شاهد آفلاین

شاهدon نیست!....کــــــــه مویی و میانی دارد؟؟

بنــــــــــــده ی طلعت آن باش کـــــــــه on ی دارد!



شاهد on نیست!.... کــــــــــــه pm بفرستد مارا؟

یــــــــــــا کـــــــــــــه از ID بنده نشــــــانی دارد؟



شاهد off است و ز مــــــــو یا ز میانش چه ثمـــر

چون که بی webcam خــــــــــــود روی نهانی دارد!



اي خوش آن دوست که با ميل و مسنجـر همه شب

خوشتر از باد صبـــــــــــــا ، نامــــــــــــه رساني دارد



خرّم آنکس کــــه بــــــــــــــه دور از نظـــــــــر کاربران

بهــــر چت کردن خـــــــــــود دنج مکـــــــــــانی دارد!



یا کــــــه بـــــــــــــــا دلبـــــــر دلخواسته ای دورا دور

خلوتی خواسته در نیمــــــــــه شبــــــــــــانی دارد!



یا کــــــه از صورتک بوســـــــــــه به هنگامه ی چت

گــــــــــــاه و بیگــــــــاه لب بوســـــــــه ستانی دارد



انفعــــــــالاتي اگــــــــــــــر گشت پديــــد از چت او

بــــــــــــا نگــــــــــــاري فعـــــــلاتن فعــــــلاني دارد!



**



دوش دیدم کــــــه به جنّت بنشسته است عبوس

"خواجه" در زیـــــــــــــــر لبش آه وفغــــــــــانی دارد



گفتمش خواجه بگـــو اینهمـــــــــه اندوه ز چیست

ای کــــــــــــه اشعـــــــار تــــــو از غیب لسانی دارد



بکشید آهی و فرمـــــــــود کــــــــــــه : خیل شعــرا

بوالفضــــــــــول الشعــــــرا نــــــــــام جوانی دارد!



قصد دیــــــــــوان مـــــــــــرا کـــرده و پنداشته است

این روانی بــــــــــه عبث ، طبـــــــــــع روانی دارد



چــون خــــــــــدا روز قیامت به حســــــــابش برسد

بنگر او را کــه چــــــــــــــه جزغــــــــــاله زباني دارد!



بوالفضـــــــــولي گــــر از اين است کــه ايشان دارد

با غ طنـــــــــــز از دم او طرفـــــــــــــــه خزاني دارد!



گفتـــــــــم : اي طوطي حـــق! نادره ي دورانهـــــا!

