Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionاندر حکایت آن که رفت و این که آمد Emptyاندر حکایت آن که رفت و این که آمد

more_horiz
آورده اند در تواریخ عجم که آن زمان که در بلاد جابلقا و جابلسا شهریاری جدید بر اورنگ شاهی نشست و جمله خلایق مسلم گشت مر ایشان را که آن نامور همانا از ابدال و اوتاد است که حکمای چین و ما چین وعده ی سلطنتش بداده اند در ایرانشهر نیز مردان روزگاران سخت ،انجمن کرده و در خفا اینگونه تقریر کردند : حال که بر آن دیار برکه نازل گردیده و از وجنات آن حضرت پیداست که او با ماست ، گاه آن گردیده که چرخ بگردانیم و تخت محمود واژگون سازیم که آنچه او بکرد در این ایام نبود جزآنکه به صبغه ی سلف خویش محمود غازی ، انگشت در خلق کرده رافضی* بجست .حال که زمانه دیگرگون گشته و زمین و آسمان بانگ شادی و اصلاح امور سر داده اند ، صلاح است ما نیز کار دیگرگونه کنیم و تمشیت خلق بدستان خویش گیریم پیش ازآنکه یاجوج و ماجوج *سد مارب در هم شکنند و بدین خطه ی گل و بلبل سرازیر گردند و بکنند آنچه دانی ، و چه کردنی !!.

حاصل آن آمد که صاحب خرقه ی شکلاتی و حضرت مبدع کوپناتی در یکجا جمع گشته رای بدان زدند که اورنگ را کس شایسته نیست جز یک از ما و آن شیخ که همچنان وعده ی پنجاه هزار تومان بدهد جز اباطیل نگوید و حاشا که از لران اندیشمندی صاحب نظر درآید هر چند که جامه ی اهل علم پوشدو با کروبیان و ملائک حشر و نشر کند.
بدین نمط چند صباحی بگذشت و سیدین خانه از اغیار خالی داشته به شور نشستند .
هریک در وصف مزایای خویش رجز بخواندند و اصحاب را خوانده تا در پس هر خطابه احسنت فراوان گویند.در آخر نیز چنانکه رسم آنان بود شبدیز* سخن به ذکر مصائب راندند و قطایف* لطیفه به اشک دیدگان نمور گردانیده قرار برآن شد که سید خندان و حسین گریان هر یک در میان خلایق ظاهر و بر سبیل تعارف حمد و ثنای یکدگر گفته و در ذم محمود و ترهات او از یکدگر پیشی گیرند ، در آخر نیز چنان گویند که فلان از ما فاضل تر است و از جمیع 10 کرورمعایب ما یک در او نباشد و کم مانده که مرتبت ملایک حاصل کند و قس علیهذا .. تا خلق را نظر برآن افتد که آن قاقذ که پیش ازین در خلا* بیانداخته بودند دوباره برگیرند و نام یک از آن دو بر آن نویسند و در صنادیق بیندازند.

از جمله عجایب اخلاق ملوک عجم آن باشد که در سیاست رحم بر والدین نیز نکنند و هر حقه که دانند بکار برند و هر خوالی که یابند ببندند.تا مرتبت آن را حاصل گردد که بزرگی خویش بر دیگران نمایاند و جامه ی زعامت بر تن وی راست آید.پس چون چنین گشت همه هلهله کنند و پایکوبند و مدایح گویند و وی بر عرش برند و گویند که اگر دیگر خلایق جهان بدانستی که در عجم چنین مردیست شترها پر از زر مسکوک نزد ما روانه بکردی تا وی از ما بازخرند ،اگر چه به بهای 50 سال خراج ملک مصر و شامات و ینگه دنیا باشد و ما غمزه کرده نفروشیم . و در نهان ، در خلوت خانه چنان مذمتش گویند و افعال و اصوات قبیحه بر او ببندند که کدبانویان چشم و گوش طفلان بگیرند تا نبینند و نشنوند آن اشکال و اصوات را ، چرا که عجم در تربیت اطفال بسی سختگیرند و جز پاکی به کودکان نیاموزند.

