايشگاه مطبوعات بروند. لذا آشوب در نمايشگاه ادامه خواهد داشت. طبق برنامه براي ادامه گسترده اين آشوبها من نيز روز دوشنبه از اول وقت تا پايان وقت در نمايشگاه حضور خواهم داشت و در غرفه روزنامه «خبر» از نزديک با مخاطبان ديدار خواهم کرد.
پيشاپيش براي بهتر برگزار شدن پروژه آشوب برنامه بازديد خود را اعلام ميکنم.بنده حوالي ساعت 5/9 صبح از غرفه خبرگزاري «فارس» ديدن خواهم کرد و سپس به غرفه روزنامههاي کيهان، وطنامروز، جوان، ايران، اعتماد، فرهيختگان و سرمايه ميروم و سرانجام آش و لاش و کبود و خونآلود در غرفه «خبر» مستقر خواهم شد.
براي رفاه حال دوستاني که ميخواهند کفش پرت کنند، تقاضا ميکنم با خودشان کفش کهنه اضافي بياورند که پابرهنه نمانند. لطفاً از آوردن انواع پوتين، چکمه و کفشهاي ميخدار ورزشي اجتناب کرده و به هيچ عنوان کفش زنانه پاشنهدار و لژدار پرتاب نکنيد. ضمناً از الان گفته باشم که بعداً مثل شاهزاده داستان سيندرلا کفشها را برميدارم و دنبال صاحبانش ميگردم و در اين راستا احتمال ازدواج هم وجود دارد. لذا حواستان باشد که کفشها را چطور پرتاب ميکنيد و به کجا ميزنيد. بنده همينجوري هم دماغم بزرگ است، اگر بشکند هم واويلاست. خلاصه پرتابي نکنيد که موجبات پشيماني و سرافکندگي را در آينده فراهم کند. به قول شاعر، که منظورم همان ناصر فيض است:
کاري نکن نگاه به دمپاييات کنند
از روي شست پات شناساييات کنند
وعده ديدار ما، فردا در نمايشگاه مطبوعات. [You must be registered and logged in to see this image.]
ديروز در روزنامه خودمان سه روايت چاپ کرده بودند رفقا، از همين ماجرا. يکي به روايت «خبرآنلاين»، يکي به روايت «ايسنا» و آخري روايت «فارس». هرکدام هم يک جوري ماجرا را نقل کرده بودند. برداشت شخصي من از ماجراي کروبي در نمايشگاه مطبوعات براساس روايات گوناگون چنين است.
روايت خبر آنلاين:
مهدي کروبي به نمايشگاه مطبوعات رفته. طبقه دوم را ديده. آمده طبقه پايين. گروهي از ديدن او عصباني شدهاند. اين گروه کساني هستند که با ديدن هرکسي غير از خودشان، به صورت کاملاً خودجوش عصباني ميشوند و داد ميزنند و حمله ميکنند. اين گروه کارهاي طبيعي خودشان را انجام دادهاند. يک گروه ديگر هم هستند که با ديدن گروه اول، به سرعت شکل آنها ميشوند ولي روبهروي آنها قرار ميگيرند. دو گروه نسبتاً به جان هم افتادهاند و کروبي هم نسبتاً زير دست و پا مانده است. ظاهراً کسي هم حواسش نبوده که دعوا سر همين کسي است که دارد لاي فشار دو گروه، له و لورده ميشود.
روايت ايسنا:
دبيرکل حزب اعتمادملي به نمايشگاه مطبوعات رفته. به محض ورودش به راهروي اصلي مخالفان و موافقان وي درگير شدهاند. خساراتي وارد شده. او را به طبقه دوم نمايشگاه و از آنجا به بيرون نمايشگاه بردهاند. بعد از رفتن کروبي هنوز جو نمايشگاه متشنج بوده است.
روايت فارس:
شخصي موسوم به مهدي کروبي براي چند لحظه وارد نمايشگاه مطبوعات شد. بلافاصله همه حاضران در نمايشگاه فرياد برکشيدند، «مرگ بر منافق موسوم به کروبي» و او را بيرون کردند. اين شخص با افرادي موسوم به طرفدار که چيزهاي سفت و درازي موسوم به چماق در دست داشتند به نمايشگاه مطبوعات حمله کردند و شعارهايي در حمايت از افرادي موسوم به «موسوي» و «خاتمي» ميدادند. اين گروه اندک ولي خيلي خشن به مردم و انقلاب حملهور شدند و به همه فحش ميدادند. يکي از افراد موسوم به محافظ شخص ياد شده موسوم به کروبي، به سرعت اسلحهاش را کشيد و تيراندازي کرد و ملت را به خاک و خون کشيد. بعد همه افراد موسوم به طرفدار شخص موسوم به کروبي به بسيج و اسلام و انقلاب و مردم، ضمن شکستن همهچيز، بعد از ديدن سيل خروشان ملت، از همان راهي که آمده بودند برگشتند. شخص موسوم به کروبي هم از بس به شدت با ضربات کنگفو مردم را کتک ميزد، عمامهاش هم افتاد زير دست و پا و بدينوسيله به روحانيت نيز توهين گرديد.
آشوبهاي بعدي در نمايشگاه مطبوعات
شنيدهام که بناست ميرحسين موسوي و سيدمحمد خاتمي هم به نمايشگاه مطبوعات بروند. لذا آشوب در نمايشگاه ادامه خواهد داشت. طبق برنامه براي ادامه گسترده اين آشوبها من نيز روز دوشنبه از اول وقت تا پايان وقت در نمايشگاه حضور خواهم داشت و در غرفه روزنامه «خبر» از نزديک با مخاطبان ديدار خواهم کرد.
پيشاپيش براي بهتر برگزار شدن پروژه آشوب برنامه بازديد خود را اعلام ميکنم.بنده حوالي ساعت 5/9 صبح از غرفه خبرگزاري «فارس» ديدن خواهم کرد و سپس به غرفه روزنامههاي کيهان، وطنامروز، جوان، ايران، اعتماد، فرهيختگان و سرمايه ميروم و سرانجام آش و لاش و کبود و خونآلود در غرفه «خبر» مستقر خواهم شد.
براي رفاه حال دوستاني که ميخواهند کفش پرت کنند، تقاضا ميکنم با خودشان کفش کهنه اضافي بياورند که پابرهنه نمانند. لطفاً از آوردن انواع پوتين، چکمه و کفشهاي ميخدار ورزشي اجتناب کرده و به هيچ عنوان کفش زنانه پاشنهدار و لژدار پرتاب نکنيد. ضمناً از الان گفته باشم که بعداً مثل شاهزاده داستان سيندرلا کفشها را برميدارم و دنبال صاحبانش ميگردم و در اين راستا احتمال ازدواج هم وجود دارد. لذا حواستان باشد که کفشها را چطور پرتاب ميکنيد و به کجا ميزنيد. بنده همينجوري هم دماغم بزرگ است، اگر بشکند هم واويلاست. خلاصه پرتابي نکنيد که موجبات پشيماني و سرافکندگي را در آينده فراهم کند. به قول شاعر، که منظورم همان ناصر فيض است:
کاري نکن نگاه به دمپاييات کنند
از روي شست پات شناساييات کنند
وعده ديدار ما، فردا در نمايشگاه مطبوعات. [You must be registered and logged in to see this image.]