[You must be registered and logged in to see this image.]
مي خواستم برسم به تو
به تو كه عمري در درونم بودي و هستي
به تو كه خود گفتي صدايم كن
و خواندمت در همين دشت پهناور
خواندمت بي ريا تر و عاجزانه تر از پيش
و فرياد زدمت در همين سكوت مغموم
فريادي به وسعت اين پهناور سرد
فريادي كه خواندنت و خوانده شدنم كمترين بهانه اش بود
و به يادت آوردم او را كه از ياد برده بودي
اما...
شنيدمت با صدايي رسا تر از آنچه خوانده بودم
"تو مرا از ياد مبر!"
مي خواستم برسم به تو
به تو كه عمري در درونم بودي و هستي
به تو كه خود گفتي صدايم كن
و خواندمت در همين دشت پهناور
خواندمت بي ريا تر و عاجزانه تر از پيش
و فرياد زدمت در همين سكوت مغموم
فريادي به وسعت اين پهناور سرد
فريادي كه خواندنت و خوانده شدنم كمترين بهانه اش بود
و به يادت آوردم او را كه از ياد برده بودي
اما...
شنيدمت با صدايي رسا تر از آنچه خوانده بودم
"تو مرا از ياد مبر!"