اي کـــــــــه هــر بيت تــــــو در خويش جهاني دارد



صاحب سفــــــره تــــو هستي و از اين بيش مرنج

سائلي گرسنه گــــــــر ديده بـــــــــه خـــواني دارد



بوالفضولانه پي شـــــــادي خلـــــــق است و به کف

بهـــــــــر تاراندن غـــــــــم تيـــــــر و کمـــــــــاني دارد



بي امــــان هر کـــــــه امــــــــان غــم مــــردم ببُرد

از غــــــــــــــم و دلهـــــــــــــره ی حشـــر امانی دارد


باید برادران زنم را عوض کنم

باید که شیوه‌ی سخنم را عوض کنم

شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم



گاهی برای خواندن یک شعر لازم است

روزی سه بار انجمنم را عوض کنم



از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده‌ام

آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم



در راه اگر به خانه‌ی یک دوست سر زدم

این‌بار شکل در زدنم را عوض کنم



وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من

وقت است قیچی چمنم را عوض کنم



باید پس از شکستن یک شاخ دیگرش

جای دو شاخ کرگدنم را عوض کنم



وقتی چراغ مه شکنم را شکسته‌اند

باید چراغ مه‌شکنم را عوض کنم



عمری به راه نوبت ماشین نشسته‌ام

امروز می‌روم لگنم را عوض کنم



با من برادران زنم خو ب نیستند

باید برادران زنم را عوض کنم



دارد قطار عمر کجا می‌برد مرا؟

یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم



ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار

مجبور می‌شوم کفنم را عوض کنم



دستی به جام باده و دستی به زلف یار

پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟



این ترانه بوی نان نمی دهد

این ترانه بوی نان نمی دهد
از قدیم همچنان نمی دهد

نان همیشه توی سفره است، پس
پشت سفره بوی نان نمی دهد

این خبر تکان دهنده است لیک
آن خبر مرا تکان نمی دهد

بانک وام ازدواج می دهد
لیک وام زایمان نمی دهد

کلّه پز عدالتش صحیح نیست
مغز می دهد، زبان نمی دهد

هر که دل به دست این سپرده است
لاجرم به پای آن نمی دهد

منطقاً قبول هم نمی شود
هر کسی که امتحان نمی دهد

روزگار با تمام ما بد است
دسته هم به دستمان نمی دهد

هیچکس برای ارتقای تو
چار پلّه نردبان نمی دهد

نردبانی از قضا اگر دهد
نردبانِ رایگان نمی دهد

نردبان خوب را کرایه کن
از کسی که او گران نمی دهد

یک سوال خوب: وقت فوتبال
رادیو چرا اذان نمی دهد؟

هیچ کنگره برای این غزل
سکّه ای به دستمان نمی دهد


رزم رستم و ویروس

به نام خداوند ويروس گارد

كنون رزم Virus و رستم شنو / دگرها شنيدستي اين هم شنو

كه اسفنديارش يكي Disk داد / بگفتا به رستم كه اي نيكزاد

در اين Disk باشد يكي File ناب / كه بگرفتم از Site افراسياب

چنين گفت رستم به اسفنديار / كه من گشنمه نون سنگگ بيار

جوابش چنين داد خندان طرف / كه من نون سنگگ ندارم به كف

برو حال مي‌كن بدين Disk، هان! / كه هم نون و هم آب باشد در آن

تهمتن روان شد سوي خانه‌اش / شتابان به ديدار رايانه‌اش

چو آمد به نزد Mini Tower اش / بزد ضربه بر دكمه Power اش

دگر صبر و آرام و طاقت نداشت / مر آن Disk را در Drive اش گذاشت

نكرد هيچ صبر و نداد هيچ لفت / يكي List از Root ديسكت گرفت

در آن Disk ديدش يكي File بود / بزد Enter آنجا و اجرا نمود

كز آن يك Demo شد پس از آن عيان / با فيلم و موزيك و شرح و بيان

به ناگه چنان سيستمش كرد Hang / كه رستم در آن ماند مبهوت و منگ

چو رستم دگرباره Reset نمود / همي كرد Hang و همان شد كه بود

تهمتن كلافه شد و داد زد / ز بخت بد خويش فرياد زد

چو تهمينه فرياد رستم شنود / بيامد كه ليسانس رايانه بود

بدو گفت رستم همه مشكلش / وز آن Disk و برنامه خوشگلش

چو رستم بدو داد قيچي و ريش / يكي ديسك Bootable آورد پيش

يكي Toolkit، Hard اندرش / چو كودك كه گردد پي مادرش

به ناگه يكي رمز Virus يافت / پي حذف امضاي ايشان شتافت

چو Virus را نيك بشناختش / مر از Boot Sector برانداختش

