تاریخچه ی بیا بریم به مزار ملا ممد جان و دانلود

امشب آبجی فائزه تهنایی نشستو یک عالمه تصنیف دانلود کردو کلی اینور اونورو گشت ولی احساس کرد الان این موقع شب هیچ چی مثل بیا بریم به مزار به دل آدم نمیشینه ؛ این آهنگو وقتی خیلی کوچولو بودم همیشه داداشم میخوند ؛ شاید جزء اولین آهنگایی بود که من میشنیدم و همیشه حس خوبی بهش داشتم ؛ کلا با آهنگای قدیمی بهتر رابطه برقرار میکنم تا این جدیدا

حالا جریان این آهنگه
این آهنگ قصه ی عشق عایشه و ملا ممد جانه ؛ ملا ممد جان طلبه ی مدرسه ای بوده نزدیک محله سرحدیره در شمال شهر هرات و در جوار زیارت ملا حسین واعظ کاشفی بوده که هر روزه از محله سرحدیره به چشمه قلمفرکه نزدیک زیارت مولانا عبدالرحمن جامی بوده میرفته و درس میخونده و خلاصه اونجا میشسته
یه روز یه جمعی از دخترای سرحدیده میان سر چشمه برا تفریح که بین اونجا یه دختری بوده به نام عایشه
خلاصه یه دفه بادی میوزدو روسری عایشه رو از سرش جدا میکنه و میبره طرف ملا ممد جان و میندازه جلو پاش ؛ عایشه میره تا روسریشو برداره که با ملا ممد جان چشم تو چشم میشنو خلاصه دیگه (این قسمتشو سانسور میکنیم که اینجا جوون عذب داریم ؛ خوبیت نداره ا)ا
خلاصه از اون روز به بعد هر روز عایشه ملا میرفتن سر چشمه و هم دیگه رو میدیدن و ملا هم دیگه درس نمیخونده و میگفته من زن میخوام ؛ حالا دقیقا نمیدونم ولی روایت شده ظاهرا ریشم گذاشته بوده و به درختی هم تکیه داده بوده ؛ الله اعلم
بعد از یه مدتی خبر میرسه به پدر عایشه که دخترت چشم سفیدی کرده ؛ پدر عایشه هم رگ گردنش باد میکنه و عایشه رو تو خونه زندونی میکنه ؛ بعد از یه مدتی عایشه قائمکی به کمک دوستاش از خونه فرار میکنه و میره سر چشمه و شروع میکنه به خوندن این شعر
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لاله زار وا وا دلبر جان
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لاله زار وا وا دلبر جان

برو با یار بگو یار تو آمد
گل نرگس خریدار تو آمد
گل نرگس خریدار تو آمد
برو با یار بگو چشم تو روشن
همان یار وفادار تو آمد
همان یار وفادار تو آمد
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لاله زار وا وا دلبر جان

بیا ای یار که مجنون تو هستم
خراب لعل میگون تو هستم
خراب لعل میگون تو هستم
نمیبوسم لب پیمانه ی می
پرشان و جگر خون تو هستم
پرشان و جگر خون تو هستم
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لاله زار وا وا دلبر جان

عایشه در حال خوندن این شعر بوده که وزیر دانشمند عصر امیرعلی شیر نوایی از اونجا در حال متردد شدن بوده که این سوزو ناله رو میشنوه و شصتش خبردار میشه که ای دل غافل این صدا صدای سوخته دلیه! خلاصه میره جلو میپرسه ماجرا چشه ؟ عایشه هم جریان عشقش رو تعریف میکنه و البته میگه که ملا طلبه ی مدرسه ی شماست ؛ خلاصه اینکه شیرنوایی هم میره به پدر عایشه میگه که ای بابا ! ای بابا ! چرا دخترتو نمیدی به این ملا ؟ مگه خبر نداری که دوره آخرالزمانه و روزی میرسه که شوهر خوب کم پیدا میشه و چه بسا که اصلا نشه ! بیاو دخترتو بده به ملا ؛ ملا هم پسر خوبیه و ناز نکن وگرنه دخترت میمونه رو دستتو اونوقت دیگه هیش کی نمیاد بگیرتشا .. (به جون خودم همشو گفته بودا ؛ من خودم اونجا بودم )ا
خلاصه اینکه پدر عایشه هم به احترام شیرنوایی قبول میکنه و عایشه رو میده به ملاممدجان
خلاصه همونروز مراسم عروسی برپا شدو عروسی در مزار شریف برگزار شدو این آهنگ سوزو گداز دار هم ماندگار شد

نتیجه ی اخلاقی : خواهران عزیز لطفا برای رفتن به گردشو تفریح هرگز از مقنعه استفاده نکنید و چنانچه شال و یا روسری میپوشین گره ندین و بذارین آزاد باشه وگرنه باید منتظر طوفان باشین! و حتی الامکان برای گردش و تفریح مکان هایی را انتخاب کنید که برادران محترم در حال تردد میباشند و چنانچه از این داستان عبرت اموز پیداست بهتر است برادران متردده محصل باشد تا مدیر مدرسه بتواند پا درمیانی کند ؛ در غیر اینصورت هیچ مسئولیتی در قبال ناکام ماندن شما تقبل نمیشود