[right]
ثقل زمین کجاست ؟
من در کجای جهان ایستاده ام ؟


چند روز پیش در خانه نشسته بودیم و مشغول حل غوامض صنعت آی تی و خصوصا بخش مربوط به استریپ پوکر که دیدیم این خرمگس معرکه ؛آق میتی را میگویم
عریضه ای دو فوریتی در قالب ایمیل فرستاده ، خب چه باید میکردیم ؟این تخم لقی بود که خودمان در لپش شکسته بودیم وگرنه شاگرد کله پزی را چه به ایمیل نویسی انهم وسط این جلسه ی مهم ما با حضرات .لاجرم باز کردیم ، نوشته بود:

ای نامه که می روی بسویش
از جانب ما ببوس رویش
دم شما گرم آق شاهین حالا ما دیگه شدیم خرمگس معرکه ؟
ساملیکم
اگر از احوالات این بنده ی حقیر و کور و کچلهای فقر خواستار باشید الحمدلله همه خوبند و ملالی نــی جز دوری سرکار، اسمال و فریدون هم سلام مخصوص میرفسن . ننه مون هم سفارشت کرد خدمتتون عرض کونیم اون چن پر دارو علفی رو که واستون ارسالجات کردن واسه دم کردنه ، مبادا خدا ناکرده ضمات کونین بمالین اونجا که بد عوارضی داره .(تف به ذاتت میتی حالا بعد از دو هفته یادت اومده بگی؟)
واما بعد،جونم واستون بگه ، دیشب نه پریشب داشتیم تیلیفیزیون نیگا میکردیم ، یه برنامه هه بود خارجکی ، این مجریش از هر کی می پرسید نظرتون راجب به ایران چیه ؟ ، کلهم اجمعین ،نامردا میگفتن ایران دیگه چیه ؟راسیاتش ما خیلی بهمون برخورد. آق شاهین ما که هیچ، شوما که دستــون تو کاره و امرا و سفرا واسه خوندن نوشته هاتون اگه آب دسشونه دم مبال، آفتابه رو میگذارن زمین و اگه رو به موتن واسه چند دیقه عزرائیلو سنگ قلابش میکونن، حیف نیس که نک قلمی واسه این آب وخاک تکون نمیدین تا این اجنبیهای خاج پرست بفهمن اینجا کجاس و ما کی هستیم ؟. ب ابلفرض قسم ، این اسمالو خاک کردم ، ما فعلا یه هفته س که بابت اون زهرماری که اونشب اسمال داد کوفت کردیم گلاب به روتون ، روم به دیفال یه دسمون به لوله ی آفتابه س و یه دسمون به دیوار خلا ، وگرنه عمرا مصدقه اوقات شریفتون نمیشدیم .حالا ا مـا چـــی ؟گفتن بود. ما که نقدا دسمون ا عالم و آدم کوتاس، ببینیم شوما چـــی ؟ چی میکونی تا انقذه پیش ای فرنگیــای کون نشسته ضایع نشیم.زیاده عرضی نیس.باقی بقات ، اسمال و فریدون فدات.