يكي ضربه زد بر سرش Toolkit / كه هر Byte آن گشت هشتاد Bit

به خاك اندر افكند Virus را / تهمتن به رايانه زد بوس را

چنين گفت تهمينه با شوهرش / كه اين بار بگذشت از پل خرش

دگر باره اما خريت مكن / ز رايانه اصلا تو صحبت مكن

قسم خورد رستم به پروردگار / نگيرد دگر Disk از اسفندیار


شعر طنز انتخاباتی

گربه شورا راه یابد پای من
هرچه ویرانی است عمران می کنم

می روم هر شب به میدان های شهر
هر چه ساعت بود میزان می کنم

مشکلات شهرتان را رتق و فتق
پشت میز و پشت فرمان می کنم

کوچه های تنگ را هر شب فراخ
هرچه بن بست است دالان می کنم

چاله های شهر را چاه عمیق
هرچه دالان را خیابان می کنم

هرکه شورا شد فقط این کرد و رفت
من اگر شورا شوم آن می کنم

مردها را اهل تجدید فراش
لطف ها در حق نسوان می کنم

تا کش آید پوز اعضای اوپک
نفت را فالفور ارزان می کنم

مرده ها را می کنم ساماندهی
شهرتان را باغ رضوان می کنم

شاعران شهر را در خانه ام
هفته ای یک بار مهمان می کنم

کارگردان های با احساس را
می برم مهمان مامان می کنم

تا که پررو نق شود گردشگری
اصفهان را ارمنستان می کنم

شهردار از شهرضا می آورم
الغرض این می کنم آن می کنم

می شوم هر شب سوار بلدوزر
هر چه ناصافی است ویران می کنم

شهر تا راحت شود از چشم هیز
دیدنی ها را فراوان می کنم

می نویسم طنز بر دیوار و در
شهرتان را من نمکدان می کنم

تا که کار خلق فورا حل شود
کارمندان را دو چندان می کنم

هی تراکم می فروش را به را
یاری انبوه سازان می کنم

شهرداری را همه رایانه ای
کارها را سهل و اسان می کنم

گر رقیبانم به من فرصت دهند
چاره ی کمبود سیمان می کنم

می کنم هی کارهای خوب خوب
دشمنانم را پشیمان می کنم

هفته ای یک شب کلیسا می روم
ارمنی ها را مسلمان می کنم

می فروشم کل اسراییل را
پول آن را خرج لبنان می کنم

یک سخنرانی به نفع مسلمین
در بلندی های جولان می کنم

مثل اقشار ضعیف اجتماع
نوش جان سویای سبحان می کنم

هم صدایی هم دلی هم زیستی
با سرای سا لمندان می کنم ...

باباجون خسته شدم ..قافیه ها ته کشید ....به من رای بدین دیگه ...

دم همتون گرم....!

خسرو و فرهاد!

با اجازه استاد نظامی گنجوی

نخستین بار گفتش کز کجایی؟
مبادا هم محل، هم خاک مایی؟
چرا این دختر همسایه مان را
تو کردی خواستگاری بی خبر،ها؟!
چرا اورا تو کردی انتخابش؟
بگفتا: مطمئنم از جوابش!
بگفتا: نرخ مهرش با تو گفته؟
بگفت: آن را که داده، کی گرفته؟!
بگفتا: بیشتر من دارمش دوست
بگفت: اما مهمتر، پاسخ اوست!
بگفتا: دوستش داری چنان من؟
بگفت: عشقت نه نان است و نه مسکن!
بگفتا: ازچه رو دارد قبولت؟
بگفت: او گفته با من بهر پولت!
بخندید: این دلیلش نیست کافی!
بگفت: آیا تو از خدمت معافی؟!
به ضرب پول، بنده روسفیدم
و سربازی خود را هم خریدم!
تو حتی یک موتور گازی نداری
خریدم من دو ماشین شکاری!
تو یک آلونک کوچک نداری
تو چون من خانه در پونک نداری!
به دانشگاه بودم سخت ساعی
ولی البته غیر انتفاعی!
بنابراین دلیلش هست کافی
نباید بیش از این مهمل ببافی
بگفت: اما منم فرهاد عاشق
بگفت: ازغصه اش باید کنی دق!

شعر ترین حادثه!


روی قبرش بنویسید که شاعر بوده ست به شاعری که هرگز زاده نشد!

شاعری فحل٬ که بسیار معاصر بوده ست!

بنویسید که اشعار قوی می گفته ست

تازه آن وقت٬که شاگرد اکابر بوده ست

بنویسید که هر بار غذا می خورده

بعد هر لقمه دو روز از همه شاکر بوده ست

بنویسید که با یک سفر از ده به کرج

فکر می کرده که یک عمر مسافر بوده ست

ننویسید که کلاْ سر او بی مو بود

بخشی از پشت سر شاعر ما فر بوده ست

ننویسید که شعرش غلط وزنی داشت

چون که از هر نظر این نابغه نادر بوده ست

پیش از آنی که سمند و پروتون می رانده

ننویسید که راننده ی قاطر بوده ست

اصلاْ از شوفری اش هیچ مگویید به خلق

تا نگویند که مرحوم شوماخر بوده ست

ننویسید که پر می شده صد سطل از آن٬

مهملاتی که به ذهنش متبادر بوده ست

مرگ او شعر ترین حادثه در عمرش بود

روی قبرش بنویسید که شاعر بوده ست!