سر دروازه که رسیدم --- صدای بلبل و شیپور شنیدم
به خود گفتم که شیپور نظام است---دگر شخصی گری بر من حرام است
به صف کردند تراشیدند سرم را---لباس ارتشی کردند تنم را
الهی خیر نبینی سر گروهبان --- که امشب کردی تو مرا نگهبان
سر پستم رسیدم خوابم آمد --- محبت های مادر یادم آمد
تفنگم را گذاشتم بر لب سنگ --- محبت های مادر یادم امد
غم مادر مرا دیوانه کرده --- کبوتر در عجبشیر لانه کرده
نوشتم نامه ای با برگ چایی --- کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامهای با برگ زیتون --- فراموشم نکن ای یار شیطون
نوشتم نامه ای با برگ انگور --- جدا گشتم دو سال از خانه ام دور


از آن روزی که سربازی به پا شد---ستم بر ما نشد بر دختران شد
بسوزد آن که سر بازی به پا کرد---تمام دختران را چشم به راه کرد


به اینجا می گن شهید درویش فرق داره با ونک و تجریش

اینجا حرف زور خیلی زیاده باید بری پا مرغی پای پیاده

اینجا غرورت رو راحت می شکنن بهت توهین های ناجور می کنن

اینجا اگه بری تو طرف سیگار می کنن تو پاچت گیتار

بدترین کلمه اینجا به خط شو اگه نری صد تا بشین پاشو

کله صبح با سوت بیدار می شی اگه تو باشی واقعا دیونه نمی شی

اینجا همه می کنن نظافت همه دارن به کاره دیگری نظارت

کسی نداره تو ما صداقت نگاه نمیشه به کسی از رو محبت

میری سمت میدون صبگاه بدو رو دیگه تموم میشه دلخوشی من و تو