خب ما هم دیدیم که حرف حساب جواب ندارد، حالا که کل نفوس جهان فانی و باقی دارای هزار جور کارت هویت و اععتباری هستند و اهالی ینگه دنیا برای سگ و گربه شان هم سجل و پاسپورت گرفته اند و دیگر حتی نمی شود به جناب اسبشان گفت یابو ، چرا که شچره نامچه دارند و اصل و نسبشان معلوم ، دیگر جای کاهلی نیست و تا حدود و ثغور مملکت محروسه ی ایران به همین حد پابرجاست و زعمای قوم هنوز تقسیم نگرفته اند بخشی از خاک بی قوت ما را بعنوان سرجهازی در اختیار برادران پرپشم و پیله ی لبنانی و فلسطینی یا چشم مته ای های چینی یا ملحدان شمالی دیروز و مومنان و یاران غار امروز ودست آخر به کور و کچلان عرب و افغان و
پاکستانی و قرقیز وترک و تاجیک هبه کنند، جای آن دارد که دستی بالا بزنیم و دو کلمه در باره ی این سرزمین گل و بلبل بنویسیم ، شاید که خدای را خوش آید و در زمره ی باقیات الصالحات ما باقی بماند. قلم را برداشتیم و سر صفحه نوشتیم تاریخ ایران ،از..... خب می دانید که دیگر دوره ی شباب از ما سپری شده و گرد خزان بر عارض و زلفکانمان چیره ، همچین که سر قلم بر کاغذ استوار بماند ، به جان شما نباشد جان آق میتی چنان در چرت قیلوله رفتیم که انگاری همنشین اصحاب غار بوده ایم و صد سال است که از دار دنیا بیخبریم.
میانه ی چرت بودیم که نمیدانم وهم بود ؟ الهام بود ؟ تلقین شیاطین بود؟ هرچه بود یکدفعه دیدیم که در باغی هستیم بغایت زیبایی و درویشی که روی تخت نشسته و متصل قلیان مرصعی که برایش چاق میکنند وایشان هم به غمزه ای زلف بکناری زده و در نی قلیان هوف مینمایند. جلوتر رفتم ، یکباره سر بلند کرد و گفت : آهای کون نشسته حالا دیگر وضعیت ایران انقدر خراب شده که دور دور توی عامی جاهل مفلوک مکتب ندیده ی مذبذب مزخرف افتاده تا برایش تاریخ بنگاری ؟
خواستم چیزی بگویم اما چشمم که به اعوان و انصار آشیخ افتاد ، همه 30 ذرع قد و 10 ذرع پهنای شانه و گرم بازو سنگین ، زبان در کام گرفتم.
بیت :
در کف پیر خر خونخواره ای - غیر ،از خفه شدن کو چاره ای
درویش بصدا درآمد که حالا دیگه روزگار شیر بجایی رسیده که موش از کونش بلغور بچینه ؟ آخه مردک تو رو چه به تاریخ نویسی ؟ آنهم برای ایران ؟ تو خیلی هنر داری برو برای زادگاهت فکری کن که جنگ هفتاد و ملت است در آنجا از عرب و عجم و لر و ترک و شوشتری و دزفولی و بختیاری. بعد دستش را بالا برد و بغتتا نمیدانیم از کجا یکی در مایه ی شوشتری زد زیر آواز که :

مگر حب وطنخواهی نداری - که دائم صبح تا شب سر کاری
نداری ترس از روز مکافات ؟- که هی در میکنی از خود خرافات ؟
تو که عشق فرنگستان نداری - یه دکان جز به خوزستان نداری
برو بنویس از عهد دبستان - زنام مهد و از یاران بستان
بگرد اندر متون ارض و تاریخ - که خوزستان ورا نامید از بیخ؟
اگر ننویسیش در دو مجلد - من و تو این ددان و گرز و مقعد
حیات تو، ممات تو در آنست - وگرنه قسمتت گرز گرانست

در اینحال آن درویش با هیبت، اشارتی به کناره ی تخت فرمود و از هراس آنچه دیدم ، از خواب پریدم. هیولاهایی با گرز 100 منی که رستم با گرزش پیش آنها خلال دندان هم نبود. راستش از اثر تصویر آن جهان مثلی و قد وقواره ی آن دیوان بود یا عقل مصلحت بین و یا حب ناسیونالیستی و گل گیرای موطن نمیدانم ،
بیت :
گهی تاثیر گیری از دو تا حرف - گهی تاثیر باد و آتش و برف
گهی عکسی تو را مغموم سازد- اگر شمری تو را مظلوم سازد
گهی هم لرزی از گرزی چنینی - زهول مقعد ،از مغزت برینی
همه از ترس کون و لامکان است - همه از مقتضیات زمانست

این گشت که یکباره نور معرفت در اندرونم که دو روز و دو شب جز سیگار مشتوک دار و چایی شب مانده از طعام بهره ای نداشت ، درخشیدن گرفت و متحول شدیم و بصرافت افتادیم که حق با آن درویش اهل حق بوده . به خودمان گفتیم که فلانی اصلا تو را چه به تمامی ملک ایران ؟ مال ، مال خودشان است و ارث ومیراث
شاهنشاهان و نواب آقا و شاه بابا ها و خدیجه خانباجیها . به هر که خواستند می دهند ، به هر که خواستند می بخشند. تو فکر همان دو وجب خاک خودتان باش و کلاهت
را سفت بگیر که باد نبرد.همان ما را بس که ببینیم تاریخ این خطه چه بوده و اول از همه چه کسی این نام را بر آن گذاشته . بله ، هر چیزی را بهتر آنست که آدمیزاد از بیخش بگیرد. ما هم که شیر خام نخوردیم و این حرفها حالیمان است. این شد که شروع به نوشتن و تصحیح شرح حالی کردیم که مشاهده می کنید . باشد که در تاریخ و جغرافیا به یادگار بماند.