القصه آنکه دو سید گرانقدر این بازی آغازیدند که اگر دیگری بیاید من نیایم به جهت آنکه ایشان از ما گرانقدرتر است و ردای زعیم خلق برتن ایشان زیباتر. سید خندان که علوم گنجفه و نرد و شلم نیک بدانستی چندان بر طبل خوالی بست که آن سید میر را یقین افتاد که اکنونست که هرچه خواب ریاست مکرر بدیده ام پریشان و هر چه رشته ام پنبه شود ، این بود که فریب غمزه ی وی بخورد و دست بر جمله ی اوراق نهاده و لفظ مبارک "شلم" بر زبان راند. و علما و حکما دانند که این لفظ خود از کلماتیست که دیوان در محضر سلیمان آنهنگام که خاتم سلیمانی مفقود شده بود بیاموختند و بدان معنیست که کلیه امور مراست و نیک و بد انجام آن مرا.
بدینسان آن میر بر اریکه اصلاحات بنشست و یمین و یسار را بگفتن سخنانی چند بنواخت و قاصد روان ساخت مطبعه ای در ناصرخسرو که طبع اسکناس را مسدود و چاپ کوپن را مبسوط نمایید، چه از شب دیجور جز اندک نمانده و سحر نزدیکست .
خلق هلهله بکردند و شهر را آذین بسته که عنقریبست که دیو چو بیرون رود فرشته در آید.

در آن روزگار کاتب را گذر در آن صحرای محشر افتاد و بدیدم که سید خندان با وجود قبول هزیمت شادمان است و رندانه لبخند میزند.سبب بپرسیدم .گفت برای آیندگان بنویس که این میر چون میر نوروزیست و سه روز بیشتر بر تخت ننشیند ، گفتم این علم از کجا آمد شما را ؟
فرمود: سیغاب تماب هق منلب خبذز کگیت. عرض کردم این چه زبانیست و معنی آن چه باشد ؟ فرمودند این معنی جز به رنج و دود چراغ حاصل نیاید و تو اگر معنی خواهی باید که سعی بلیغ در کسب علوم خفیه کنی .

کنون پانزده سال است زیادت که بر گفته ی شیخ مشغولم و معنی آن همی طلبم تا صبح بین الطلوعین هاتف تمامت آن سخن و سر آن بر من عیان ساخت که گرچه زمان بسیار از آن برفته اما جهت استخبارآیندگان در نسخ درآورم . و آن جمله بدان معنی بود که :
طرف شنگوله ، وضع خرابتر ازین حرفاست .کلاه سرش گذاشتم.
و این آن بود که هاتف بگفت .آیا ملک مقرب بود یا ایادی ابلیس ؟ ندانم چه مرا علم تمیز نباشد و تنها خرج عیال به کتابت درآورم.


*خوالی : لابد جمع خالی !!
* قطایف : جمع قطیفه - لنگ
*شبدیز : اسب خسرو پرویز
*کروبیان : فرشتگان مقرب الهی
*یاجوج و ماجوج : قومی خونخوار که با کمک خداوند سدی از آهن ساخته شد تا جهان از حمله ی آنان در امان ماند.
*گنجفه و نرد و شلم : از اقسام بازی ها.
*رافضی : بدعتگزار در دین - دگر اندیش
*خلا : مستراح
بقیه شم دیگه حال ندارم خودتون پیدا کنید


اهواز- فروردین 88

descriptionاندر حکایت آن که رفت و این که آمد EmptyRe: اندر حکایت آن که رفت و این که آمد

more_horiz
سلام شاهین جان
با یه طنز فوق العاده سال جدید رو عالی شروع کردی :D
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply