سالها پیش در روابطمان ، نگران هرچه که بودیم ، اینکه یار و همراهمان مارا بفروشد ، از آن دسته نگرانیها نبود.دوران جوانی بود و سرخوشی . همه یک جورهایی آدم فروشی را بد میدانستیم. همه از بروتوس بدمان می آمد.همه به یهودا ، نامرد میگفتیم .
اما چرخ زمانه گشت و یاد گرفتیم که یارت هم میتواند تو را مانند کالایی در بساطش بگذارد تا اگر خریداری پیدایش شد تنها بر سر قیمت چانه زدن مانده باشد. آن موقع ها شنیدیم که بعضیها میگفتند ، هر آدمی قیمتی دارد.
بعضیها فروشنده بودند و بعضیها خریدار. تو این وسط میماندی که چه کنی ؟ زمانی به لبی فروخته میشدی و وعده ی دیداری ، گاهی به چند اسکناس . کم پیدا می شد رفیقت ، خیلی هم که نامرد بود به هیچ ، بفروشدت.
هنوز ادمها قیمتی داشتند.
این روزها اگر که خیلی پوست کلفت بوده واز زخم آن روزها جان سالم بدر برده باشی ، چیزهای جدیدتری میبینی .نه تنها معاوضه ات میکنند. به اندک تلخی و بیحوصلگی کنارت میگذارند.بعضی اوقات شرم را کنار زده و دستمزدی هم از تو میخواهند . چند میدی که بهتر بفروشیمت؟ .
اینجاست که میفهمی رفاقت و عشق هم کالایی در بازار با نرخی شناور و دست دلالان است. دلزده ای اما شمشیر داموکلس اینکه ارزان معامله ات کنند ، آنچنان که خود نیز خجالت بکشی از قیمتت ، همیشه بالای سرت است.فکر میکنی به ارزشت و اینکه چند بدهی تا بهتر بفروشندت؟
ومن دلم سخت گرفته است ازین
میهمانخانه ی مهمانکش
روزش تاریک
اما چرخ زمانه گشت و یاد گرفتیم که یارت هم میتواند تو را مانند کالایی در بساطش بگذارد تا اگر خریداری پیدایش شد تنها بر سر قیمت چانه زدن مانده باشد. آن موقع ها شنیدیم که بعضیها میگفتند ، هر آدمی قیمتی دارد.
بعضیها فروشنده بودند و بعضیها خریدار. تو این وسط میماندی که چه کنی ؟ زمانی به لبی فروخته میشدی و وعده ی دیداری ، گاهی به چند اسکناس . کم پیدا می شد رفیقت ، خیلی هم که نامرد بود به هیچ ، بفروشدت.
هنوز ادمها قیمتی داشتند.
این روزها اگر که خیلی پوست کلفت بوده واز زخم آن روزها جان سالم بدر برده باشی ، چیزهای جدیدتری میبینی .نه تنها معاوضه ات میکنند. به اندک تلخی و بیحوصلگی کنارت میگذارند.بعضی اوقات شرم را کنار زده و دستمزدی هم از تو میخواهند . چند میدی که بهتر بفروشیمت؟ .
اینجاست که میفهمی رفاقت و عشق هم کالایی در بازار با نرخی شناور و دست دلالان است. دلزده ای اما شمشیر داموکلس اینکه ارزان معامله ات کنند ، آنچنان که خود نیز خجالت بکشی از قیمتت ، همیشه بالای سرت است.فکر میکنی به ارزشت و اینکه چند بدهی تا بهتر بفروشندت؟
ومن دلم سخت گرفته است ازین
میهمانخانه ی مهمانکش
روزش تاریک