طنزقصه ای گویم برایت خنده دار
قصه یک دختر سرمایه دار
دهتری زیبا و خوب و قد بلند
با سواد و اندکی مشکل پسند
چون که هنگام بلوغش سر رسید
خواستگاران زیادی شد پدید
لیکن این دختر مگر میشد رضا
تا بله گوید به یک بنده خدا
اولی آمد چودیدش دخترک
گفت مامان: میشوم زهره ترک
دومی با صد هزاران آرزو
چون که لب وا کرد بهر گفتگو
گفت مادر: گو برو دیگر نیا
چون که لکنت دارد این جنس دوپا
سومی آمد بگفتا ای پدر
قد او کوته بود یک مختصر
چارمی آمد بگفتا لاغر است
گردنش باریک و یک گوشش کر است
پنجمی آمد بگفتا این رپ است
هر دو چشم این پسر گویا چپ است
الغرض وسواس بودش بی حساب
کرد کل خواستگاران را جواب
حال دانی حال و روزش چون بود
سن او از سی و چهل افزون بود
میزند امروزه او برهر دری
از برای جستن یک همسری
تا زتنهایی دهد خود را نجات
چاپ کرده آگهی در نشریات
قصه یک دختر سرمایه دار
دهتری زیبا و خوب و قد بلند
با سواد و اندکی مشکل پسند
چون که هنگام بلوغش سر رسید
خواستگاران زیادی شد پدید
لیکن این دختر مگر میشد رضا
تا بله گوید به یک بنده خدا
اولی آمد چودیدش دخترک
گفت مامان: میشوم زهره ترک
دومی با صد هزاران آرزو
چون که لب وا کرد بهر گفتگو
گفت مادر: گو برو دیگر نیا
چون که لکنت دارد این جنس دوپا
سومی آمد بگفتا ای پدر
قد او کوته بود یک مختصر
چارمی آمد بگفتا لاغر است
گردنش باریک و یک گوشش کر است
پنجمی آمد بگفتا این رپ است
هر دو چشم این پسر گویا چپ است
الغرض وسواس بودش بی حساب
کرد کل خواستگاران را جواب
حال دانی حال و روزش چون بود
سن او از سی و چهل افزون بود
میزند امروزه او برهر دری
از برای جستن یک همسری
تا زتنهایی دهد خود را نجات
چاپ کرده آگهی در نشریات